img-profile-author
فاطمه سیدی دوبار برای خبر شهادت پسرش عزاداری کرده است
دفعه اول خبر شهادت مصطفی هاشم‌زاده را دادند اما بعد او را درمیان زخمی‌های بیمارستان امام‌رضا(ع) یافتند، دفعه دوم اما از‌ طریق برادران سپاه متوجه شدند در عملیات کربلای‌۴ به آرزویش رسیده است.
img-profile-author
من جانباز نبرد «آلواتان» هستم
قاسم علیزاده از نیمه‌های سال ۱۳۶۲ که در منطقه کردستان در نبردی تن به تن با نیرو‌های کوموله و منافقین، ۶ نفر از آنان را از پا درآورد، با اصابت دو گلوله به بدنش زمین‌گیر شد و حالا چهل سالی می‌شود که روی ویلچر می‌نشیند.
img-profile-author
جانبازی که با کت شلوار راهی جبهه شد
عباس رجب‌پور، جانباز ۷۰ درصد محله آوینی می‌گوید: نمی‌دانستم جبهه کجاست، کت‌وشلوار پوشیدم و رفتم. جانبازی‌ام، یادگار عملیات والفجر سال ۶۴ است. آن روز‌ها کامل مردی چهل‌وپنج‌ساله بودم.
img-profile-author
روایت آزادگی عالیه خانم از عراق تا مشهد
عالیه تقوی از خانواده شهیدان الحدادی و از بانوان تاثیرگذار آزاده‌ای است که ساکن مشهد است. او پس از تحمل اسارت و شکنجه آبان ماه سال ۶۱ درحالی که تنها بود راهی ایران شد.
img-profile-author
صبر مادر شهید صبری خدایی است
لحظه آخر خداحافظی‌اش از من خواست سمنو بپزم و منتظرش بمانم تا برگردد و من هم بعد از چند هفته در یک ظرف بزرگ سمنو درست‌کردم، سمنو‌هایی که چند ماه ماند تا کپک زدند، اما محمد نیامد.
img-profile-author
دوچرخه پای ثابت پیرمرد ۸۵ ساله‌ برای رفتن به مسجد است
«محمدیوسف امیربیگ» هشتادوپنج‌ساله، هر روز با شنیدن صدای هر اذان، سوار بر دوچرخه‌اش به مسجد امام‌حسن‌مجتبی (ع) می‌رود تا ادای فریضه کند.
img-profile-author
خانه پدری شهید جلیلیان‌کهن خیریه «بیت الجواد» شد
کوچه امامت ۶ با نام «شهید محسن جلیلیان کهن» تابلو خورده، قصه او شرح حال نوجوان ۱۶ ساله‌ای است که تنها پس از ۱۷ روز شیدایی در منطقه سومار، مرد شهادت می‌شود.
img-profile-author
جانباز ورزشکار، خادمی مسجد را به پست و مقام ترجیح داد
محمدرضا تقی‌پور که بیشتر سال‌های جوانی‌اش را در جنگ گذرانده و جانباز شده، رزمی‌کار و مقام‌دار رشته‌های تیراندازی و کوهنوردی است. او کار فرهنگی و خادمی مسجد را به تمام مشاغل رده بالا به ترجیح داده است.
img-profile-author
محمدمهدی حمیدی در عروسی خوبان به شهادت رسید
به‌محض ورود به منطقه متوجه کمین نیرو‌های عراقی می‌شوند. راننده می‌گوید اینجا چه خبر است؟ شهید محمدمهدی حمیدی در جواب وی می‌گوید: عروسی است! و در همان لحظه ترکشی به گردنش اصابت می‌کند.
img-profile-author
مادر سردار شهید محمدحسین بصیر پس از ۴۱ سال دوری درگذشت
اعظم بصیر می‌گوید: برادرم(شهید بصیر) یک‌ماه پیش از شهادتش به خانه آمد و رو به مادر کرد و گفت: از شما خواسته‌ای دارم. مادرم هم گفت: «جانم را بخواه محمدحسین، نه نمی‌گویم.» او گفت: همه رفقایم شهید شده‌اند تا تو رضایت ندهی، من شهید نمی‌شوم!
صفحه ۱بعدی