
خانه ۴ نسل از خانواده بهرام کِشتی بوده است
محمد عطارياني| با پای برهنه روی شنهای نرم ساحل میایستیم، نسیمی ملایم آمیخته با بوی شرجی و ماهی به صورتمان میخورد، به موجهای ریزی نگاه میکنیم که آبی و ملایم روی هم میلغزند تا نوک پایمان و دوباره به عقب برمیگردند. آسمان صاف است با تعدادی لکههای سفید ابر و پر از مرغان دریایی که صدایشان درهم میآمیزد با همه صداهای آرامشبخش ساحل و...
در ذهن ما که همیشه از ساحل آن را نگاه کردهایم، پایمان روی زمین محکم بوده و جز برای تفریح کنارش نایستادهایم،دریا همیشه جایی بوده شبیه به این تصویر. شاید اما باید نزدیکتر برویم، خیلی نزدیکتر، مثلا سوار بر یک کشتی بزرگ و فاصله بگیریم فرسنگها از ساحل برای روزها و شبهای متمادی، تا در این صمیمیت بهوجود آمده بین ما و دریا، دریای مرموز و ناشناخته صورت بگشاید و جلوههای دیگرش را نشان دهد. جلوههاییگاه سخت و خشن و گاه ملایم و دلفریب.
شاید برای همه ما امکان روبهرویی نباشد با چهره واقعی دریا از منظر عرشه یک کشتی بزرگ در قلب امواج مهیب و آبهايی از هر سو به نظر بیپایان، اما این گفتگو شاید ممکن کند تا حدودی شریک شدن در حس آدمهایی که دریا را با چهره واقعی و کاملش دیدهاند. آدمهایی که سالها زندگی در کشتی مثل دریا مرموز و ناشناختهشان کرده است.
خانواده بهرام چهار نسل است که در دریا و با دریا زیستهاند و روزی خود و خانوادهشان را از دریا به خشکی آوردهاند. کشتی برای آنها به منزله خانه دوم بوده است و به جای زمین زیرپایشان. گفتگو با سه نسل از این خانواده در یکجا، غنیمتی بود که از سر اتفاق به دستمان افتاد و اکنون با شما تقسیم میکنیم صفا و صمیمیتی را که از جمع این خانواده دریایی با خود همراه آوردیم.
نسل اول
آغازگر ماجراهای خانواده بهرام با دریا و کشتی، علی بهرام بود که حالا دیگر نیست. سال۵۴ در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت. قصه او را از زبان پسرش محمد بهرام بشنوید: پدرم سال۱۲۸۹ در دشتستان به دنیا آمد.
پدربزرگم که تاجر خشکبار بود سال۱۳۰۰ به آبادان مهاجرت کرد. پدرم ۱۴ ساله بود که پس از ورود به شرکت نفت ایران و انگلیس در قسمت کشتیسازی مشغول به کار شد. پدرم کمکم یک مکانیک ماهر موتورهای بخار کشتی شد. چون آن هنگام همزمان با جنگ جهانی دوم بود و هنوز موتورهای دیزل اختراع نشده بودند و کشتیها با موتورهای بخار کار میکردند.
نسل دوم
محمد بهرام سالهاست که از دریا فاصله گرفته است. در محله سیدرضی مشهد خانهای دارد فرسنگها دورتر از بوی شرجی دریا. خودش میگوید دلیلش مهاجرت دخترش برای زندگی به مشهد بوده و همین خانه که اتفاقی در اینجا خریدهاند. محمد بهرام از آغاز قصههایش با دریا چنین میگوید: متولد۱۳۰۹هستم.
سال۱۳۲۳ وقتی ۱۴ ساله بودم به عنوان کارآموز وارد شرکت نفت ایران و انگلیس شدم. بعد از پشتسر گذاشتن یک دوره پنجساله کاری در کارگاه کشتیسازی بهعنوان مکانیک موتورهای دیزل ارتقا پیدا کردم. در ۳۰ سالگی بهخاطر مدرن شدن صنعت کشتیسازی و کم شدن نیاز به نیروی کار انسانی، همراه بسیاری دیگر بازخرید شدم. بعد از این بود که پایم به دریا باز شد و بهعنوان معاون سر مکانیک کشتی یا افسردوم کشتی از نظر موتور، مشغول به کار شدم.
محمد بهرام توضیح میدهد: هر شناوری دارای دو واحد است: واحد عرشه و واحد موتور. مدیریت این دو بخش جداست. بالاترین رده مدیریت در قسمت عرشه ناخدای کشتی است و در قسمت موتور سرمکانیک که به او افسر اول کشتی در بخش موتور نیز میگویند.
محمد بهرام ادامه میدهد: کمی بعد به دلیل تجربه زیاد کاری، بعد از نشان دادن استعدادم در تعمیر یک موتور کاترپیلار ۱۲ سیلندر با قدرت ۶۷۵اسب بخار، به سمت مکانیک اول کشتی یعنی برترین افسر در قسمت موتور کشتی منصوب شدم. تا بعد از انقلاب سرمهندس کشتی بودم و در سالهای آخر خدمتم رئیس تعمیرات ساحلی شدم. یعنی جایی که موتورهای غیرقابل تعمیر روی آب را به آنجا منتقل و پس از تعمیرات دوباره به کشتی برگردانده و سوار میکنند. سال۷۹ بازنشسته شدم. اما بعد از سه ماه به شرکت توتال فرانسه رفتم و سرپرست امور فنی کمپ شرکت توتال در خارک شدم.
نسل سوم
سیامک بهرام فرزند محمد بهرام سومین نسل از این خانواده دریایی است. از خودش و دریا اینطور میگوید: متولد۱۳۳۷هستم. جنگ که شروع شد همراه با خانواده مهاجرت کردیم به بوشهر. از خدمت معاف بودم اما داوطلبانه چندماهی به جبهه رفتم. بعد به بوشهر برگشتم و به شرکت کشتیسازی صدرا رفتم.
دیپلم حسابداری داشتم و به همین خاطر به عنوان انباردار مشغول به کار شدم. چندماه بعد درخواست انتقال به قسمت فنی را کردم. معرفی شدم به کارگاه فنی و بعد از آشنایی با تعمیر موتورهای مختلف کشتی، سال۶۳ بهواسطه پدرم و بعد از امتحان ورودی بهعنوان کمک مکانیک به شرکت تایدواتر رفتم. بعد از پنج سال کار، در سال۶۸ به اداره کشتیرانی بندر بوشهر معرفی شدم و به عنوان مکانیک ارتقا پیدا کردم.
از سال۷۰ به بعد هم پس از گذراندن آزمون سرمکانیکی بهعنوان سرمکانیک یا مهندس کشتی در کشتیهای پایلوت و یدککش مشغول به کارم. البته در حال فراهمکردن مقدمات بازنشستگی هستم و قبل از عیدنوروز بازنشسته میشوم.
نسل چهارم
بهنام بهرام متولد۱۳۶۵ است. چهارمین و شاید آخرین نسل از خانواده بهرام که با دریا ماجرایی به درازای یک زندگی داشتند. برخلاف سه نسل دیگر او از موتورخانه کشتی بیرون آمده و به عنوان ملوان در عرشه کشتی خدمت میکند. اگر مانند پدر و اجدادش که در موتورخانه به بالاترین رده یعنی سرمهندسی کشتی رسیدند، او هم کوشا باشد، روزی درعرشه یک ناخدا خواهد بود.
اما سیامک بهرام هنوز مطمئن نیست که بخواهد بقیه عمرش را روی دریا بگذراند. دلیلش ساده است. به یاد میآورد غیبت پدربزرگ و پدر را در روزهایی که خانواده به آنها نیاز داشتند و نمیخواهد همسر آینده و فرزندانش تجربه او را داشته باشند. البته به قول خودش دریا بدجوری وابستگی دارد و برای همین میگوید: هنوز معلوم نیست، شاید...
دورترین سفر دریایی
به محمد بهرام میگویم: دورترین سفر دریایی که رفتید؟ میگوید: زمان جنگ بود. کشتیهای نفتکش ما بیشتر مورد حمله قرار گرفته و آتش میگرفتند. آن موقع یدککشهای کهنه هلندی در منطقه کارشان خاموش کردن این کشتیها بود و البته در قبال این کار مقادیر قابل توجهی از نفت کشتی را تصاحب میکردند.
من و ۱۳ نفر دیگر شامل ۶ مکانیک و هشت ملوان راهی ژاپن شدیم برای آوردن یک کشتی آتشنشان غولپیکر به نام حریت که ژاپنیها به سفارش شرکت فلات قاره ایران ساخته بودند. ۷۰ روز در ژاپن بودیم و بعد از نصب موتورها و امتحان آنها کشتی را فقط با یک توقف کوتاه در سنگاپور با سرعت و یکنفس به خلیج فارس آوردیم. کشتی پرقدرتی بود و دستگاههای آن حتی از فاصله ۱۵۰ متری روی آتش آب میپاشیدند. با آمدن حریت بساط کشتیهای یدککش هلندی جمع شد و منطقه را ترک کردند.
خشونتهای دریا
دلم میخواهد سختیها و خشونتهای دریا را از دل دریا ببینم و از نگاه آدمهایی که ماهها روی آب بودهاند و دور از خشکی. محمد بهرام میگوید: وقتی در دریا سفر میکنید خطر غرق شدن همیشه با آدم هست. بارها مرگ را با چشم خود دیدم. باید بگویم جنوب یک دوره ۱۴ روزه سرما دارد که حتی زمستان نقاط سردسیر به پای آن نمیرسد. در همان دوره سرما بود که باوجود اخطار ناخدای کشتی به نامساعدبودن هوا دستور حرکت را از مدیریت کشتیرانی جزیره خارک گرفتیم. به علت بدبودن هوا بین راه کشتی پر از آب شد.
شانس آوردیم که آلمانیهای حاضر در کشتیرانی خارک نفتکشی کویتی را در نزدیکی ما رصد کرده و به کمک فرستاند و در آخرین لحظات نجات پیدا کردیم. دریازدگی و تمایلنداشتن به غذا هنگام موجهای شدید از دیگر چهرههای زشت دریاست. در این مواقع پیش میآید که آدم روزهای متوالی نمیتواند غذا بخورد. البته از غروبهای دریا روی کشتی هم باید بگویم که بسیار دلگیر است، به ویژه اگر کشتی در حال حرکت نباشد و دریا هم طوفانی و مواج باشد.
سیامک بهرام هم اینطور میگوید: دوری از خانواده از نخستین مشکلات کار روی دریاست. گاهی روی دریا هستی و خانوادهات به تو احتیاج پیدا میکنند و کاری از دستت برنمی آید. در بیشتر مراسم شادی و عزای فامیل نبودم و حتی موقع تولد فرزندانم روی دریا بودم در حالیکه در آن لحظات همسرم به من احتیاج داشت. البته حالا با وجود امکانات مخابراتی مثل موبایل و اینترنت خیلی وضع بهتر شده، اما قبلا در تماممدت سفردریایی از خانواده بیخبر بودیم.
حالت دوگانگی از دیگر عوارض زندگی در دریاست. در خشکی آدم با اجتماعی گسترده سروکار دارد، اما در دریا همه در لاک خودشان هستند و آدم دچار انزوای شدیدی میشود و این دوگانگی احساسی همیشه با آدم است.
مشکل دیگر این است که در کشتیها بهخاطر وجود موتورهای برق همواره امواج مغناطیسی وجود دارد و زندگی مدام در این امواج صدمات و اثرات منفی زیادی روی سلامت و اعصاب میگذارد.
سیامک بهرام از خاطرهای تلخ هم یاد میکند. آپاندیسیت یکی از دوستانش دردمیگیرد و هلیکوپتر به علت بدبودن هوا نمیتواند روی باند کشتی بنشیند. بیمار را با قایق میفرستند اما نرسیده به خشکی آپاندیسیت میترکد و بیمار از دنیا میرود. برای بهنام بهرام اما انگار هیچ خشونت دریا برابر با مشکلات دوری از خانواده نیست.او هنوز مجرد است، اما انگار از حالا نگران خانوادهای است که روزی تشکیل خواهد داد.
در دریا همه در لاک خودشان هستند و آدم دچار انزوای شدیدی میشود
مهربانیهای دریا
خانواده بهرام از مهربانیها و لحظات زیبای کار روی دریا هم میگویند. اول از همه محمد بهرام میگوید: هر چقدر غروبهای دریا دلگیر و افسردهکننده است، طلوعهای آن زیبا و وجدآورند. یکی دیگر از بزرگترین لذتهای روی دریا ماهیگیری در اوقات فراغت است.
یکی از تفریحهایمان هم تعویض این ماهیها بود در مقابل اجناس ملوانان خارجی. از نظر کاری هم باید بگویم همین ۱۵ روز روی دریا و ۱۵ روز استراحت در خشکی، مانع از یکنواختی کار و دلزدگی بود. از حقوق خوب کار روی دریا هم نباید گذشت که تحمل سختیها را آسانتر میکرد.
نوبت سیامک بهرام است تا از احساسات خوبش روی دریا بگوید: مهمترین ویژگی تنوع در کار است. روی دریا مدام در حال سفر هستی. سفر به کشورهای دیگر، کار با کشتیها و ملوانان خارجی و ارتباط با آدمهایی از فرهنگهای مختلف از سراسر دنیا از جذابیتهای کار روی دریاست. دیدن شقایقهای دریایی به هنگام صبح و طلوع خورشید هم احساس لذتی منحصر به محیط دریاست.
همچنین با اینکه زندگی شبانهروزی در محیط بسته کشتی و میان آبهای بیانتها گاهی تنهایی و افسردگی میآورد، اما آرامشی هم در دریاست شبیه آرامش موجود در کوهستانها و بیابانهای دورافتادهای که پای انسانی به آنها نرسیده است.
بهنام با همه دلایلی که برای دلکندن از دریا دارد، اما میگوید: کار دریا با همه سختیها به خاطر تنوعی که دارد و حس غریبی که بعد از مدتی کارکردن به تو میدهد، باعث وابستگی میشود. این اعتیاد ناشی از همان زیباییهای منحصر و مخصوص به دریاست که آدم بیاختیار دچار و گرفتارش میشود.
خاطرهای از زمان جنگ
محمد بهرام از شبی میگوید که همراه یک دوست ناخدا در اتاق کارش در ساحل نشسته بود: یکدفعه دستور آمد که آن ناخدا حرکت کند برای بردن یک هلیپورت یا همان سکوی فرود هلیکوپتر به چاههای نفت نوروز. کشتی با ۱۴ نفر حرکت کرد که در بین راه با موشک عراقیها منهدم شد و ۱۳ نفر از خدمه کشتی کشته شدند.
سیامک بهرام هم اینطور دنباله حرف پدر را میگیرد: از جمله ماموریتهای دشوار و خطرناک ما در زمان جنگ، خاموش کردن سکوهای نفتی و حمل مهمات بود. البته این کارها وظیفه ما نبود، اما بهواسطه شرایط جنگی کشور مجبور بودیم آن خطرات را بپذیریم. خیلی از دوستانمان در هنگام انجام این ماموریتها از دنیا رفتند.
از جمله ماموریتهای دشوار و خطرناک ما در زمان جنگ، خاموش کردن سکوهای نفتی و حمل مهمات بود
دریانوردی در قوانین کار ایران و جهان
حرف آخر محمد بهرام یک گلایه است: ما زیر نظر بیمه تامین اجتماعی هستیم و این بیمه نسبت به کار دشوار و خطرناکی که داشتهایم، به هیچ عنوان خدمات و مستمری مناسبی نمیدهد. مستمری ما حتی از مستمری بعضی از بازنشستگان مشاغل آسان روی خشکی هم کمتر است.حرف آخر سیامک بهرام هم گلایهای مشترک است: با وجود دو دریا در شمال و جنوب ایران، هنوز دریا و کار روی دریا برای مردم ما و حتی قانونگذاران ناشناخته مانده است.
به خاطر همین ناآشنایی به کار روی دریا و دشواریها و خطرات آن است که دوره کار روی دریا در ایران ۳۰ سال است، در حالیکه این در قانون کار همه کشورهای دیگر دنیا ۱۵ سال است.فرصت حرف آخر بهنام بهرام را مادربزرگش میگیرد.
همسر محمد بهرام و مادر سیامک بهرام، دلش بیش از همه از نبودن شوهرش در کنارش پر است آن هم در لحظاتی که واقعا به او احتیاج داشته است. میگوید: شاید باور نکنید، اما فقط موقع تولد یکی از فرزندانم کنارم بود. همچنین در مراسم خواستگاری هیچکدام از فرزندانمان حضور نداشت و فقط موقع ثبت عقدشان حضور داشت.
همسر محمد بهرام که اینها را میگوید، حس میکنم شاید این همه فاصله گرفتن محمد بهرام از دریا در دوران بازنشستگی دلایل بیشتری جز حضور دخترش در مشهد و خرید این خانه داشته باشد. اینکه تا توانسته از دریا فاصله گرفته، به جبران آن همه فاصلهای که دریا بین او خانوادهاش انداخت. تا حداقل این دوران استراحت را همسرش بیوجود این هووی سمج، وجود همیشگی شوهر را در کنارش تجربه کند.
*این گزارش پنج شنبه، ۲۸ دی ۹۱ در شماره ۳۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.