دفاع مقدس

جانباز راوی شهدا
جانباز حمید جهانگیرفیض‌آبادی پای درددل خانواده شهدا می‌نشیند و خاطرات شهیدشان را ثبت و ضبط می‌کند. بعد هم با گفتن خاطرات باقی شهدا باعث آرامش قلب آنان می‌شود.
مستندساز شهدای خیابان «شهید علیمردانی» مشهد
عبدالرضا طیبی که خودش در نوجوانی جبهه رفته می‌گوید: یک روز به خانه شهید‌طحان رفتم و مادر شهید درخواست کرد که اسم فرزندش را روی حلب روغن بنویسم و سر کوچه بزنم. همین باعث به فکر مستندسازی بیفتم.
دهم دی کارناوال مرگ راه افتاد!
علی‌اکبر ظفری یکی از شاهدان عینی واقعه ده دی مشهد می‌گوید: نیروی ارتش در اسکورتی منظم به‌قصد انتقام از روز پیشین به‌شکل کارناوال (رژه همگانی) مرگ به‌راه افتادند و این‌بار برای کشتار مردم تانک‌ها را نیز در خیابان‌ها به‌راه انداختند. 
خانم افضلی در داستان کتاب «دختر شینا» زندگی می‌کند
حاج‌اسحاق و دو پسرش علیرضا و هاشم مدام در جبهه‌ها بودند. علیرضا همان زمان شهید شد و حاج اسحاق هم بعد از تحمل سال‌ها رنج شیمیایی سال ۱۳۹۳ از دنیا رفت. حالا خانم افضلی مانده و خاطرات گذشته.
۲۰ سال چشم‌انتظاری مادر شهید برازنده‌خانزایی
فاطمه علی‌میرزایی، مادر شهید مفقودالاثر محمود برازنده، سال‌ها از پسرش بی‌خبر بود و همیشه وقت کوبیده‌شدن در خانه، تصور می‌کرد پسرش برگشته است تا این‌که بعد از بیست‌سال خبر شهادتش را آوردند.
شهید خیامی، پرستاری که بیشتر از دانشگاه در جبهه بود
شهید محمدعلی خیامی سال ۶۵ در رشته پرستاری دانشگاه علوم پزشکی سبزوار قبول شد و هم‌زمان به منطقه عملیاتی شلمچه اعزام شد و همان‌جا هم به شهادت رسید.
شیربچه‌های خانواده شیری مشهدی
شهیدان محمدجواد و محمود شیری، دو برادر بودند که با اصرار خودشان راهی جبهه شدند و روزی که جنازه‌شان برگشت چیز زیادی از جسم آنها باقی نمانده بود، اما اسم‌شان روی همه زبان‌ها بود.