صندوق خاطرات - صفحه 10

خاطرات عسکری مقدسیان، رزمنده و برادر ۲ شهید
فرزندان خانواده مقدسیان با وجود این‌که رنج از دست‌دادن پدر را در کودکی متحمل شده بودند، با‌ داشتن زن و فرزند در جنگ تحمیلی حاضر شدند و از سه پسر، دو نفرشان به شهادت رسیدند. 
خاطرات سبز سیدمحمود حسینی از کوچه پژمان
سیدمحمود حدود هفتاد‌سال است که در کوچه پژمان زندگی می‌کند و هر گوشه آن برایش یادآور خاطره‌ای است؛ از باغ‌های سرسبز و زمین‌های کشاورزی گرفته تا صدای آرام کوچه‌ها و همسایه‌های صمیمی.
مهری وفادار بانی کار خیر همگانی در الهیه است
برای مهری وفادار که از بیست‌سال قبل در راه خیر قدم گذاشته و برای خرید گوسفند پول جمع کرده و گوشتش را بین نیازمندان محله توزیع کرده است، بیش از هرچیزی دعای خیر مردم ارزش دارد.
شهربانوخانم مادر محله بالاخیابان است
همسایه‌ها به شوخی شهربانو نیکبخت را «شهردار محله» یا حتی «پلیس۱۱۰» می‌نامند. زیرا مانند مادری دلسوز هوای همه را دارد و در هر مسئله‌ای پیش‌قدم است.
ترس‌های یک معلم تازه‌کار
روز‌های اول معلمی برای عادله مسافری پر از تجربه‌های نو بود؛ اما در میان همه خاطراتش یک ماجرا هیچ‌گاه از یادش نمی‌رود؛ روزی که قرار بود نماز به جماعت برگزار شود، اما ورود موش به مدرسه همه‌چیز را تغییر داد.
قرار دوچرخه‌سوارها زیر درخت توت محله کارگران
علی درویش‌زاده می‌گوید: در انتهای کوچه آبخوری قرار داشت که وقت دوچرخه‌سواری در روز‌های تابستان، از آن سیراب می‌شدیم. کنار آبخوری، درختان توت قدیمی بود که حسابی توت می‌خوردیم و دوچرخه‌سواری می‌کردیم.
مرحوم حاج‌حسن غفاری به کار خیر «نه» نمی‌گفت
آنچه نام مرحوم غفاری را در دل هم‌محله‌ای‌ها جاودانه کرد، دل بزرگ و دست بخشنده‌اش بود. در هر امر خیری پیشقدم بود؛ هیچگاه به راحتی از کنار نیازمندان نمی‌گذشت. دریغ کردن برای او واژه‌ای ناشناخته بود.