نامگذاری دو کوچه محله سیدرضی به نام مادر و دو دختر شهیدش
صدای آژیر خطر، فضای محوطه پایگاه نیروی هوایی دزفول را پر کرد. فرصتی برای رفتن به پناهگاه نبود. او درحالی که سه فرزندش را محکم در آغوش گرفته بود، آواری روی سرش فرود آمد که نام او و فرزندانش را در زمره شهدای دفاع مقدس قرار داد.
شهید کارگر راضی آخرین بار از رفتن بیبازگشت گفت
اشک پدر شهید جعفر کارگر راضی زودتر از دل سوختهاش، دلم را تکان میدهد. زجر ۳۰ سال دوری از فرزندش هنوز در کلامش پیداست، میگوید: ما جعفر را برای خدا دادیم، ۳۰ سال است که برای پسرم سالگرد میگیرم.
کلکسیونی از درد و رنج در زندگی «شافعی» جانباز شیمیایی
محمد شافعی جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس است که سالهاست برای نفسکشیدن به یک کپسول اکسیژن سفیدرنگ پناه آورده است. او کلکسیونی از مجروحیت است، زیرا هم مشکل بینایی پیدا کرده هم شیمیایی و اعصاب و روان.
شهید رحیم جعفری بعد از سی سال هنوز به خانه برنگشته
هنوز که هنوز است بعد از گذشت ۳۰سال پدر و مادرم شهادت رحیم را باور نکرهاند. در قسمت مقبره شهدای مفقودالاثر در بهشت رضا سنگ قبری که به نام رحیم حک شده، بیشتر حکم یادبود را دارد.
زیارت بتول جلیلیهواخواه با شهادت کامل شد
بانوی شهید، بتول جلیلیهواخواه، یکی از شهدای حج خونین سال۱۳۶۶ است؛ مادری که خواب ناتمامماندن زیارت را دید و چند هفته بعد، در راهپیمایی برائت از مشرکین به شهادت رسید. نام او امروز بر تابلو خیابان «قاضی طباطبایی یک» حک شده است.
مهربانی مادر و همسرشهیدان مهربان
زهرا فرزانه، مادری است که از ۵ فرزندش دو پسر و یک دختر باقی مانده است. به گفته اهالی محل، اکنون سالهای زیادی است که خانهاش وقف امور خیریه، برگزاری کلاسهای قرآنی و مجالس ائمه اطهار (ع) شده است.
خدا نکند مادر، چشمبهراه فرزندش باشد
فاطمه رودمعجنی مادر شهیدحسن شجیعی تعریف میکند: چطور میخواستم رضایت بدهم او با سن کم، زیر گلوله و آتش باشد! او، اما به باوری رسیده بود که خیلی از ما در سن و سال زیاد هم نمیتوانیم آن را درک کنیم.
قصه صبوری یک مادر
بیبیفاطمه منافی مادر شهید بایگی آنقدر صبور است که صبر را هم به زانو درآورده، او نهتنها درد از دست دادن فرزندش را تحمل کرده، بلکه مصیبتهایی چندگانه را دیده و هنوز گاهی لبخند میزند و میگوید خدا را شکر.
مادر تو به زودی مادر شهید میشوی!
بیبیفاطمه سلطانی درباره آخرین حرفهای شهید محمدرضا فضلی قبل از اعزام میگوید: «مادر! تو باید به خودت افتخار کنی. بهزودی مادر شهید میشوی. حواست باشد شهید که شدم، با گریه کردنت دشمنشادم نکنی.»
آرزویی که علیجمعه باقری میان صفحات قرآن پنهان کرد!
قصه زندگی علیجمعه باقری فقط در جبهه خلاصه نمیشود؛ بخشی از آن روزی رقم خورد که در تابستانی داغ، دو نامه برای امامعلی (ع) و امامرضا (ع) نوشت و میان صفحات قرآن پنهان کرد و در آن، از آرزویی نوشت که سالها بعد ثمر داد.