دفاع مقدس

سیدکاظم به شهادت هم لبخند زد!
بی‌بی‌‌طاهره تقوی، مادر شهید می‌گوید: سیدکاظم خیلی رئوف بود. وقتی نگاهش می‌کردی، انگار یک لبخند مهربان روی صورتش بود، کمک کردنش به دیگران هم با روی گشاده و لبخند مهربان همیشگی‌اش بود.
محمدجواد تونی نخستین شهید محله پروین اعتصامی بود
فرمانده گروهان، خبرِ قطعی شهادت محمدجواد را به من داد. به خانه برگشتم؛ ولی چیزی نگفتم. تصمیم گرفتم تا پیداشدن پیکر محمدجواد، از این موضوع چیزی به خانواده‌ام نگویم.
سمیه، بعد از ۳۱ سال پدر شهیدش را ملاقات کرد
سمیه سادات حسینی فرزند شهیدی است که شاید هیچ خاطره روشنی از پدرش در ذهن ندارد. اما حالا پیکر پدرش بعد از ۳۱ سال دوری به شهرش برگشته و در شهر دررود به خاک سپرده شده است.
نامِ شهیدان نامی را مادرشان زنده نگه داشته است
مادر شهیدان علی و غلامرضا نامی نگاهی به قاب شهدایش می‌اندازد و ادامه می‌دهد: به غیر از هشت فرزندم که در کودکی رفتند، سه فرزند بزرگ کردم که دوتای آنها را خدا پیش خودش برد.
۴ دهه پرستاری معصومه خانم از همسر جانبازش
چهار دهه از جنگ می‌گذرد، اما هنوز ترکش‌های آن گریبان خانواده جانبازان را رها نکرده؛ معصومه زارچی‌پور یکی از این پرستاران دل‌سوز است که ۳۸سال می‌شود از همسر جانبازش، ابوالقاسم فرامرزی‌زاده مرقبت می‌کند.
«مجنون» سه پسر خدیجه‌خاتون را گرفت
سه پسر خدیجه‌خاتون، در جزیره مجنون شهید شدند. اول از همه علی شهید شد، بعد هم نوبت به حسن رسید و آخر سر هم حسین بود که ابتدا جانباز شیمیایی شد و بعد از ۱۵ سال به شهادت رسید.
شهید ناصر تیموری‌نژاد مشکل‌گشای اهالی محله بود
عالیه مقامی می‌گوید: روحیه خدمت‌رسانی در وجود ناصر همیشه وجود داشت. هم‌زمان با تحصیل، همراه دایی‌اش برای کار‌های پشت جبهه به هویزه رفت و برگشت، اما دیپلمش را که گرفت، راهی جبهه شد.