صندوق خاطرات - صفحه 5

محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود
آقا‌یدالله تعریف می‌کند: وقتی به این محله آمدیم، با آنکه خانه‌های کمی ساخته شده بود و از جوی و جدول‌کشی کوچه‌ها خبری نبود، راسته کوچه ما چند‌نهال چنار کاشته شده بود. خودم هر روز قبل رفتن به سر کار، درخت‌ها را آبیاری می‌کردم.
خاطرات ساکن قدیمی خانه پریشانی از آرامش آن‌روزهایش
صاحب اولیه خانه پریشانی، تاجری به‌نام نعیمی اهل نوغان بود. بعد‌ها در سال‌۱۳۶۷، پدرم که شیفته معماری خانه شده بود، آن را با مبلغ یک‌میلیون‌و‌دویست‌هزار تومان خرید. چند دانگ از خانه هم به نام مادرم ثبت شد.
علی رحمت‌نیا؛ اتوبوس‌ران ناجی
اردیبهشت امسال اتفاقی برای علی رحمت‌نیا افتاد که هر وقت به آن فکر می‌کند از به‌خاطر‌آوردنش هم ناراحت و هم خوشحال می‌شود.
ماجرای گشت شبانه جن ملافه پوش در پادگان!
آقامجتبی می‌گوید: یک شب برای خوشحالی بچه‌ها، ملافه‌ای روی سرم کشیدم و در پادگان راه افتادم. به سرگروهبان کشیک که رسیدم، از ترس زبانش بند آمد و به طرف دفترش فرار کرد. او فردای آن‌روز گفته بود باید تعداد نگهبانان را دوبرابر کنیم!
روایت فرزاد پورفائز از اولین سال‌های سکونت در رحمانیه
آقا فرزاد می‌گوید: اوایل سکونت قبض آب برای ما نمی‌آمد. رد لوله را گرفتیم که به کنتور برسیم؛ رسیدیم به انشعاب اصلی که یک شاه‌لوله بود و به سمت قاسم‌آباد می‌رفت. به شرکت آب درخواست دادیم که گفتند: بعدا کنتور می‌گذاریم.
رسم همسایه‌داری مادربزرگ‌ها به نوه‌ها رسید
سال‌هاست در خیابان هاتف، سنتی شیرین و پربرکت جریان دارد؛ سنتی زنانه و از جنس مهربانی؛ کمک به دیگران و باور به برکت الهی. مادربزرگ‌ها، مادر‌ها و اکنون دختران و نوه‌ها این مسیر را ادامه داده‌اند.
اردو رفتن همسایه‌های دلاوران ۱۳
بسیاری از همسایه‌های خیابان دلاوران‌۱۳ یکدیگر را می‌شناسند و احوالپرس هم هستند. نزدیک‌بودن آنها به مسجد سیدالشهدا (ع) باعث شده که خیلی وقت‌ها آنجا دور هم جمع شوند و برنامه‌های مختلف بریزند.