صندوق خاطرات

خاطره حسین حاجیان از اولین روز کاری‌اش در ساعت‌سازی
تا آن‌موقع ساعت تعمیر نکرده بودم، آرام و آهسته ساعت اول را باز کردم حواسم جمع بود تا اجزای ساعت آسیب نبیند. روز بعد اول صبح، مرحوم ساعتچی صدایم زد و گفت: «این ساعت‌ها که از دیشب خواب هستند!»
خاطرات دباغ تبریزی‌ها از گنبد گوهرشاد تا ابزارفروشی سعدآباد
اسماعیل دباغ‌تبریزی می‌گوید: با اعتمادی که عموی خدابیامرزم به من کرد، کار نقاشی گنبد مسجد گوهرشاد را براساس عکس‌های قدیمی زیر گنبد شروع کردم. جایی که به آن ایوان مقصوره می‌گویند.
صدای اهالی قدیمی محله‌ هنوز هم در ذهن هاشم‌آقا زنگ می‌زند
هاشم آل‌ابراهیم می‌گوید: خانه پدری‌ام در کوچه روضه‌خوان ۳ دیوار‌به‌دیوار خانه خاله‌ام بود. خانه قدیمی خودمان هنوز پابرجاست، اما به‌جای خانه خاله‌ام، مسجد امام‌هادی (ع) بنا شده است.
زیباشهر با کلنگ «­ملت» آباد شد
حاج‌­احمد چشمه‌­نور از نخستین ساکنان محله زیباشهر می‌گوید: آن‌زمان آستان‌قدس قطعات ۲۵۰ متری زمین را در این محله به کارمندان واگذار می‌کرد؛ زمین‌هایی در بیابانی پر از تپه و پستی و بلندی که تنها دلیل سرمایه‌گذاری در آن، وعده ساخته‌شدن بزرگ‌ترین پارک شهر بود.
دفتردار قدیمی محله احمدآباد، تاریخ شفاهی مشهد است
مسعود سنجر در طول ۲۶ سال کاری، از هیچ سندی بدون بررسی و دقت در قدمت خانه، موقوفه یا ملکی و آستانه بودن و ... نگذشته است و بدین‌ترتیب حالا اطلاعات خوبی از تاریخ و هویت محلات مشهد دارد.
رفتار سروان محمد صادقی با اسرای عراقی مثال‌زدنی بود
سمیه صادقی از مرحوم پدرش می‌گوید: از خود او شنیدم در کمپ اسرای عراقی یک کیسه طلا جمع کرده و همه را تحویل تهران داده بود. همیشه مراقب بود که مقرری سربازان سر موعد پرداخت شود.
عقل عروس را خواهرم دزدید
قاسم فارسی می‌گوید: مردم قدیم معتقد بودند وقتی وسیله‌ای به‌عنوان عقل عروس از خانه پدری او برداشته می‌شود، فکر و ذهن عروس از آنجا بریده می‌شود.