دفاع مقدس

سردار شهیدتقی رضوی در جبهه اهل رئیس بازی نبود
سردار شهیدتقی رضوی از آن‌ها بود که دوست نداشت در جبهه رئیس و مرئوس بازی دربیاورد و بار‌ها کار‌هایی که راننده‌اش باید انجام می‌داد را خودش انجام می‌داد و می‌گفت ما برادریم.
رد عملیات کربلا در خاطرات علی اکبر جهان
علی اکبر جهان تعریف می‌کند: عملیات کربلای ۵ درست دو هفته بعداز عملیات کربلای ۴ در منطقه عملیاتی بصره و شلمچه آغاز شد. نقطه آغاز عملیات نیرو‌های ما از محلی به نام «دریاچه پرورش ماهی» بود.
شهید کاوه از پشت بسیم می‌خندید و می‌گفت: «خاک بر سر صدام!»
محمد فتحی ساکن محله پروین اعتصامی و یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است. او بسیم چی گردان حضرت رسول و از همرزمان شهید کاوه بوده است.
آرزوی مادر شهید «حسین مصلایی» برای دامادی فرزندش ابدی شد
عصمت کریمویی، مادر شهید حسین مصلایی است. آخرین بار و لحظه خداحافظی وقتی به قد و بالای پسرش نگاه کرد، قلبش لرزید و احساس کرد در این رفتن برگشتی وجود ندارد.
روایت‌هایی روشن از چشم‌های محمود؛ فرمانده ۱۸ ساله جنگ
محمود باقرزاده جانباز روشن دل محله بهشتی است که چشمانش را بدون دریافت هیچ بهایی به‌خاطر میهنش از دست داده است. او می‌گوید: «من در ۱۸ سالگی فرمانده گردان شده بودم. جان ۴۰۰ نفر در دست من بود.»
حسرت آخرین خداحافظی برای مادر شهیدان صفدری‌نژاد
کبری محمدی، مادر شهیدان غلامرضا و عبدالله صفدری‌نژاد، چهل‌سال است در کوچه‌ای زندگی می‌کند که مزین به نام پسران شهیدش است. هنوز هم در حسرت آخرین خداحافظی‌اش با هر دو فرزندش مانده است.
پیراهن علی‌اصغر را دفن کردم!
مادر شهید علی‌اصغر مرتضوی می‌گوید: از او فقط یک ساک دستی به‌جا ماند. مدتی پس از شهادت برادرش امیر، پیراهن علی‌اصغر را در قبری خالی کنار مزار برادرش دفن کردم تا دلم با زیارت قبور آنان آرام بگیرد.