دفاع مقدس

دوران اسارت برای «رئیس السادات» پر از درس زندگی بود
سید محمدهادی رییس السادات می‌گوید: اسارت برای من نعمت بود، شاید سختی داشت، اما سختی‌هایش هم برایم شیرین بود. سراسر آن، درس اسلام‌شناسی، دشمن‌شناسی، دوست‌شناسی و شهیدشناسی بود.
خانه خانواده آقاپور در زمان جنگ، تلفن‌خانه محله بود
زمان جنگ که تعداد کمی از مردم امکاناتی مانند ماشین یا تلفن داشتند، مادر ماریا مغازه کوچک جلو خانه‌شان را به اتاق تلفن تبدیل کرده بود تا همسایه‌ها بتوانند راحت‌تر از احوال اقوامشان باخبر باشند.
شهید مهدی کرمانی غریب اسارت بود
مادر شهید مهدی کرمانی می‌گوید: بعد‌از شهادت مهدی، می‌گذاشتم خانه خالی شود؛ آن وقت می‌رفتم به اتاقی که توی آن صندوقچه لباس‌های مهدی بود. لباس‌هایش را برمی‌داشتم و آن‌قدر گریه می‌کردم تا عقده دلم باز شود.
جلیل زهرایی با عکاسی عطش را رفع می‌کند
سیدجلیل حسینی‌زهرایی در گوشه دنج خانه‌اش یک دنیا عکس دارد که از بعضی از آن‌ها تنها یک نمونه وجود دارد و آن هم همینجاست. بخش زیادی از عکس‌های این پیشکسوت به ورود اسرا به مشهد اختصاص دارد.
خاطرات اسماعیلیان از همراهی سیدحسن نصرالله
اسماعیلیان در سفر‌هایی که به سوریه و شهر‌های مرزی لبنان و سرزمین‌های اشغالی داشت، سیدحسن نصرالله را که در آن روز‌ها یکی از فعالان جنبش تازه‌پا‌گرفته حزب‌الله لبنان بود، همراهی می‌کرد.
بعد از تو دیگر گیلاس نخوردم
محبوبه خانم، خواهر شهید منوچهر محمد‌پور حسن‌آبادی می‌گوید: تابستان‌به‌تابستان دلم برای خوردن گیلاس ضعف می‌رود. اما من سر قولم هستم، ۲۶سال است منتظرم برگردد تا با هم دوباره گیلاس بخوریم. 
پرستار جنگ، روی ویلچر هم یاریگر دختران طرق است
فاطمه عباسی در زمان جنگ پرستان مجروحان بود، سوادی نداشت که خاطراتش با رزمندگان را در دفتری ثبت کند، اما آن قدر عزیز بود که مجروحان جنگ، دفتری به او بدهند و خاطراتشان را برایش بنویسند.