کد خبر: ۱۳۳۴۳
۰۲ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
یتیم‌نوازی شهید سعادت در محله‌شان شهره بود

یتیم‌نوازی شهید سعادت در محله‌شان شهره بود

مادر شهید وحید سعادت می‌گوید: وحید تلاش می‌کرد همواره برای یتیم‌ها کاری انجام دهد. یک بار توانست مغازه ای برای آغاز کار پسر جوانی در خیابان سمزقند مهيا كند. گاهی نیز برای یتیم‌ها لباس می‌خرید. 

سال ۶۵ و در منطقه عملیاتی مهران با اصابت خمپاره شهید می‌شود؛ این جملات خلاصه وکوتاه، خاطرات مادری است که از چگونگی شهادت فرزندش می‌گوید. شاید کوتاهی این جملات بدان سبب است که دل گفته‌های خویش و مهر مادری‌ای که نسبت به فرزند شهیدش دارد را می‌خواهد تا دیدار غایی در صندوقچه دل به امانت بگذارد، شاید هم می‌خواهد واگویه‌های دلش را هر پنج‌شنبه بر سر مزار وحید خود بگوید، همان حرف‌های خودمانی مادر و فرزندی که هیچ‌گاه رنگ کهنگی بر چهره نمی‌گیرد.

این بار همپای سخنان خانواده شهید وحید سعادت و مادر بزگوارش که در محله آزادشهر مشهد ساکن هستند می‌شویم، بدان امید که خاطرات این شهیدان بزرگوار تلنگری دوباره برای ما باشد تا به‌خاطر بسپاریم که هر آنچه امروز و در پس آرامش زندگی ما معنا شده است حاصل رشادت‌ها و دلاور مردی‌های این شهدا است.

لبخند از لبش نمي‌رفت

از زهره رستمی مادر شهید وحید سعادت در رابطه با اخلاق و منش این شهید بزرگوار سؤال می‌کنم و او بدون تأمل می‌گوید: یکی از خصوصیات وحید لبخند روي لبش بود، به‌نحوی‌که هیچ‌گاه این لبخند از روي لبش نمي‌رفت و حتی وقتی که مشکلات سر راهش قرار مي‌گرفت همچنان لبخند بر چهره داشت و همین خوش‌رویی او سبب می‌شد که مشکلاتش را نیز به‌راحتی از سر راه بردارد.

وحید همواره نگاه ویژه‌ای به خانواده شهدا داشت و همین نگاه سبب جذب او به جبهه‌های جنگ شد

مادر شهید سعادت در ادامه به نگاه ویژه این شهید بزرگوار به خانواده‌های شهدا اشاره می‌کند و می‌گوید: وحید همواره نگاه ویژه‌ای به خانواده شهدا داشت و همین نگاه سبب جذب او به جبهه‌های جنگ شد.

 

حکایت یتیم‌نوازی شهید سعادت 

اما در ادامه بیان صفحه‌ای از خاطرات شهید وحید سعادت از زبان مادرش به وصف يكي ديگر از سجایای اخلاقی وی يعني يتيم نوازي‌اش می‌رسیم، زهرا رستمی، به خاطره‌ای از او اشاره مي‌كند: وحید تلاش می‌کرد همواره برای یتیم‌ها کاری انجام دهد. یک بار توانست مغازه ای برای آغاز کار پسر جوانی در خیابان سمزقند مهيا كند. گاهی نیز برای یتیم‌ها لباس می‌خرید. 

 

یتیم‌نوازی شهید سعادت در محله‌شان شهره بود

 

دیدار آخر با اصرار من به نرفتن همراه بود

وی در ادامه می‌گوید: چند دفعه بودکه وحید به جبهه می‌رفت و هر‌بار که قصد رفتن داشت هیچ صحبتی از دفعه آخر نمی‌کرد؛ در سال ۶۲ به بیماری سختی مبتلا شدم و با توجه به داشتن ۴ فرزند از وحیدم خواستم این‌بار به جبهه نرود، اما بیماری من هم نتوانست جلوی رفتنش را بگیرد و او به‌گونه‌ای دیگر برای نگهداری فرزندانم به من کمک کرد و باز هم به جبهه رفت.

رستمی ادامه می‌دهد: وحید در سال ۶۵ عازم جبهه‌های جنگ در مهران شد، اما این‌دفعه از دیدار آخر خودش با من صحبت می‌کرد و می‌گفت حس می‌کنم این‌بار شهید می‌شوم؛ باز هم با وجود اصرار از طرف من برای نرفتنش به جبهه دوباره عازم میدان جنگ شد.

مادر شهید وحید رستمی در بیان چگونگی شهادت فرزندش با اشاره به اینکه وحید در گروه تخریب بود و در عملیات مختلف نقش تخریب‌چی رابرعهده داشت، می‌گوید: چند ماه بعد از رفتن وحید بود که خبر شهادتش را به من دادند و گفتند که در پشت میدان در حال آماده‌کردن خودش برای جنگ بوده که یک خمپاره از پشت به سینه او اصابت می‌کند و مجروح می‌شود و با توجه به شدت مجروحیت او را با هلیکوپتر به بیمارستان منتقل می‌کنند، اما وحیدم در همان زمان انتقال و با توجه به شدت جراحت شهید شد.

 

*این گزارش پنج شنبه، ۲ آذر ۹۱ در شماره ۳۱ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44