صابریابراهیمزاده میگوید: یک شب قبل از عملیات نصر وارد خاک عراق شده بودیم. با یکی از بچههای راننده گریدر، آفتابه برداشتیم برویم دستشویی. صدای بعثیها میآمد. رفتیم جلو و با سر آفتابه، ۹نفرشان را اسیر کردیم!
فرزندان خانواده مقدسیان با وجود اینکه رنج از دستدادن پدر را در کودکی متحمل شده بودند، با داشتن زن و فرزند در جنگ تحمیلی حاضر شدند و از سه پسر، دو نفرشان به شهادت رسیدند.
حس غریبی است روبهروشدن با زنی که داغ ۷ نفر را دیده بود. حاج خانم جمعهپور نهتنها برای فرزندانش که برای سایر اعضای فامیل هم که به جبهه میرفتند و شهید میشدند، مادری میکرد.
وحیدرضا وطنی، از پاسدارانی است که در یکی از عملیاتهای درگیری با عبدالمالک ریگی در زاهدان به شهادت میرسد. او به منظومکردن خاطراتش پرداخت و در همین راستا حین تمرین، ماموریت یا آموزش خاطرات را در قالب شعر مینوشت.
حدیث معروف «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ»، خط مشی زندگی سیدمحمد گوهری است. او سالهای جوانی را در التهاب و کشمکش جنگ گذراند و امروز در سنگر کار و تولید، همچنان بر رسالت اصلی خود استوار است.
عباس شعبانپور، از قدیمیهای محله چهنو است. او دوران جنگ به دلیل شغل مصالح فروشیاش در بخش تدارکات جهبه فعالیت میکند و هم زمان دو پسر و دامادش شهید میشوند.
محمد عبدی، فرزند شهید قدرتالله عبدی میگوید: درجریان یکی از مجروحیتهای پدرم، او را کنار تعداد زیادی از شهدا خوابانده بودند. پزشک وقتی بهسراغ پدرم میرود و متوجه میشود هنوز نفس میکشد.