صندوق خاطرات

روایت ۳۰ سال زندگی در محله زارعین
رقیه خواجه‌بامری می‌گوید: تازه‌وارد بودیم و همه همسایه‌ها به ما لطف داشتند. عفت خانم خدا‌بیامرز از روی پشت‌بام خانه‌اش مادرم را صدا می‌کرد و می‌پرسید: «همسایه چیزی لازم نداری؟ کاری داری، بیایم کمک.»
چاه موتور مومنی، استخر ما بود!
مهدی بذری می‌گوید: کل این محدوده به چاه مؤمنی معروف بود و یکی از دو شاخه جوی این چاه به زمین‌های کشاورزی پشت خانه ما می‌رسید که حالا زمین بایر شده است. روز‌های تابستان‌ در استخر چاه موتور مؤمنی آب تنی می‌کردیم.
مجتمع محمدیه خانه دل‌های بزرگ در التیمور
در دل مجتمع محمدیه زنانی زندگی می‌کنند که با وجود دشواری‌های زندگی، دست از مهربانی نکشیده‌اند؛ همسایه‌هایی که همدل‌اند، همراه‌اند و بی‌هیاهو و ستون‌های محله خود شده‌اند.
خاطره‌گویی بسیجیان امروز از بسیجیان دیروز
دبیرستان آیت‌الله کاشانی در محله طلاب مشهد بیش از صدشهید داشت، صدشهیدی که از مدرسه راهی جبهه شده بودند، کم کاری نیست آدم از پشت نیمکت مدرسه و با کیف و کتابش به فکر جبهه رفتن باشد.
معصومه‌ یکی از شش نجات‌یافته حادثه تصادف اتوبوس بود
معصومه که به روستای پدری رفته بود، دلتنگ مادرش می‌شود، پدربزرگش، او را با اتوبوس به مشهد می‌آورد. در مسیر اتوبوس تصادف می‌کند و پدربزرگ جان خود را از دست می‌دهد اما معصومه معجزه‌آسا نجات پیدا می‌کند.
آشپزی با چاشنی مهربانی در خیابان شهید‌بابانظر ۶
خیابان شهید‌بابانظر ۶ جایی است که همسایه‌ها دست‌کم هفته‌ای دو بار یکدیگر را می‌بینند و روز‌های شنبه برای فراهم‌کردن مقدمات یک دورهمی مؤمنانه به وسعت صد‌نفر و یکشنبه‌ها برای به‌ثمر‌رساندن نیت‌هایی از جنس امید و حاجت.
اهالی خیابان شافعی با رسم «یاوری» کارها را تقسیم می‌کردند
مسجد قدیمی خیابان شافعی در محله نوده پاتوقی برای دیدار همسایه‌های قدیمی است؛ همسایه‌هایی که در سختی‌ها و مشکلات کنار هم هستند و به همسایگی با هم افتخار می‌کنند.