شناسایی الاغهایی که مواد قاچاق میکردند! محمدحسین قویدل میگوید: دوقانها الاغهایی بودند که قاچاقچیها تربیت میکردند. حیوان بدون سوار از سرخس به افغانستان میرفت. آن سوی مرز مواد بارش میکردند و دوباره همین راه را برمیگشت.
بازیگوشی اکبر روحی در کودکی کار دستش داد از مغازهای که پدرش گفته بود، قند و چای خرید و در سبدش گذاشت. در راه برگشت، چشمش به چند پسربچه افتاد که در میدان، آببازی میکردند. آن قدر آب بازی به او مزه کرد که یک باره به خودش آمد و دید سبد قند و چای خیسِ آب شده و از آن، هیچ باقی نمانده است.
داستان زندگی روشن زوج نابینا و فرزندان بینایشان پشتکار زوج روشن دل محله بهارستان مثال زدنی است. خوشبختی این زوج که از سال ۹۵ پیمان ازدواج بسته اند با آمدن دو پسرشان کامل شده است.
فرار از گارد شاهنشاهی جوی آبی وارد پادگان میشد. صفرعلی گیلاسی فکری به ذهنش رسید. منتظر شد هوا تاریکتر شود؛ «دمدمههای غروب هوا گرگومیش بود. در گودال آب نشستم. از همان کانال آب شناکنان خود را به بیرون پادگان رساندم.»
اراده؛ دختر توانیاب را به قله توانمندی رساند دلم میخواهد هر جایی از دستم برمیآید، گرهای را باز کنم. گاهی حتی از خدا میخواهم که آرامش قلبی به من بدهد. بگوید «تو را آفریدهام و میتوانی یک کتاب بخوانی.»
داستان تولد دوبارهی به آخر خط رسیدهها! در سرای نجاتیافتگان مولا علی (سنا) کارتنخوابهای متعددی زندگی میکنند که روزی به آخر خط رسیده بودند، اما با تلنگری کوچک و البته ارادهای قوی، حالا به انسانهایی مفید در جامعه تبدیل شدهاند.
رزق حلال پسر ویلچرنشین با وزنه محمد خاوری با وجود زخم بستر بر روی ویلچر مینشیند و با وزن کردن مردمان سعی دارد رزق حلالی برای خانوادهاش فراهم کند.
خانواده باصفای آقای صفایی در این گزارش با زوجی آشنا میشویم که ۷ فرزند دارند و هنوز هم به ادامه فرزندآوری فکر میکنند.
قرآنخواندن در بوستان خوشتر است محبوبه آخوندزاده از ساکنان محله خلج، هر روز به بوستان بانوان ریحانه میآید و سه جزء از قرآن را در سایهسار درختانی میخواند که میزبان پرندگان خوشآهنگ شدهاند.
خاطره عجیب از توفیق اجباری سفر به حج زهراخانم درباره آن لحظه که بهجای مادرش در صف قرار گرفته بود، میگوید: با خودم گفتم مسئولان گیت متوجه میشوند، اما شباهت چهره من و مادرم سبب شد مشکوک نشوند.