دفاع مقدس

برادرم هرگز نفهمید پدر شده است
زهرا عرفانی‌پور (فعله) تعریف می‌کند: همسرش پس از شهادت مهدی، متوجه شد باردار است و برادرم هرگز نفهمید که پدر شده است. مهدی به‌شدت منتظر روزی بود که پدر شود، اما هرگز فرصت تجربه این حس را پیدا نکرد.
شهید جواد اسماعیل‌پورطرقی، سردار بیست‌ساله بود
برادر شهید جواد اسماعیل‌پورطرقی می‌گوید: شنیده‌‎ایم هنگامی که نیرو‌های امدادی قصد داشتند برادرم را که تیر خورده بود به عقب برگردانند، اصرار می‌کند که اول دیگر مجروحان را ببرند.
خانه‌ای با عطر شهید محمدجواد اباذریان
جای مادر کنار عکس محمدجواد است. همیشه خنده بر لب دارد و دیگر خبری از اشک‌های آرام و بی‌صدای سال اول شهادت نیست. از اوایل دهه ۷۰ هیچ‌کس ندیده است او برای محمدجواد گریه کند.
شهید حامد سامی‌نژاد ۷ سال مفقودالاثر بود
حامد سامی‌نژاد فقط ۱۵ سالش بود که از پشت میز و نیمکت هنرستان به جبهه رفت. در دومین عملیاتی که شرکت کرد، باران گلوله بر سرش بارید، میان مهلکه ماند و شهید شد.
شهید نوکاریزی تشنه بود اما نمی‌توانست آب بخورد
در مدت ۱۲ ساعت، محسن نوکاریزی زیر لب ذکر ائمه‌اطهار (ع) را می‌گفته و چند بار هم از فرمانده تیپ آب خواسته، اما به دلیل خونریزی شدید، آن‌ها نمی‌توانستند به او آب بدهند.
شهید محسن خاکسار جزو خط‌شکنان جبهه بود
دسته ویژه خط‌شکن جبهه، گروهی هستند که هرگز برنمی‌گردند. محسن با علم به این موضوع به عضویت دسته ویژه درآمده بود. او ۵ اردیبهشت‌۱۳۶۶ در عملیات کربلای‌۱۰ به شهادت رسید.
عیددیدنی غدیر بر مزار سید شهید
سید‌عبدالرحیم و عادله، پدر و مادر شهید سید‌مهدی نعمتی هر سال در روز عید غدیر سر صبح بر سر مزارش در بهشت‌رضا (ع) حاضر می‌شوند و مزارش را گل‌باران می‌کنند.