محمدعلی خطیب درباره شکلگیری باغ گلها میگوید؛ وقتی دیدیم درختان درحال خشکشدن هستند، شروع به کاشت آنها در قسمتهای مختلف پارک کردیم. همان درختها جرقهای شد برای احداث باغ زیبای گلها که یکی از جاذبههای زیبای شهر مشهد است
یک چلوکبابی درست سر پیچی بود که الان محو شده و داخل صدمتری است. صاحب این کبابی ذوقش کشید و با ماژیک نوشت ؛«به طرف کوی پنجتن.» بعد هم انقلاب شد و بسیج آمد به اسم بسیج ناحیه پنجتن!
حسن مقنی یکی از قدیمیترین کالسکهدارهای کوهسنگی، با وجود اینکه اسب روسیِ وحشی با سُمش راست کوبید بین دو ابرویش و چشم چپش را از حدقه درآورد و کور شد، هنوز با آنها دل میدهد و قلوه میگیرد.
همسایهها برای بردن سالخوردگان به زیارت امامرضا(ع) بانی میشوند. پیداکردن این خادمان سخت نیست؛ بهویژه اگر از اهالی مسجد ولیعصر (عج) در میثم شمالی۴ جویایشان شوی.
غلامعلی اللهدوست میگوید: کامیون حامل زنبورها در شیراز حوالی صبح رسید و وقتی در بار را باز کردیم، زنبورها حمله کردند و تا توانستند ما را نیش زدند. جای نیشها آنقدر میسوخت که تا چند روز بعد توان بلندشدن از جایمان را نداشتیم!
سمیه موسوی بهدلیل شکستدادن بیماری سرطان و انجام کارهای فرهنگی، الگوی خیلی از اهالی خیابان شاهد ۱۰ به حساب میآید. اما خودش میگوید: وقت مریضیام همسایهها مدام به من سر میزدند و روحیه میدادند.
در یکی از روزهای بهاری سال ۴۵ و نزدیکیهای ظهر بود که صدای مهیبی توی کوچهها پیچید، و پس از آن همهمه مردم که با شنیدن این صدا به کوچهها آمده بودند. این صدای اولین بوق قطاری است که به مشهد میرسد.