کد خبر: ۱۲۴۴۷
۲۱ تير ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
خاطره‌بازی از کوچه‌ «پی‌آب‌مسگرها» تا بازار گنبد خشتی

خاطره‌بازی از کوچه‌ «پی‌آب‌مسگرها» تا بازار گنبد خشتی

علی کاظمی تعریف می‌کند: شیر آب که نبود، مردم از آب قنات استفاده می‌کردند برای وضو و آشامیدن. ظهر که می‌شد، رضا آهنگر بدون معطلی قفلی روی در دکان می‌زدند و با آب همان چاه وضو می‌گرفت.

در بازار گنبد خشتی که یکی از بازار‌های قدیمی اطراف حرم در محله پایین‌خیابان است، بعضی چهره‌ها هیچ‌وقت از یاد نمی‌روند. آدم‌هایی مانند مرحوم حاج‌محمد عطار و رضا آهنگر که به‌خاطر درستی مرامشان در یاد‌ها مانده‌اند و حتی نسل فعلی بازاریان هم او را به خاطر دارند. با علی کاظمی، فرزند حاج‌محمد، خاطرات پدرش را مرور می‌کنیم.

 

شاطری که در گذر زمان عطار شد

از سال ۵۲، حجره عطاریِ حاج‌محمد در بازار گنبد خشتی که در گذشته به چهارشنبه‌بازار معروف بود، برپاست.

علی کاظمی که از کودکی کناردست پدرش در عطاری کار کرده است و خودش از قدیمی‌های بازار به شمار می‌رود، می‌گوید: چهارشنبه‌بازار، پیش‌از انقلاب اسلامی، با این سروشکل نبود؛ از آهن‌پاره تا کهنه‌فروشی، همه‌چیز داشت. حجره پدرم هم که هم‌عمر خودم است، این دکور را نداشت.

او درباره شغل آبا و اجدادی‌شان قبل از عطاری می‌گوید: آن‌طور‌که پدرم همیشه می‌گفت، اجدادش همه اهل خمیر و تنور بودند. شاطر بود و به شاطر‌بودنش هم افتخار می‌کرد. اما با اینکه شغل اصلی‌اش نانوایی بود، یک مغازه خرید و عطاری راه انداخت. در این بازار، همه پدرم را به نام «حاج‌محمد عطار» می‌شناختند. مغازه‌اش پر بود از بوی انواع دارو‌ها و گیاهان خشک.

 

زلال وضو در کوچه مسگرها

حالا که سال‌ها گذشته و حاج‌محمد عطار در قید حیات نیست -خدا رحمتش کند- پسرش آمده و همان مغازه را جانی تازه و سروشکلی دیگر داده است. عطر زعفران و رنگ زرشک و نبات جای عطاری و بوی زنیان و گل گاوزبان را گرفته است.

در این بازار، همه پدرم را به نام «حاج‌محمد عطار» می‌شناختند و مغازه‌اش پر بود از بوی انواع دارو‌ها و گیاهان خشک

علی کاظمی خاطره‌ای تعریف می‌کند؛ «یادم می‌آید مغازه یک آهنگر قدیمی تقریبا روبه‌روی دکان عطاری پدرم بود و کاسب آنجا معروف بود به رضا آهنگر. در راهرو بین مغازه‌های بازار هم یک چاه آب کوچک بود؛ البته چاه نه، بیشتر حوض‌آبی بود.

آب از داخل کوچه می‌آمد. کوچه اش چند قدم بالاتر از مغازه فعلی ماست که در گذشته به آنجا «کوچه پی‌آب مسگرها» می‌گفتند.

شیر آب که نبود، مردم از آب قنات استفاده می‌کردند برای وضو و آشامیدن. ظهر که می‌شد، رضا آهنگر بدون معطلی قفلی روی در دکان می‌زدند و با آب همان چاه، دست و رویش را می‌شست و وضو می‌گرفت. بعد برای نماز راهی مسجد می‌شد. اهل کسب حلال بود و نماز اول وقتش ترک نمی‌شد.»

علی کاظمی از کاسب‌های قدیمی به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: کسبه اطراف حرم، برکت مغازه‌شان را از همین نماز اول وقت می‌دانستند و با اینکه گاهی که هوا سرد بود، وضو‌گرفتن در آب حوض برایشان سخت می‌شد، هیچ‌وقت نماز اول وقتشان به تأخیر نمی‌افتاد.

 

خاطرات کنار عکس‌ها ماندگارترند

در زمان زنده‌بودن پدرش جسته‌و‌گریخته به مغازه می‌آمده، ولی از سال‌۹۱ حضورش ثابت و دائمی شده است. می‌گوید که بازار و گذر‌های باریکش، همان بازار است، شغل‌ها و آدم‌ها فرق کرده‌اند؛ «پدرم تعریف می‌کرد یک روز، دو تا خانم به حجره‌اش آمدند و در هیاهوی بازار با او صحبت کردند و عکسش را گرفتند. بعد‌ها که روزنامه را دیدیم، گفتیم بابا، دیدیم عکس شما را در روزنامه انداخته‌اند.»

حالا آن عکس در روزنامه‌ای که حتما گذر زمان رنگ‌پریده‌اش کرده، گوشه‌ای خاک می‌خورد. ولی یک عکس ساده دیگر در مغازه نصب است.

عکسی قدیمی از مرحوم محمد کاظمی، که همه او را در بازار به نام «حاج‌محمد عطار» می‌شناختند. ایستاده مقابل ضریح، در سکوتی پر از راز. لباسش ساده است؛ پلیوری که بر تن دارد نشانه زمستانی است که گذشته.

نور ملایم حرم افتاده روی صورتش و روی چین‌های پیشانی‌اش که گواه عمر و تجربه‌اند. نگاهش نه رو به دوربین، بلکه رو به صاحب ضریح است. این عکس تنها خاطره پدر در مغازه جدید است.

کاظمی عکس را در دست می‌گیرد و با لبخند می‌گوید: خاطرات کنار عکس‌ها ماندگارترند.

 

* این گزارش شنبه ۲۱ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۷ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44