علی درویشزاده میگوید: در انتهای کوچه آبخوری قرار داشت که وقت دوچرخهسواری در روزهای تابستان، از آن سیراب میشدیم. کنار آبخوری، درختان توت قدیمی بود که حسابی توت میخوردیم و دوچرخهسواری میکردیم.
آنچه نام مرحوم غفاری را در دل هممحلهایها جاودانه کرد، دل بزرگ و دست بخشندهاش بود. در هر امر خیری پیشقدم بود؛ هیچگاه به راحتی از کنار نیازمندان نمیگذشت. دریغ کردن برای او واژهای ناشناخته بود.
محمد صدیقی میگوید: بیشتر کارها را بهدست بچههای محله میسپاریم. نوهام، امید که امانتی الهی بود، همه کارهای فنی و صوتی حسینیه را انجام میداد و حالا که دیگر بین ما نیست، بچههای محله بیشتر از قبل پای کار آمدهاند.
همسایههای کوچه فلسطین۱۳ هرکدام ازهرطریقی که بتوانند به یکدیگر محله کمک میکنند. سالهاست که یکدیگر را میشناسند و دوستی و همدلیشان اینجا رنگ و بوی بیشتری گرفته است.
در دل محله ایثارگران، همسایههایی سکونت دارند که حالوهوای زندگی یکدیگر را خوب درک میکنند؛ همیشه از حال هم خبر دارند؛ برای دختران بیبضاعت مراسم عروسی میگیرند.
مسجد چهاردهمعصوم(ع) محل حضور انسانهای خالص، عالم و باصفایی بوده که بیشتر از هرچیزی، نام و یاد آنها در خاطرهها ماندهاست. شهدای زیادی از این مسجد به جبهه اعزام شدند و پاتوقی برای بچههاست.
سیدعلی سجادی یکبار پدر دانشآموزی که پیچگوشتی آورده بود مدرسه را خواست و تذکر داد. چند سال بعد او را دید که پسرش را نشان میداد که در دعوا چاقو خورده است!