قصه زندگی علیجمعه باقری فقط در جبهه خلاصه نمیشود؛ بخشی از آن روزی رقم خورد که در تابستانی داغ، دو نامه برای امامعلی (ع) و امامرضا (ع) نوشت و میان صفحات قرآن پنهان کرد و در آن، از آرزویی نوشت که سالها بعد ثمر داد.
مرتضی رهروان از زمانی که چشمش را باز کرد، در این محله زندگی میکرد. پدر مرحومش سالهای خشکسالی از روستایشان در قائن به مشهد آمد و در این محله ساکن شد و حالا شصتسال از سکونت آنها در خیابان احد ۷ میگذرد.
در منطقه یک مشهد، خاطرات هندوانههای حاجمحمد و کرسیهای نشیمن، امروز با نوای روضه و صلهرحمی سیاهپوش درآمیخته تا تولد دوبارهای از خورشید را نوید دهد.
عذرا موشانی خاطرات اواسط دهه ۵۰ را بهخوبی به یاد میآورد؛ زمانیکه از نیشابور و روستای کوشان (موشان)، تازه به محله وحید نقل مکان کرده بود و از امکانات امروز محله، خبری نبود. از زمانی تعریف میکند که همه خانهها آب لولهکشی نداشتند!
همسایههای ساده و صمیمی مسجد چهاردهمعصوم (ع) که اغلب از نمازگزاران همیشگی آن هستند، در شکوفایی این مکان، همت و تلاش خود را به کار بردند. بخش زیادی از صفا و صمیمیت بین همسایههای این کوچه بهخاطر خاطرات مشترک مسجد است.
محمد نقیب مشهدی ثانی کفاش قدیمی محله سرشور است او میگوید: کفشها همه دستدوز بود. چرم و شبرو را از بازارهای اطراف حرم میخریدیم و پوست گاو را از روستاییهای پایین خیابان.
اصغر روشنی در روزگاری که کسی حاضر نبود در انتهای امیریه زندگی کند، خانوادهاش را قانع کرد تا برای سکونت در این نقطه از شهر با او همراه شوند. میگوید: در آن زمان، نبود انشعابات آبوبرق، کار ما را هم سخت میکرد.






