روزگاری تأمین آب نیازمند زور بازو بود!
علیاکبر خسرویراد از چهرههای قدیمی و ریشهدار محله پایینخیابان است؛ محدودهای که نهتنها محل تولد و رشد او بوده، بلکه زندگیاش تا امروز با همین خیابانها و کوچهها گره خورده است. او سالها در اداره بهزیستی خدمت کرده و از سال۹۱ و پساز بازنشستگی، بهعنوان عضو شورای اجتماعی محله در پیگیری امور مردم فعالیت داشته است.
کودکی و ورود به کفاشی
خسرویراد از ششسالگی وارد حرفه کفاشی شد و نخستین تجربههای کاری خود را در کارگاه محمدعلی در بازار عباسقلیخان آغاز کرد. چند سال بعد، حدود دهسالگی، مادرش را از دست داد؛ اتفاقی تلخ که کودکی او را تحت تأثیر قرار داد.
او درباره فعالیتش در کفاشی چنین میگوید: پدرم، ابوالقاسم که باغدار و اهل روستای اردمه (نزدیک غار مغان) بود، من را به کارگاه کفاشی برد تا پیش یکی از اقواممان، محمدعلی، شاگردی کنم. آن زمان، در طبقه سوم بازار عباسقلیخان، همه مشغول کفاشی بودند و من اولین تجربههایم را در آن محیط به دست آوردم. با گذر زمان، او به بازار کفاشها رفت، بازاری که امروز دیگر وجود ندارد و جای خودش را به توسعه بخشی از صحنهای حرم مطهر داده است.

سقاشدن در نبود آب لولهکشی
در دوره کودکی خسرویراد، آب لولهکشی وجود نداشت و آب آشامیدنی محل از یک پیآب نزدیک محل فعلی شهرداری ثامن تأمین میشد. تأمین آب اینطور بوده که سقاها آب را با دو تین هفدهکیلویی، که با طناب به چوبی میبستند و روی دوش حمل میشد، به خانهها میآوردند و دو ریال دریافت میکردند.
به شیوه سقاها، دو ظرف را که ما به آنها میگفتیم تین هفدهکیلویی، آب میکردم
او خاطرهبازی میکند و به یاد میآورد که «هفتهای دوبار آب میآوردند و ما این مقدار آب را به یک خمره سفالی منتقل میکردیم تا حفظ شود. چهاردهساله بودم که خودم برای خانه آب میآوردم. مسیر پیآب تا خانه در حالت عادی کوتاه بود، ولی وقتی ظرفهای آب را به دوشم میکشیدم، طولانی میشد. از کوچهپسکوچهها میآمدم و گاهی نیمساعت طول میکشید. احساس میکردم قوی شدهام و باید برای خانه آب بیاورم. به شیوه سقاها، دو ظرف را که ما به آنها میگفتیم تین هفدهکیلویی، آب میکردم و با چوب و طناب روی دوش میکشیدم.»
جوی پهن و آبتنی کودکان
این ساکن قدیمی پایینخیابان همچنین از جوی پهن و گودی یاد میکند که آب آن تا پایینخیابان امتداد داشته است و میگوید: بچههای عیدگاه برای بازی و آبتنی به آنجا میرفتند. آن زمان میگفتیم غُطه میخورند. ولی من بهدلیل حضور افراد ناباب، کمتر نزدیک میشدم و فقط از دور تماشا میکردم.
یکی از خاطرات برجسته خسرویراد، سیل بزرگ مشهد است که در حدود دهسالگی تجربه کرده است؛ «آن سال هم مثل حالا باران زیاد نبود، ولی یکباره طوری بارید که سیل راه افتاد و خانهها را سیل برد. خانههای زیادی در مشهد آسیب دیدند و فرو ریختند. خاطرم هست خانه همسایههای ما هم خراب شد و بندگان خدا اثاثیهشان را وسط حیاط خانه ما گذاشته بودند.»
* این گزارش پنجشنبه ۲۹ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۴ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.
