کد خبر: ۶۳۸۳
۰۲ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
مرد فوتبال شهرک شهید باهنر

مرد فوتبال شهرک شهید باهنر

سیدهاشم اکبرزاده که بین اهالی به «مرد فوتبال محله» معروف شده، شش سال است به‌دلیل عشق به آموزش و کشف استعداد‌ها، در رده‌های سنی کودک و نوجوان به‌عنوان مربی فعالیت می‌کند.

ورزش و تفریحات سالم، بهترین گزینه برای پرکردن اوقات فراغت و داشتن جسم و روحی سالم است. در این میان هستند افرادی که با ورزش و قراردادن آن جزو برنامه‌های اصلی زندگی‌شان صدالبته که به تندرستی و موفقیت‌های فردی و گروهی دست یافته‌اند. «سیدهاشم اکبرزاده» یکی از همین افراد است.

او که سال ۱۳۵۵ متولد شده و از اهالی شهرک شهید باهنر است از دوران کودکی، فوتبال را برای پرداختن حرفه‌ای به ورزش انتخاب کرده است.

او از آن‌روز تاکنون که مربی درجه ۳ آسیاست فوتبال را در تیم‌های مختلفی مثل کاوه و... بازی کرده است و با همان تیم در سال ۷۴ قهرمان می‌شود و یک‌سال بعد جام قهرمانی فوتسال کشور را در بخش بازرگانی بالای سر می‌برد.

اکبرزاده که بین اهالی به «مرد فوتبال محله» معروف شده، شش سال است به‌دلیل عشق به آموزش و کشف استعداد‌ها، در رده‌های سنی کودک و نوجوان به‌عنوان مربی فعالیت می‌کند و همچنان با عشق و جدیت بر سر تمرین شاگردانش حاضر می‌شود.

ناگفته نماند او در کنار مربیگری فوتبال مداح هم هست و کلاس‌های آموزش مداحی نیز در مسجد جامع ابوالفضلی شهرک شهید باهنر برای بچه‌های محله برگزار می‌کند تا آ‌ن‌ها را برای برپایی مراسمی همچون محرم و صفر و دهه فاطمیه آماده کند. با او در یکی از روز‌های پاییزی و سجد جامع گفتگو کردیم.

 

بچه‌های پایین شهر و فوتبال

فوتبال را از بچگی و از زمین‌های خاکی شروع کردم. بچه‌های پایین شهر بیشتر فوتبالی هستند و در این محلات گل کوچک خیلی رونق داشت. در زمین‌های خاکی بازی می‌کردیم و حتی یادم است که روی کفش‌های جیری مان با رنگ، خط‌های قرمز و سبز می‌کشیدیم که فوتبالی به نظر برسد.

بازی توی زمین‌های خاکی با تمام سختی‌هایی که داشت آدم را جنگجو و توانمند بار می‌آورد و اعتماد به نفس بچه‌ها را بالا می‌برد. البته این روحیه در بچه‌های قدیم بود که به زمین‌های خاکی افتخار می‌کردند؛ بچه‌های الان که خیلی اهل تحمل این سختی‌ها نیستند.

من و بچه‌های محله شهرک از همین کوچه‌های خاکی شروع کردیم و گل کوچک بازی می‌کردیم. حتی بعد‌ها هم که انتهای شهرک بعد از کال زمین فوتبال شد و به همت یکی از اهالی دروازه گذاشتند، باز هم در زمین‌های خاکی بازی می‌کردیم.

در دبستان و راهنمایی که بودم فوتبال را همچنان ادامه دادم و در جام محلات به عنوان بهترین بازیکن نونهال معرفی شدم. از سال ۷۲ تا ۸۵ هم در تیم‌های دسته یکی مثل کاوه بازی می‌کردم. با تیم کاوه در مسابقات محلات سال ۷۴ قهرمان شدیم و در سال ۸۵ هم جام قهرمانی فوتسال کشور در بخش بازرگانی را به دست آوردیم.

خاطرات بازی در این تیم‌ها یکی از بهترین و شیرین‌ترین خاطرات من است. یاد می‌آید که سال ۷۳ که من در تیم کاوه بودم با تیم پیام بازی داشتیم. آن موقع رضا عنایتی در این تیم و مقابل ما بازی می‌کرد. یک یک شده بودیم که بازی به نیمه رسیده بود.

در زمان بین دو نیمه مربی به یکی از بچه‌ها به اسم حسن پنجه بند که الان کارمند یکی از روزنامه هاست گفت که پسر چپ پای شان را مهار کن که گل نزند. یادم است که عنایتی می‌خواست یک ضربه را گل کند که حسن پرید هوا و با پا زد توی گردن عنایتی. آنقدر محکم زده بود که جای میخ‌های استوک روی گردن او مانده بود.

او در کنار مربیگری، کلاس‌های آموزش مداحی نیز در مسجد جامع ابوالفضلی شهرک شهید باهنر برگزار می‌کند

 

تمرین در کال

خاطرات از روز‌هایی که در محله بازی می‌کردیم زیاد است. یک موقع حتی بچه‌ها توی همین کال انتهای شهرک تمرین می‌کردند و زمین کشتی راه انداخته بودند و کشتی هم می‌گرفتند، ولی حالا که دیگر غارخواب‌ها آنجا هستند و معتادان می‌روند در کال.

زمین خاکی هم که تبدیل شده است به محل فروش دام و روز‌های تعطیل و به ویژه ایام عید قربان محل فروش و ذبح دام‌ می‌شود.

بعد از دوران بازیکنی در سال ۹۲ وقتی استعداد‌های بچه‌های منطقه و به ویژه پسرم را در فوتبال دیدم، به سمت مربیگری رفتم و مربیگری درجه ۳ آسیا را کسب کردم.

پنج ساله بود که فهمیدم استعداد دارد. پسرم الان در تیم‌های استانی بازی می‌کند. انصافا خانواده ام به خصوص همسرم همراهم بوده‌اند تا هم پسرم در زمینه فوتبال رشد کند و هم خودم بی دغدغه با بچه‌های محل باشم وبه آن‌ها آموزش بدهم.

 

مربی مداح شهرک شهید باهنر

 

۲ شوت سرنوشت ساز

کارکردن با بچه‌ها خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد و تجربیات قشنگی را به آدم می‌دهد. در مسابقات فینال محلات منطقه ۶ بودیم که یکی از بازیکنان به اسم اسماعیل قلندرزهی که هندبالی بود و فوتبال به او آموزش داده بودم خواست که او را به زمین بفرستم.

مطمئن نبودم که بازیکن خوبی باشد و بازی هم ۲ به ۲ بود. ۱۰ دقیقه به پایان بازی مانده بود که اصرار کرد بفرستمش زمین. دل را زدم به دریا و او را فرستادم داخل زمین. در همان ۱۰ دقیقه دو تا شوت زد که هردو گل شد. همان جا به استعدادش پی بردم.

او تا انتخابی ۲۷ نفر تیم ملی هم رفت، ولی انتخاب نشد و به هر دلیلی که من نمی‌خواهم در مورد آن صحبت کنم از تیم ملی جا ماند.

از بین بچه‌های ما علی رضا محمدی، محسن ریحانی، احسان قرایی، امیرحسین مختاری، مصطفی زنگنه و پسر خودم سید علی اکبرزاده توانستند در رده‌های استانی و کشوری در تیم‌هایی مانند پدیده و بابک بازی کنند.

البته نقش مدیر باشگاه حرفه‌ای بابک را نمی‌توان نادیده گرفت که در کار استعدادیابی هستند و تا به حال بازیکنان خوبی را به جامعه فوتبال معرفی کرده اند.

با ورزش بچه‌ها از اعتیاد دور می‌شوند و زندگی سالمی خواهند داشت، ولی متأسفانه به خاطر کمبود امکانات و هزینه‌های بالا خیلی‌ها نتوانستند ادامه دهند بچه‌های با استعدادی که با ما تمرین می‌کردند در حد تیم ملی بودند، ولی الان به خاطر مشکلات اقتصادی مجبورند سرکار بروند.

همراه با تیم شهدای باهنر

از سال ۹۱ که مربیگری را شروع کردم با بچه‌های همین منطقه خودمان، قلعه خیابان، تیم شهدای باهنر را راه انداختیم. سال ۹۳ به دلیل اینکه از منطقه ۸ شرکت کرده بودیم قهرمان منطقه ۸ در رده نونهالان و نوجوانان شدیم و مقام دومی محلات مشهد را هم کسب کردیم.

سال ۹۴ از منطقه خودمان شرکت کردیم و در هردو رده نونهالان و نوجوانان در منطقه قهرمان شدیم. همان سال نایب قهرمان نونهالان و نوجوانان شهر هم شدیم. این روز‌ها هم که باز مشغول مسابقات جام محلات هستیم و امیدوارم بچه‌ها بتوانند بهترین مقام‌ها را کسب کنند.

علاوه بر مربیگری، با بچه‌ها و دوستان قدیمی هفته‌ای یک بار زمین چمن می‌رویم و فوتبال بازی می‌کنیم.

به نظرم خانواده فوتبال، خانواده‌ای است که هیچ وقت از هم نمی‌پاشد. البته حفظ این خانواده به ویژه در این مناطق نیاز به رسیدگی بیشتری دارد چراکه استعداد‌های زیادی در این منطقه هست که مشکلات اقتصادی اجازه شکوفا شدن به آن‌ها را نداده است.


 یک محله دعاگوی آقای مربی

در حاشیه مصاحبه برای عکاسی از آقای اکبرزاده در کنار زمین خاکی که در آن بازی می‌کرده است راهی انتهای خیابان حر و زمین فوتبال آن سوی کال می‌شویم. جالب است که در مسیر هرکدام از اهالی که او را می‌بینند دعاگویش هستند و از اینکه باعث شده بچه هایشان سالم بار بیایند و سمت اعتیاد نروند از او تشکر می‌کنند.

در کنار زمین خاکی نیز به طور اتفاقی چوپانی را می‌بینیم که او نیز از هم دوره ای‌های مدرسه آقای مربی از کار در می‌آید واین روز‌ها برای امرار معاش خانواده مجبور به گله داری گوسفند است.

جالب است که پسر او نیز از شاگردان فوتبالی آقای اکبرزاده بوده که این روز‌ها در حال گذراندن دوران سربازی است. فوتبال یکی از علایق من است، اما کار‌های دلی دیگری هم انجام می‌دهم. مثل مداحی مراسم ومناسبت ها.

بچه‌های با استعداد محله را  هم که به مداحی علاقه‌مند هستند  در مسجد جامع ابوالفضلی شهرک شهید باهنر آموزش می‌دهم تا آن‌ها برای مدیحه سرایی ایام محرم و صفر و دیگر مناسبت‌ها آماده شوند.

به مداحی از بچگی علاقه داشتم، ولی به طور حرفه‌ای که بخواهم کلاس بروم و آموزش ببینم از سال ۸۵ بود که کلاس‌های جامعة المصطفی و سازمان تبلیغات رفتم و از سال ۸۸ هم هرچه را که یاد گرفته بودم در بسیج مسجد بچه‌ها را دور هم جمع می‌کردم و آموزش می‌دادم.

البته اصل ورود من به مداحی مربوط به سال ۸۰ بود که در محرم همان سال از روی کتابی که مادرم برایم خریده بود نوحه‌ای را پیدا کردم و خواندم و مداحی را ادامه دادم. در مداحی هایم سبک خاصی ندارم و معمولا از مداحی‌های آقایان میردامادومطیعی  بهره برداری می‌کنم.




*این گزارش دوشنبه  ۷ آبان ۱۳۹۷  در شماره ۳۱۲ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44