اتفاقی در کلاس سوم دبستان برای سهیلا پورغلام افتاد که بعد از ۲۷ سال وقتی یاد آن خاطره میافتد، دلش میلرزد. وقتی معاون مدرسه صدایش زد، ناگهان سکوتی سنگین در کلاس حاکم شد!
حسن اسماعیلی تعریف میکند: سال۱۳۵۴، پدرم زمینی در کوچه امامخمینی۸۵ خرید و آن را ساخت و به این خانه نقل مکان کردیم. آن زمان خیابانکشی فقط در کوچههای زوج امامخمینی (ره) انجام شده بود.
سه بانوی همسایه کوچه عباسآباد۷ مبنای رفاقتشان کارهای خیر و جهادی است. آنها درخلال همین کارهای خیر، دوست شدند و دوستیشان در حال حاضر خواهرانه است.
یکی از خاطراتی که محمدآقا فراموش نمیکند، برمیگردد به ششسال پیش؛ روزی که موقع خدمت، روی زمین چکی پیدا کرد به مبلغ ۸ میلیونتومان، رقمی که آن روزها پول کمی نبود. محمد بعدتر فهمید او کاسب شناختهشده خیابان هفدهشهریور است.
غلامعلی میرشکار سیسال قبل به محله نیزه پا گذاشت و حالاهر خاطرهای که برایمان تعریف میکند، حتی ردی از آن در چهره محله باقی نمانده و خانههای بتنی و آجری، جای درختهای توت و سقفهای گنبدی را گرفته است.
خانواده بهرام چهار نسل است که در دریا و با دریا زیستهاند و روزی خود و خانوادهشان را از دریا به خشکی آوردهاند. کشتی برای آنها به منزله خانه دوم بوده است و به جای زمین زیرپایشان.
در خیابان موسویتبار ۳.۶ فعلی انبار بزرگ غله قرار داشت. این بنا با فاصله یکمتری از سطح زمین، روی تعدادی پایه آجری ساخته شده بود. بیشتر اوقات با بچهها درمیان پایههای آن به بازی قایمباشک و کلوخبازی مشغول میشدیم.