روزگار صبوری ندبه‌خوان حرم
روزگار صبوری ندبه‌خوان حرم
حاج احمد سعیدی نجات که روزگاری مدیر مدرسه عسکریه بود، داغ شهادت پسرانش را در فاصله ۲ روز تجربه کرد.
چهره جنگ در صورت خدادادی
چهره جنگ در صورت خدادادی
فک و صورت سید‌علی سید‌خدادادی جانباز محله جاهدشهر در دوران جنگ، پر از ترکش شد. او بیش از هشت بار عمل جراحی کرده است.
شهید کاوه همه بچه محل‌ها را عاشق جبهه کرد
شهید کاوه همه بچه محل‌ها را عاشق جبهه کرد
اکبر فلاح ساکن محله امام‌رضا (ع) از روز‌های جنگ می‌گوید: آن زمان دغدغه شهادت یکدیگر را نداشتیم. این احساس وجود داشت که فردی که شهید می‌شود، برنده است.
دستمالی که به باباعلی داده بودم، هنوز دور مچش بود
دستمالی که به باباعلی داده بودم، هنوز دور مچش بود
مادر شهید می‌گوید: یک روز با یکی از شهدا درد‌دل کردم و گفتم درست نیست منِ مادر این‌طور سر‌درگم باشم و پسرم جا و مکان نداشته باشد. به یک هفته نکشید که گفتند پیکرش پیدا شده است.
نماز جماعت آقای نجفی، من را نجات داد
نماز جماعت آقای نجفی، من را نجات داد
محمود اسماعیلیان که سابقه ۵ ماه حضور در لبنان و نبرد با نیرو‌های اشغالگر را دارد تعریف می‌کند: یک روحانی شیعه اهل عراق به نام آقای نجفی پیش من آمد و از من درخواست کرد که او را به شهر بودای برسانم.
شهید در خواب با من مخالفت کرد
شهید در خواب با من مخالفت کرد
مادر شهید خراشادی‌زاده از خواب پرمعنایش می‌گوید که فرزند شهیدش به خوابش می‌آید و اصرار می‌کند «این مراسمی که می‌خواهید در خانه برایم برگزار کنید، ببرید در حرم برگزار کنید.»
گمنامی مردان دریا
گمنامی مردان دریا
نیروی دریایی ایران طی سال‌های جنگ تحمیلی بیش‌از ۱۰ هزار فروند کشتی نفت‌کش و تجاری را اسکورت کردند تا اقتصاد کشورمان دچار مشکل نشود.
پیکر شهید اسکندری‌فر بعد از  ۹ سال رسید
پیکر شهید اسکندری‌فر بعد از ۹ سال رسید
مادر شهیداحمد اسکندری‌فر که هیچ نشانی از فرزندش نداشت بعد از ۹ سال چشم انتظاری خواب شهید را می‌بیند که به او می‌گوید: «مادرجان، از انتظار دَرَت می‌آورم».
خانه آیت‌الله حائری، پاتوق جوانان محله کوی کارگران بود
جواد آخوند‌زاده، قاری قرآن و برادر شهید جعفر آخوند‌زاده، علاوه بر روایت داستان زندگی برادر شهیدش، خاطرات خوبی هم از مرحوم آیت‌الله عبدالرضا حائری عباسی دارد.
روایت یک شاهد از کشتار حلبچه
روایت یک شاهد از کشتار حلبچه
ابوالفضل قادری می‌گوید: صحنه‌هایی که می‌دیدیم، دلخراش و عذاب‌آور بود. داخل خانه‌ها، حیاط‌ها و کوچه‌ها پر از جنازه‌هایی بود که با وضعیت عجیب و زخم‌های بسیار روی زمین افتاده بودند.
آخرین روایت
پربحث ترین ها