اهــــــالی شهر - راویان

img-profile-author
نابینایی مانع موفقیت خواهران بروتی‌مقدم نشد
شبنم و الهام بروتی‌مقدم در کودکی کم‌بینا بوده‌اند، اما بعد‌ها بینایی خود را به طور کامل از دست دادند، با این حال شبنم تا مقطع کارشناسی ارشد رشته فقه و مبانی حقوق تحصیل کرده است.
img-profile-author
نمی‌دانستیم محله الهیه اینقدر زود پیشرفت می‌کند
زهرا ربانی می‌گوید: در سال‌۱۳۹۰ ابتدای اقدسیه بیابان بود. روز‌هایی که دنبال خانه می‌گشتیم، نقشه‌ای در یک بنگاه دیدیم و متوجه شدیم برای این محدوده، کلی کاربری خدماتی تعریف شده و خانه را خریدیم.
img-profile-author
روضه خانگی بی‌بی‌عصمت لطف خود را دارد
در قدیم همه فامیل مجلس روضه‌خوانی داشتیم به‌طوری‌که از روز اول تا آخر ماه، هر روز مجلس روضه را یک خانواده برگزار می‌کرد. مادربزرگم پنج‌شنبه‌های اول ماه روضه‌خوانی داشت و مادرم پنج‌شنبه دوم ماه.
img-profile-author
رنچ زندگی در یک مغازه ۳ متری
داستان زندگی جعفر حامد شهروندی که در آستانه هشتادسالگی همه زندگی‌اش در مغازه‌ای اجاره‌ای خلاصه شده است.
img-profile-author
خاطرات ساکن قدیمی خانه پریشانی از آرامش آن‌روزهایش
صاحب اولیه خانه پریشانی، تاجری به‌نام نعیمی اهل نوغان بود. بعد‌ها در سال‌۱۳۶۷، پدرم که شیفته معماری خانه شده بود، آن را با مبلغ یک‌میلیون‌و‌دویست‌هزار تومان خرید. چند دانگ از خانه هم به نام مادرم ثبت شد.
img-profile-author
محله دانش‌آموز تلی از خاک و بیابان بود
آقا‌یدالله تعریف می‌کند: وقتی به این محله آمدیم، با آنکه خانه‌های کمی ساخته شده بود و از جوی و جدول‌کشی کوچه‌ها خبری نبود، راسته کوچه ما چند‌نهال چنار کاشته شده بود. خودم هر روز قبل رفتن به سر کار، درخت‌ها را آبیاری می‌کردم.
img-profile-author
کاسبان کوچه نظام‌دوست ۲۵ هوای مشتری‌ها را دارند
در این کوچه هنوز همسایه‌ها یکدیگر را می‌شناسند و اگر کسی گرفتار شود، دستش را می‌گیرند. اینجا از ابزارفروشی قدیمی حاج‌ابراهیم کلامی تا بقالی کوچک حمیدرضا دانه و میوه‌فروشی پررفت‌و‌آمد مهدی صادقی، همه پر از مهربانی و خاطره‌اند.
img-profile-author
ماجرای گشت شبانه جن ملافه پوش در پادگان!
آقامجتبی می‌گوید: یک شب برای خوشحالی بچه‌ها، ملافه‌ای روی سرم کشیدم و در پادگان راه افتادم. به سرگروهبان کشیک که رسیدم، از ترس زبانش بند آمد و به طرف دفترش فرار کرد. او فردای آن‌روز گفته بود باید تعداد نگهبانان را دوبرابر کنیم!
img-profile-author
روایت فرزاد پورفائز از اولین سال‌های سکونت در رحمانیه
آقا فرزاد می‌گوید: اوایل سکونت قبض آب برای ما نمی‌آمد. رد لوله را گرفتیم که به کنتور برسیم؛ رسیدیم به انشعاب اصلی که یک شاه‌لوله بود و به سمت قاسم‌آباد می‌رفت. به شرکت آب درخواست دادیم که گفتند: بعدا کنتور می‌گذاریم.
img-profile-author
خاطرات حمید صادقیان با بازار حجاب ۷۹ گره خورده است
خاطرات حمید صادقیان با بازارمحله حجاب۷۹ بیشتر از هرچیز، از جنس کسب‌وکار است. به قول خودش از ۸ صبح تا ۱۰شب با کسبه و مردم این محل معاشرت داشته و این هم‌نشینی خاطرات مختلفی برایش رقم زده است.
صفحه ۱بعدی