
«درویشعلی»؛ شاهدی از دوران ورود روسها به مشهد
اهالی محله، درویشعلی صدایش میکنند. متولد ۱۳۰۴ در مهرآباد است و از واقعه مسجدگوهرشاد تا ورود روسها به مشهد الرضا(ع) خاطره بسیاری از محله دارد. درویشعلی یک شاهد زنده از عصری تاریخی است.

سکونت در محله ایثارگران مسیر زندگی فاطمه خانم را تغییر داد
فاطمه مجرای، همسایگان خوب محله ایثارگران را مهمترین عامل فعالیتهای اجتماعیاش میداند، او یکی از فعالان فرهنگی و اجتماعی، فرمانده پایگاه بسیج و عضو شورای اجتماعی محله است.

ماجرای یک لیوان چای به وقت پُست نگهبانی
حاجصادق ابراهیمزاده تعریف میکند: به درخواست گروهبان دو تا چای ریختم و به اتاق برگشتم. هنوز لب به لیوان نزده بودم که افسر نگهبان مقابلم ایستاد و گفت «ابراهیمزاده! پستت را ترک کردهای؟!»

شادیهای کوچه بنبست محضر
سیدعلی سجادی میگوید: محضری در کوچه کامیاب۷ مستقر شد که چون کوچه بنبست بود، بسیاری از محلیها به کوچه کامیاب ۷ نام «بنبست محضر» داده بودند. بیشتر ازدواجهای خانواده ما در همین محضر انجام شد.

دورهمیهای کوچک اما اثرگذار در محله شهید باهنر
همسایههای کوچه شهیددرکی۳۶ حالا بیش از نیمقرن است که کنار هم بهخوبی و خوشی زندگی میکنند. آنها هرروز احوال هم را میپرسند و مثل یک خانواده از جزئیات زندگی یکدیگر باخبرند.

روزگار بلیتهای دو قِرانی به روایت علیاکبر علیزاده
آقاعلیاکبر میگوید: اصلا کسی از زیر کار بلیتخریدن در نمیرفت. در شهرک رضوی بلیت میفروختم و زمانیکه برای نماز میرفتم، مردم بلیت را از پشت نرده دکه برمیداشتند و پولش را میگذاشتند.

ترویج ورزش همگانی با دویدن از ۲۰ متری طلاب تا گلشور
حسین مرصعی سالهای متمادی، صبحها پیشاز رفتن به سر کار، فاصله خانه تا قبرستان گلشور قدیم (بوستان بهشت کنونی) را با لباس ورزشی دویده است تا فرهنگ ورزشکردن را میان اهالی محله ایثار جا بیندازد.

خاطرهبازی از کوچه «پیآبمسگرها» تا بازار گنبد خشتی
علی کاظمی تعریف میکند: شیر آب که نبود، مردم از آب قنات استفاده میکردند برای وضو و آشامیدن. ظهر که میشد، رضا آهنگر بدون معطلی قفلی روی در دکان میزدند و با آب همان چاه وضو میگرفت.

خاطرات مشهدیها از واقعه گوهرشاد
یکی از کسانی که مامور دفن اجساد در قبرستان عیدگاه بود، برایم تعریف کرد: «زمانی که اجساد داخل یکی از کامیونها را داخل گودال خالی میکردند، جوانی که هنوز زنده بود، تلاش کرد خودش را بالا بکشد، اما فرمانده، او را با شلیک یک گلوله شهید کرد.

انتظار ۳۵ ساله «قمر» برای یافتن رضای گمشده
درست از ۳۵ سال پیش که همسر اول قمرخانم بهخاطر جدایی از او، فرزند ششماههاش را میگیرد و بعد از مدت کوتاهی او را در حرم میگذارد، دنیای این مادر دنیای فراق و انتظار شده است.