توپ گرد پلاستیکی و زمین خاکی، بخشی از خاطرات کودکی همه پسربچههای قلعهخیابان را تشکیل میدهد. اینجا پای خاطرات هر جوانی که بنشینی، خاطرهای از تابستانهای بدون مدرسه و فوتبال بازیکردن در کوچه و خیابان برای تعریفکردن دارد. این خاطرات، اما یک جایی متوقف میشوند. با بزرگترشدن بچهها این تجربیات هم در همان زمینهای خاکی چال میشوند و هرکدام از آنها پی زندگی خودشان میروند.
سجاد بخشیان یکی از جوانان این محدوده است که از ششسالگی پا به توپ بوده و در زمینهای خاکی قلعهخیابان بازی میکرده است. او، اما رؤیای کودکیاش را فراموش نکردهاست. همان روزها یک جایی برای خودش نوشته بودکه یک روز، بازیکن تیمهای اروپایی میشود. اطرافیان او این رؤیاها را دستنیافتنی میدانستند.
سجاد، اما بیشتر از هرکس دیگری به استعداد و تلاشش ایمان داشت. او حالا در نقطهای ایستاده است که هیچکدام از اهدافش را دور از دسترس نمیداند. قهرمانی در لیگ برتر آسیا، بازی بهعنوان لژیونر در تیم ملی عراق و... بخشی از تجربیات سجاد بیستساله است. او ادامه مسیر زندگیاش را روشنتر از اینها هم میداند.
محل سکونتشان در یکی از محلات شهرک شهیدباهنر است. سجاد بخشیان، فوتبال را از زمینهای خاکی شروع کرده است. از ششسالگی پا به توپ بوده و علاقهاش روزبهروز به فوتبال بیشتر شده است. از کوچهپسکوچهها و بازی با بچهها به تیمهای محلی راه پیدا کرد.
علی میرزایی اولین سرمربی سجاد محسوب میشود. او بوده که بازی سجاد را در کوچه دیده و او را به تیم مسجد محله دعوت کرده است. سجاد همزمان در تیم مدرسه هم بازی میکرده است، مدرسه شهیدسپاسه در نزدیکی بوستان رجا. تعریف میکند که علاوهبر آن هر روز بعد از مدرسه با بچهها به زمین خالی بوستان رجا میرفتند و فوتبال بازی میکردند.
فوتبال آنقدر در کودکی او ریشه دوانده است که خاطرهای ندارد که ربطی به این ورزش نداشته باشد. تعریف میکند که کودکیاش شبیه همسنوسالهایش در این منطقه نبوده است. پدر و مادرش هیچوقت او را به سر کار نفرستادند تا اوقات فراغتش را پر کنند. علاقه و استعداد سجاد را درک کردند و بزرگترین حامیهای زندگیاش بودهاند تا پسر کوچکشان در مسیری که دوست دارد، قدم بردارد.
سجاد بخشیان در همان نقطهای که بوده است، متوقف نمیماند. او مدتی بعد، از تیم مدرسه به تیم لیگ برتر استان راه پیدا میکند. اما نقطه عطف زندگی او پس از این اتفاق میافتد؛ وقتی که از فوتبال به فوتسال میرسد.
میگوید: سال۹۰، ۹۱ بود که سرمربیهای تیم ناحیه۵ آموزش و پرورش به فکر راهاندازی یک تیم باشگاهی فوتسال به نام «علم و اخلاق» افتادند. در این منطقه و در رده سنی ۹، ۱۰سال، بازیکنان مستعد و باانگیزهای حضور داشتند. ایده تشکیل این تیم همین بود؛ اینکه از پسربچههای بااستعداد عشق فوتبال منطقه حمایت شود. این مربیها با کمک هم این تیم را راه انداختند. مربیها هم اول کارشان بود و آنقدرها شهرت پیدا نکرده بودند.
این بچهها و مربیها کنار هم رشد پیدا کردند. او از بازیکنان و مربیانی نام میبرد که روزگاری در این تیم باشگاهی بودند و حالا هر کدامشان به جایی رسیدهاند و تبدیل به مربی یا بازیکنی مطرح شدهاند. تیم باشگاهی علم و اخلاق مدتی بعد به نام تیم استعدادهای درخشان تغییر کرد و یک تیم قویتر از آن بیرون آمد.
سجاد اولین مسابقه حرفهای زندگیاش را سال۹۴ در همین تیم تجربه کرد. مسابقات لیگ برتر نوجوانان، اولین مسابقه حرفهای زندگی او بود. سجاد بهدلیل استعدادش، یک سروگردن از بازیکنان همسنوسالش بالاتر بوده و برای تیم جوانان هم بازی میکرده است.
راه پیداکردن به تیم ملی، دیگر رؤیای سجاد بود؛ رؤیایی که به راحتی محقق نشد. چندبار به اردوی تیم ملی المپیک دعوت شده بود، اما هربار اسمش را خط زده بودند. خودش سن و سال کمش را دلیل این خطخوردنها میداند. اما بالاخره به آرزویش رسید.
سال۹۹، درست در زمان مصدومیت چهارماههاش، زمانیکه انتظارش را هم نداشته است، با او تماس میگیرند و او را به اردوی تیم ملی دانشآموزی دعوت میکنند؛ «چهارماه بود که در خانه افتاده بودم و تمرین نداشتم. یک روز رئیس تربیتبدنی ناحیه۵ با من تماس گرفت و خبر دعوتم را داد. بدون هیچ تمرین و پیشزمینهای به تبریز اعزام شدم. همه انگیزه و امیدم را جمع کردم و بالاخره در فهرست نهایی قرار گرفتم.»
سجاد بخشیان از سفر دهروزهاش به بانکوک تایلند میگوید. این اولین سفر خارجی زندگیاش بوده و هیجان زیادی داشته است. آنها مسابقات را یکییکی پشت سر میگذارند، در اکثر بازیها برنده میدان میشوند و درنهایت روی سکوی قهرمانی قرار میگیرند؛ «از مربی گرفته تا کادر پشتیبانی همه گریه میکردیم. این بزرگترین افتخاری بود که همه ما تا آن لحظه در زندگی به دست آورده بودیم.»
با کسب این قهرمانی، پیشنهادهای ورزشی سجاد هم بیشتر میشود. او بین همه این پیشنهادها بازی در تیم نیروی هوایی عراق را بهعنوان بازیکن خارجی قبول میکند. این پیشنهاد به لحاظ مالی منطقیتر بوده است. او توضیح میدهد که فوتسالیستهای ایران به لحاظ تکنیکی و تاکتیکی حرف اول را میزنند و یک سر و گردن از بازیکنان عراقی بالاتر هستند. سال پیش که پا به این تیم گذاشت، این نکته را متوجه شد. سجاد حالا بین مشهد و عراق در رفتوآمد است.
او درباره قرارگرفتن اسمش در لیست نهایی تیم ملی هم میگوید: با اینکه در عراق بودم و در تمرینها حضور نداشتم، اسم من را در لیست نهایی تیم ملی قرار دادند و ما ۲۵مرداد عازم روسیه هستیم.