دفاع مقدس

معامله عباسعلی نوری با خدا
عباسعلی نوری هفت‌سال در اسارت ماند و بعد که برگشت، بچه‌هایش با یک جانباز اعصاب و روان و شیمیایی روبه‌رو بودند که فوبیای شدید از ماندن در محیط بسته داشت. هیچ دری نباید قفل می‌شد.
کوچه هفت شهید پرافتخار محله امیرآباد
پدران و مادارن کوچه امیرآباد ۳۶، در سال‌های دفاع مقدس ، ۷ شهید را که با هم دوست بودند تقدیم میهن کردند.
جانباز راوی شهدا
جانباز حمید جهانگیرفیض‌آبادی پای درددل خانواده شهدا می‌نشیند و خاطرات شهیدشان را ثبت و ضبط می‌کند. بعد هم با گفتن خاطرات باقی شهدا باعث آرامش قلب آنان می‌شود.
مستندساز شهدای خیابان «شهید علیمردانی» مشهد
عبدالرضا طیبی که خودش در نوجوانی جبهه رفته می‌گوید: یک روز به خانه شهید‌طحان رفتم و مادر شهید درخواست کرد که اسم فرزندش را روی حلب روغن بنویسم و سر کوچه بزنم. همین باعث به فکر مستندسازی بیفتم.
دهم دی کارناوال مرگ راه افتاد!
علی‌اکبر ظفری یکی از شاهدان عینی واقعه ده دی مشهد می‌گوید: نیروی ارتش در اسکورتی منظم به‌قصد انتقام از روز پیشین به‌شکل کارناوال (رژه همگانی) مرگ به‌راه افتادند و این‌بار برای کشتار مردم تانک‌ها را نیز در خیابان‌ها به‌راه انداختند. 
خانم افضلی در داستان کتاب «دختر شینا» زندگی می‌کند
حاج‌اسحاق و دو پسرش علیرضا و هاشم مدام در جبهه‌ها بودند. علیرضا همان زمان شهید شد و حاج اسحاق هم بعد از تحمل سال‌ها رنج شیمیایی سال ۱۳۹۳ از دنیا رفت. حالا خانم افضلی مانده و خاطرات گذشته.
۲۰ سال چشم‌انتظاری مادر شهید برازنده‌خانزایی
فاطمه علی‌میرزایی، مادر شهید مفقودالاثر محمود برازنده، سال‌ها از پسرش بی‌خبر بود و همیشه وقت کوبیده‌شدن در خانه، تصور می‌کرد پسرش برگشته است تا این‌که بعد از بیست‌سال خبر شهادتش را آوردند.