دفاع مقدس

رزمنده جبهه‌ها حالا ناجی شهر شده است
علی هاتفی در عملیات‌های بزرگ ابتدایی جنگ مانند فتح خرمشهر و مسلم بن عقیل حضور داشت و در نهایت در عملیات خیبر اسیر شد. او اکنون به استخدام آتش‌نشانی در آمده است.
روایت یک عمر خدمت جواد بُرسی‌پور در نیروی انتظامی
برسی‌پور تعریف می‌کند: به پدرم گفتم بیشتر هم‌خدمتی‌هایم به درجه‌های سرهنگی رسیده‌اند، ولی من نه؛ گفت قسمتت همین بوده و با همین درجه خدمت کن. به صحبت پدرم تکیه کردم و بعدها فهمیدم برخی تشویقی‌ها به‌موقع به من ابلاغ نشده بود!
مرور خاطرات دفاع‌مقدس در کارگاه خراطی محمد الهیان
محمد الهیان بهترین سال‌های عمرش را در جبهه بوده و حالا با دستانی که روزی با اسلحه سروکار داشت، به چوب جان می‌بخشد؛ صندوقچه و سینی چوبی با نقوشی زیبا می‌سازد و به گوشه‌گوشه ایران می‌فرستد.
خاطره رزمنده محله آقامصطفی خمینی از شب عملیات والفجر ۳
درست دو شب مانده به عملیات، موتور برقی که برای بخش امدادی آورده بودند، کار نمی‌کرد و مشکل از ژنراتورش بود که از کار افتاده بود. علی قاضی توانست این گره را باز کند؛ کاری که هیچ‌کس فکر نمی‌کرد به دست یک نوجوان تازه‌کار انجام شود.
پایان دلتنگی‌های «ننه‌حسن»، مادر شهید قائمی
طلعت‌خانم نیکنام هر‌وقت، هرجا، کاری از دستش برمی‌آمد، برای دیگران انجام می‌داد. شاید به همین دلیل بود که همه به نفس حق او باور داشتند و برای رفع غم‌و بیماری و رفع مشکلاتشان از او طلب دعا می‌کردند.
قصه پدر و پسری که در جبهه به دنبال هم بودند
این روایت قصه به دنبال هم گشتن سیدحسن و پسر شهیدش سیدکاظم مهدی‌زاده در جبهه است. اول پسر به جبهه می‌رود و بعد هم پدر به دنبالش. این دو همیشه چندقدم از فاصله داشتند تا روزی که پیکر پسر برمی‌گردد و دوباره در سردخانه معراج شهدا به هم می‌رسند.
سیدحسن مهدی‌زاده «یخ‌بیار» جبهه‌های جنگ بود
سازمان‌دهنده اولین کمیته‌های انقلاب، سازمان‌دهنده اولین پایگاه‌های بسیج، جنگجوی چریک جبهه های کردستان، بسیجی فعال پشت جبهه و امدادگر خطوط مقدم تنها بخشی از فعالیت های سیدحسن مهدی‌زاده در زمان جنگ بوده است.