کد خبر: ۱۳۱۹۰
۲۴ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
ربابه‌خانم، از نخستین ساکنان محله تربیت است

ربابه‌خانم، از نخستین ساکنان محله تربیت است

ربابه حسینی‌زرگری، به واسطه اشتغال همسرش در شرکت رازی، از نخستین ساکنان خانه‌های سازمانی، می‌گوید: آن ‌زمان، محله تربیت، بیابان و برهوت بود و به‌مرور و با سکونت افراد در شهرک‌های هم‌جوار، رنگ آبادی گرفت.

سالی که شرکت پخش دارویی رازی برای خانه‌دارشدن کارکنانش در زمین‌های محدوده وکیل‌آباد قطعه‌زمین بزرگی خرید، آن محدوده تا چشم کار می‌کرد، بیابان بود و خاکی. نه از آب خبری بود و نه برق و گاز.

ربابه حسینی‌زرگری، به واسطه اشتغال همسرش در شرکت رازی، از نخستین ساکنان خانه‌های سازمانی بود و روز‌هایی را یادش می‌آید که محله تربیت، بیابان و برهوت بود و به‌مرور و با سکونت افراد در شهرک‌های هم‌جوار، رنگ آبادی گرفت.

او تعریف می‌کند: سال‌۶۸ حدود ۲۴‌قطعه زمین دویست‌متری به کارکنان شرکت دارویی رازی واگذار شد و سال‌۶۹، درست یک‌سال بعد‌از پایان جنگ، من و همسرم به این محله آمدیم. اوایل که اینجا نه نانوایی داشت و نه بازار و حمام، به شهرک عرب‌ها می‌رفتیم. شهرکی آن طرف بولوار وکیل‌آباد بود، برای جنگ‌زده‌های خوزستان. بعد‌ها آن شهرک، خراب و جایش هتل پارس ساخته شد.

 

ربابه‌خانم، از نخستین ساکنان خانه‌های سازمانی شرکت رازی، خاطراتش را از سال‌های سکونت در محله تربیت مرور می‌کندصف بستن اهالی جلو خانه ما

قبل بازسازی خانه، یکی از اتاق‌ها را که سمت کوچه بود به مغازه خواربارفروشی تبدیل کرده بودیم. تنها جایی در محل که کالای کوپنی و شیر سهمیه‌ای داشت، مغازه ما بود. روزی که کوپن قند و شکر یا روغن و برنج اعلام می‌شد، جلو در خانه و مغازه ما جمعیت موج می‌زد.

 

ربابه‌خانم، از نخستین ساکنان خانه‌های سازمانی شرکت رازی، خاطراتش را از سال‌های سکونت در محله تربیت مرور می‌کندصف بستن اهالی جلو خانه ما

زمانی‌که کلنگ مسجد حضرت‌زینب (س) زده شد، تقریبا همه مرد‌های محله پای کار آمدند. خانه ما، چون نزدیک مسجد بود، درست‌کردن چای و آماده‌کردن غذای گرم را من انجام می‌دادم. البته همسایه‌ها هم بعضی وقت‌ها کمک‌دستم بودند. وقتی هم زیر‌زمین مسجد درست شد، با همسایه‌ها برای تمیزکاری رفتیم تا آماده برپایی نماز جماعت شود.

 

ربابه‌خانم، از نخستین ساکنان خانه‌های سازمانی شرکت رازی، خاطراتش را از سال‌های سکونت در محله تربیت مرور می‌کندصف بستن اهالی جلو خانه ما

اوایل دهه‌۷۰ نه از بولوار آموزگار خبری بود، نه اینجا خیابان‌کشی شده بود. تا چشم کار می‌کرد، بیابان بود و خاکی. محدوده این صندلی بنفش، یک فشاری آب بود. غروب‌ها زن و مرد با فرغون‌هایی که در هر کدام چهارپنج‌دبه جا می‌شد، می‌آمدند برای برداشتن آب.

 

ربابه‌خانم، از نخستین ساکنان خانه‌های سازمانی شرکت رازی، خاطراتش را از سال‌های سکونت در محله تربیت مرور می‌کندصف بستن اهالی جلو خانه ما

شوهرم یک پیکان داشت و غروب‌ها با یک زیر‌انداز و فلاسک چای و چند‌استکان راهی بولوار وکیل‌آباد می‌شدیم. بعضی وقت‌ها هم بساط شام را که کتلت و نان سنگک بود، ردیف می‌کردیم و تا پاسی از شب همان‌جا بودیم. آن موقع بولوار و درختانش صفایی داشت.

 

ربابه‌خانم، از نخستین ساکنان خانه‌های سازمانی شرکت رازی، خاطراتش را از سال‌های سکونت در محله تربیت مرور می‌کندصف بستن اهالی جلو خانه ما

‌اعظم‌خانم، همسایه‌ای قدیمی است که سال هاست با هم سلام وعلیک داریم. بچه‌های ما در کوچه‌پس‌کوچه‌های این محله با هم بزرگ شدند و خاطرات مشترک بسیاری با هم داریم.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۳ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44