صندوق خاطرات

مزدای قرمز مرتضی شبانی در رکاب انقلابیون چهاربرج بود
آن روز‌ها حاج‌مرتضی از معدودماشین‌دار‌های توس بود و می‌دید در خیابان‌های مشهد چه خبر است، او مزدایش را در جاده می‌انداخت تا مردم را از روستا برای شرکت در راهپیمایی به قلب مشهد برساند.
خاطره غلامرضا بلالی از بستن راه تانک با لوله‌های آب!
غلامرضا بلالی تعریف می‌کند: مردم لوله‌های آب را آوردند وسط خیابان و به عرض چیدند تا جلو حرکت تانک‌ها را بگیرند. طلبه‌ای رفت روی لوله تانک و رو به جمعیت انقلابی‌ها گفت بروید که الان همه ما را همین‌جا می‌کشند.
روایت سه نوجوان دوران انقلاب از بهمن ۵۷
غلام‌یحیی ثابتی، علی‌اصغر تیموری و ابوالفضل ناجی، سه تن از ساکنان محله انصار هستند که در روز‌های پرالتهاب انقلاب، نه در حاشیه که در قلب رویداد‌ها ایستادند و در ساختن آینده‌ای جدید سهم داشتند.
مرضیه حیدری، نجات یافته واقعه ۹ دی مشهد
مرضیه خانم تعریف می‌کند: همراه مردم به‌سمت استانداری حرکت می‌کردیم که ناگهان دیدیم عده زیادی از تظاهرکنندگان به سمت ما می‌دوند و خودشان را به کوچه‌های فرعی می‌رسانند. ما هم مثل بقیه پا به فرار گذاشتیم.
مرور خاطرات انقلاب تا جنگ در محله مشهدقلی
سیدعلی حسینی که زمان انقلاب در تریکوفروشی در چهارراه شهدا کار می‌کرد، تعریف می‌کند: نیروی خدماتی داشتیم که تا سروصدایی می‌شد یا تجمعی می‌دیدیم، می‌گفتیم آقای خبرنگار، بدو ببین چه اتفاقی افتاده است!
خاطرات مشترک ساکنان عارف ۷ از سرنگونی رژیم پهلوی
اصغر عباسی، علی صفرمقدم و ناصر وحدتی سه دوست و بچه‌محل که در فعالیت‌های انقلابی کنار هم بودند و یک مسیر را طی می‌کردند. به قول آنها سال‌۱۳۵۷ حال و هوای کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر متفاوت بود.
هواداری از سالمندان در الهیه ۶
در الهیه ۶ اهالی با کمی مکث همسایه مورداعتمادشان را به ما معرفی می‌کنند، آن هم به این دلیل که نمی‌دانند از میان این همه همسایه خوب، نام کدام را ببرند. اینجا همسایه‌ها همه همدل هستند.