دفاع مقدس

جزایر مجنون، جنون بندگی را در جان مراد انداخت
حمیده پاینده، همسر شهید مرادعلی پاینده از نوروز و خاطرات روزهای تنهایی‌اش می‌گوید
مادر شهیدان شعبانی، داغ سه جوان دیده بود
بانو عصمت بهشتی، آیینه تمام‌نمای صبر و شکیبایی بود. نماد و اسوه مادری مهربان و از‌خود‌گذشته. مادری که هشت پسر داشت.روز‌هایی بود که پنج فرزندش در میدان جنگ بودند، اما او خم به ابرو نیاورد.
پدر شهید کارگر، معتمد محله فرامرز است
اسدالله کارگر می‌گوید: اینکه مردم من را معتمد محله می‌دانند به من لطف دارند. شاید به این دلیل است که وقتی دلخوری یا مشکلی ایجاد می‌شود پا پیش می‌گذارم و با آنها صحبت می‌کنم و پیگیر مشکلشان می‌شوم.
مادر شهیدان نجفی مانند کوه استوار بود
صدیقه دائمی‌نژاد، مادر شهیدان دوران دفاع مقدس حمید و مجید نجفی، در جوار فرزندان شهیدش در خاک آرام گرفت. نوه مرحومه می‌گوید: فاصله شهادت عموهایم یک‌سال بود و این موضوع، ضربه بزرگی به مادربزرگم وارد کرد.
تلویزیون رنگی خویشاوند صدام را غنیمت گرفتیم!
حسن دلیرباغستانی می‌گوید: پیرمرد را به‌خاطر سن‌وسالش، از حضور در عملیات منع کردم، اما خیلی اصرار کرد و سرانجام اجازه دادم. رفت و با دست پر هم برگشت. او تلویزیون رنگی جاسم، خویشاوند صدام را با خودش آورد.
جنگ علی‌اکبر حیدری برای زندگی بعد از جنگ
در سال ۱۳۶۸ به جای تشویق و ترغیب، من را اخراج کردند و در حکمم نوشتند که از کار رضایت ندارند و وظایفش را به درستی انجام نمی‌دهد.
شهید خلیل‌زاده با پول رنگ‌آمیزی به جبهه رفت
شهیدمحمدرضا خلیل‌زاده برای رفتن به جبهه مبلغی پول درخواست کرد که پدرش، چون می‌دانست برای ثبت‌نام در جبهه این پول را می‌خواهد، به او نداد. او هم با پولِ رنگ کردن دیوار‌های خانه همسایه، هزینه سفرش را جور کرد.