محمد صدیقی میگوید: بیشتر کارها را بهدست بچههای محله میسپاریم. نوهام، امید که امانتی الهی بود، همه کارهای فنی و صوتی حسینیه را انجام میداد و حالا که دیگر بین ما نیست، بچههای محله بیشتر از قبل پای کار آمدهاند.
همسایههای کوچه فلسطین۱۳ هرکدام ازهرطریقی که بتوانند به یکدیگر محله کمک میکنند. سالهاست که یکدیگر را میشناسند و دوستی و همدلیشان اینجا رنگ و بوی بیشتری گرفته است.
در دل محله ایثارگران، همسایههایی سکونت دارند که حالوهوای زندگی یکدیگر را خوب درک میکنند؛ همیشه از حال هم خبر دارند؛ برای دختران بیبضاعت مراسم عروسی میگیرند.
مسجد چهاردهمعصوم(ع) محل حضور انسانهای خالص، عالم و باصفایی بوده که بیشتر از هرچیزی، نام و یاد آنها در خاطرهها ماندهاست. شهدای زیادی از این مسجد به جبهه اعزام شدند و پاتوقی برای بچههاست.
سیدعلی سجادی یکبار پدر دانشآموزی که پیچگوشتی آورده بود مدرسه را خواست و تذکر داد. چند سال بعد او را دید که پسرش را نشان میداد که در دعوا چاقو خورده است!
عباس عباسزاده از آن فوتبالیهای تند و تیز است که اغلب خاطراتش هم بر محور فوتبال در کوچهپسکوچههای محله المهدی در دهه۶۰ میچرخد.
بیست سال پیش، وقتی زهرهخانم پا به خیابان مؤمن گذاشت، از این همه خانه، مغازه و کوچههای آسفالتشده خبری نبود. محله بیشتر شبیه روستایی بود دورافتاده. اما زهره خانم از همان سال دوم، به فکر آبادکردن محله افتاد.






