کد خبر: ۱۳۶۱۰
۱۳ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
حوریه شهیدی زاده از ۶۰ سالگی کوهنوردی حرفه‌ای را شروع کرد

حوریه شهیدی زاده از ۶۰ سالگی کوهنوردی حرفه‌ای را شروع کرد

تجربه فتح قله بالای ۴‌هزارمتری شروعی شد برای صعود حوریه شهیدی‌زاده به دیگر قلل مرتفع ایران، از سهند و سبلان و تفتان و علم‌کوه گرفته تا دماوند و آرارات ترکیه و آراگاتس ارمنستان. او هنوز در نودودوسالگی روزی دو ساعت پیاده‌روی می‌کند.

نخستین تجربه صعود به قله‌ای مرتفع را در ششمین دهه عمرش تجربه کرد. سری نترس داشت و دلی پرجرئت. به دیواره صخره که رسیدند، مسیر صعب‌العبور شد و سخت. جوان‌تر‌ها یکی پس‌از دیگری پا پس کشیدند و از نیمه راه برگشتند، تا از تیم یازده‌نفره‌شان فقط پنج‌نفر بمانند؛ و او یکی از آن پنج‌نفر بود که عزمش را برای صعود جزم کرده بود.

قدم‌به‌قدم، صخره‌ها را پشت سر می‌گذاشت تا طعم خوش فتح قله بالای ۴‌هزارمتری را هم تجربه کند. آن فتح، شروعی شد برای صعود دیگر قلل مرتفع ایران، از سهند و سبلان و تفتان و علم‌کوه گرفته تا دماوند و آرارات ترکیه و آراگاتس ارمنستان.

‌از حوریه شهیدی‌زاده می‌گوییم. او زنی است که تا همین سه‌سال قبل و در سن هشتاد‌و‌نه‌سالگی از دیوار راست صخره‌ها و کوه‌ها بالا می‌رفت و خم به ابرو نمی‌آورد. مسن‌ترین بانوی پیشکسوت کوه‌نوردی در خراسان رضوی که بار‌ها و بار‌ها در بلندی قله دماوند، کنار همسر و چهارفرزندش، صعودشان را جشن گرفته‌اند. زنی پرانرژی و مصمم که در نودودوسالگی هنوز روزش را با دو ساعت پیاده‌روی و ورزش در بوستان گل‌های محله دانشجو شروع می‌کند و راز شادابی و تندرستی‌اش را فقط کوه‌نوردی و ورزش می‌داند.

 

کوهنوردی خانوادگی

برای گفت‌و‌گو با حوریه‌خانم راهی کوچه دانشجو ۲ می‌شویم. شیرین و فرهاد، فرزندان ارشد خانواده در منزل مادر حضور دارند. آلبوم عکس‌های قدیمی، قاب عکس‌هایی که پایین میز به ردیف چیده شده است و انبوه عکس‌های پراکنده روی میز، از مرور خاطرات مشترک این مادر و فرزندانش قبل از ورود ما خبر می‌دهد. حوریه‌خانم قطعه‌عکسی را از میان عکس‌ها برمی‌دارد و می‌گوید: تک‌تک اینها برای من و بچه‌هایم یک دنیا خاطره خوش است؛ خاطرات کوه‌نوردی خانوادگی.

او بزرگ‌شده کوچه گندم‌آباد در نزدیکی حمام شاه و در جوار حرم است. دوره ابتدایی را در مدرسه گوهریه در محدوده چهارباغ پشت سر گذاشته است. خاطراتش از دوران مدرسه به زنگ ورزش و علاقه اش به رشته دوو‌میدانی برمی‌گردد؛ زمانی‌که سال‌های تحصیل در مسابقات دوو‌میدانی که از طرف مدرسه برگزار می‌شد، همیشه نفر اول بود و کلی جایزه و لوح تقدیر گرفت.

ازدواج با پسرعمویش، نصرالله که در‌کنار شغل معلمی، به کوه و طبیعت علاقه‌مند بود، فرصتی برای ادامه مسیر ورزشی حوریه‌خانم در شاخه‌هایی دیگر به جز دوومیدانی فراهم کرد. می‌گوید: مرحوم همسرم به‌شدت عاشق طبیعت‌گردی و پیاده‌روی بود. به کوه علاقه داشت و همیشه من را با خود می‌برد. البته شناگری ماهر و مدرس نجات غریق هم بود. ما آخر هر هفته خانوادگی راهی‌کوه و تپه‌های اطراف می‌شدیم؛ از تپه نصوح‌آباد در مسیر طرقبه گرفته تا قله و تپه‌های انت‌های آب و برق، خلج و زکریا و قله زو. دیگر بالا‌رفتن از این کوه و تپه‌های اطراف برای ما شده بود برنامه هفتگی. خاطرم هست پسر بزرگم خیلی بچه بود و همسرم او را به پشت می‌گرفت، اما طبیعت و کوه‌رفتنمان سر جایش بود.

 

خاطرات ۳۰ سال صعود حوریه شهیدی‌زاده به قلل مرتفع ایران

 

اُشتران‌کوه، نخستین تجربه صعود

کوه‌نوردی‌های خانوادگی حوریه‌خانم به‌همراه خانواده سبب آشنایی آنها با کوه‌نوردان حرفه‌ای شد. رضا خوشدل، یکی از کوه‌نوردانی است که این هم‌نوردی‌ها در کوه، باب دوستی و آشنایی خانواده آقا نصرالله با او را فراهم کرد. آقارضا کوه‌نوردی حرفه‌ای بود و مشوق حوریه‌خانم برای تجربه صعود به قله اشتران‌کوه.

حوریه‌خانم درباره نخستین صعودش به قله بالای ۴ هزار متر ارتفاع تعریف می‌کند: در یکی از این صعود‌ها وقتی آقای خوشدل، مربی باشگاه کوه‌نوردی آزادگان، اشتیاق و انگیزه من را برای کوه‌نوردی دید، پیشنهاد همراهی با گروه یازده‌نفرشان به اشتران‌کوه را داد. اشتران‌کوه مشهور به «آلپ ایران»، بلندترین نقطه استان لرستان و یکی از رشته‌کوه‌های بلند زاگرس با بیش‌از ۴‌هزارمتر ارتفاع است. از‌آنجا‌که در آن صعود، همسرم و دختر کوچکم سیمین هم بودند، بدون تأمل قبول کردم.

حوریه‌خانم در نخستین صعود حرفه‌ای، شصت‌سال سن داشت. تیم کوه‌نوردی، غروب رسیدند به پناهگاه پای کوه و برای استراحت چادری برپا کردند. صبح فردا ساعت ۴ در تاریکی هوا درحالی‌که چراغ‌های روی کلاه‌ها نورافکن‌وار روشن بود، صعود را شروع کردند.

دیواری صخره‌ای پیش رویمان بود که باید از آن بالا می‌رفتیم، چندنفر از حرفه‌ای‌ها همان اول راه جا زدند و برگشتند

او تعریف می‌کند: از قبل می‌دانستم صعود سختی پیش رو دارم. در مسیر، دیواری صخره‌ای پیش رویمان بود که باید از آن بالا می‌رفتیم و پایین پا دره بود. چندنفر از حرفه‌ای‌ها و جوان‌تر‌ها همان اول راه جا زدند و برگشتند، اما من تصمیم به فتح آن قله گرفته بودم. این صعود با‌توجه‌به ارتفاعی که تا قله داشت، حدود هشت‌ساعت زمان برد.

سخت‌ترین مسیر، همان مسیر صخره‌ای بود که گذر از آن یک ساعت طول کشید. در تمام مدت گذر از دیواره من فقط نگاهم به بالا بود. حتی یک‌بار به دره زیر پا نگاه نکردم. اگرچه صعود سختی بود، وقتی رسیدیم آن بالا، سکوت کوه لذتی غیر‌قابل توصیف داشت. ما یک ساعت آن بالا بودیم و از طبیعت بکر و سکوت کوهستان لذت بردیم.

 

خاطرات ۳۰ سال صعود حوریه شهیدی‌زاده به قلل مرتفع ایران

 

فتح هم‌زمان دماوند از چهار جبهه

روی دکور چوبی خانه پر است از آلبوم‌های قدیمی که درست مثل قفسه کتاب به ردیف کنار هم چیده شده است. روی دیوار راهرو و پذیرایی هم قابی از عکس‌های یادگاری روی ارتفاعات است. شیرین‌خانم، دختر بزرگ خانواده، که چند قاب عکس را از اتاق مادرش می‌آورد، می‌گوید: این خانه پر است از قاب خاطرات صعود‌های پدر و مادرم و گاه صعود‌های خانوادگی‌مان.

او از مادرش می‌خواهد یکی از خاطرات صعود‌های مشترکشان به بلندترین قله ایران، دماوند، را برای ما تعریف کند. حوریه‌خانم از سه بار صعودش به قله دماوند می‌گوید و یکی از صعود‌ها که همه اعضای خانواده، هم‌زمان با هم به روی قله رسیدند و این رسیدن هم‌زمان برای همه هم‌نورد‌ها جالب و خاطره‌انگیز بوده است.

او تعریف می‌کند: سال‌۸۹ بود که فراخوان «صعود به قله دماوند از چهار جبهه» داده شد و ما خانوادگی تصمیم به این صعود گرفتیم. من و همسرم و فرهاد، پسربزرگم که به‌همراه دو پسرش در این صعود شرکت کردند، جبهه جنوب را که مسیری راحت تر، اما طولانی‌تری است، انتخاب کردیم. امیر، پسر کوچکم، مسیر شمال را که صعب‌العبورتر است و نیاز به طناب و تجهیزات فنی دارد، برگزید. دختر‌ها هم هر‌کدام مسیر غرب و شمال‌شرق را انتخاب کردند.

نکته جالب اینجا بود که با اینکه هر‌کدام از ما یک جبهه را برای صعود انتخاب کرده بودیم، همه اعضای خانواده در یک زمان به قله دماوند رسیدیم که برای خود ما و دیگر هم‌نورد‌ها جالب بود.

 

فتح خانوادگی «آرارات»

«یک برنامه صعود خوب که گذاشته می‌شد، همه اعضا را خبردار می‌کردیم برای برنامه‌ریزی سفر. سفر چه درون‌مرزی بود و چه برون‌مرزی، خانه ما مثل کمپ کوه‌نوردی بود. با فرزندانمان به‌جز شیرین در یک ساختمان سه‌طبقه و یک‌جا زندگی می‌کردیم، اما در سفرها، مقر حرکت، طبقه اول و خانه ما بود. دختر بزرگم هم که چند کوچه بالاتر زندگی می‌کند، به اینجا می‌آمد.

آن روز‌ها نزدیک به سفر که می‌شد، همه اینجا جمع و مشغول تهیه و تدارک سفر می‌شدیم. یکی می‌شد مسئول خرید مایحتاج سفر؛ دیگری چادرشب و کیسه خواب‌ها را می‌بست و یکی هم تجهیزات کوه‌نوردی را بررسی می‌کرد که چیزی کم و کسر نباشد.»

اینها را حوریه‌خانم می‌گوید تا از سفر برون‌مرزی و صعود به بزرگ‌ترین قله ترکیه، یعنی آرارات، در اواخر بهار سال‌۹۳ بگوید؛ ادامه می‌دهد: در آن سفر با قطار به تبریز و از آنجا با مینی بوس به مرز رفتیم. از مرز هم با ون به کمپ کوه‌نوردان «موراد» رفتیم. شب را در کمپ استراحت کردیم و سپیده صبح‌نزده صعود را شروع کردیم. برای صعود باید از هیئت کوه‌نوردی آن کشور مجوز می‌گرفتیم. مجوز ما سه‌روزه بود.

خاطرم هست وقتی برای اولین‌بار به آرارات صعود کردم، از فراز قله به رشته‌کوهی که رو‌به‌روی ما بود، اشاره کردند. رشته کوه آراگاتس معروف به «کوه مادر» در کشور ارمنستان قرار داشت و می‌گفتند این دو رشته کوه برادرخوانده‌اند. همان مختصر توضیحات راهنما جرقه‌ای شد برای برنامه‌ریزی سفر خانوادگی بعدی به ارمنستان و فتح قله آراگاتس.

 

خاطرات ۳۰ سال صعود حوریه شهیدی‌زاده به قلل مرتفع ایران

 

غارنوردی بعد صعود آراگاتس

مدتی بعد‌از سفر ترکیه حوریه‌خانم و همسرش با گروهی دیگر راهی ارمنستان شدند برای صعود به قله آراگاتس؛ صعودی که مثل دیگر صعود‌ها بود، اما به گفته این بانوی پیشکسوت در کوه‌نوردی، شیرینی و لذت رسیدن به ناشناخته‌ها در این سفر به سختی‌هایش می‌چربید.

او این‌بار می‌خواهد از غارنوردی بعد‌از پایین‌آمدن از کوه بگوید؛ «بعد‌از پایین‌آمدن از کوه یک‌ساعتی استراحت کردیم. سرگروه کوه‌نوردی، آقای اکبری، قبل سفر گفته بودند پایین دامنه کوه آراگاتس غاری است که دیدن دارد. بعد پایین‌آمدن و کمی استراحت ایشان گفتند هر‌کسی می‌خواهد بیاید غار، لباس بپوشد. من لباس مخصوص غار همراهم نبود.

کوه‌نوردی، شیرینی و لذت رسیدن به ناشناخته‌ها در سفر به ارمنستان به سختی‌هایش می‌چربید

چهار‌خانم از گروه و همه آقایان رفتیم داخل غار. از دهانه آنجا که گذشتیم، ادامه راه را باید سینه‌خیز می‌رفتیم، در‌حالی‌که کف غار لجن‌زار و گل‌آلود بود. نیمه‌راه خانم‌های گروه کم آوردند و تصمیم به عقب‌گرد گرفتند، اما من گفتم ادامه می‌دهم. اصرار همسرم هم برای برگشتن، بی‌نتیجه بود. در مسیر بعضی جا‌ها ارتفاع بیشتر می‌شد و می‌توانستی بنشینی، اما بیشتر راه تا بلند می‌شدی، سر به سقف غار برخورد می‌کرد.

روشنایی مسیر را هم چراغ‌های روی کلاه‌ها تأمین می‌کرد. سرمای توی غار و بوی گل‌ولای مشامم را پر کرده بود. تا انتهای غار که به قسمتی پله‌مانند می‌رسیدیم و روشنایی از دور دیده می‌شد، رفتیم و بعد برای پیوستن به هم‌نورد‌ها مسیر رفته را برگشتیم.»

 

صعود با دست شکسته

حوریه‌خانم که کوه‌نوردی حرفه‌ای را از ششمین دهه عمرش شروع کرده است، فقط یک‌بار در دهه ۸۰ در صعودی به ارتفاعات زشک، وقتی از کوه پایین آمده و در مسیر برگشت به سمت روستا، دچار آسیب شده است.

او در‌حالی‌که به مچ دستش اشاره می‌کند، می‌گوید: بعد‌از صعود به ارتفاعات زشک، پایین که آمدیم، زیراندازهایمان را روی برف پهن کردیم و بساط صبحانه را راه انداختیم. بعد‌از صبحانه در مسیر برگشت، قسمت‌هایی از برف‌های آب‌شده روز قبل، تبدیل به یخ شده بود.

در آن برنامه که پسرم، فرهاد هم با ما بود، تکه‌چوبی به دستم داد برای حفظ تعادل روی برف و یخ، اما همین‌که چوب را عصا‌وار روی زمین یخ‌زده گذاشتم، سُر خوردم و دستم شکست. سرپرست ما در آن صعود، آقای عبداللهی، معروف به «باباکوهی» بود. بابا یک سکه روی دستم گذاشت و آتل‌وار بست و گفت احتمالا فقط مویه کرده است.»

اگرچه آن روز به حوریه‌خانم گفته شد دستش فقط ضربه دیده و چیزی نیست، او از دردی که داشت، مطمئن بود این درد، درد شکستگی است. حتی وقتی وانتی کرایه کردند تا زودتر به مسیر آسفالت و مینی‌بوس‌های گروه برسند، تکان‌های ماشین در پستی و بلندی را تاب نیاورد و تصمیم گرفت پیاده مسیر را ادامه دهد. البته بعد‌از رفتن به بیمارستان و تشخیص شکستگی دست و گچ‌گرفتن آن، حوریه‌خانم دو هفته بعد در ارتفاعات قله‌زو با عصایی در دست، مشغول بالا‌رفتن به سمت ارتفاعات بود.

 

گوسفند‌های یخ زده، نماد فتح قله

از آن هیجانات و صعود به قلل مرتفع دو سال می‌گذرد و حوریه‌خانم در نودسالگی به توصیه پزشک، رفتن به کوه را برخلاف میل باطنی ترک کرده است، اما برنامه منظم‌رفتن به بوستان گل‌ها که در پانصد‌قدمی منزلش است، یک روز هم ترک نشده است.

او هر روز سحر ساعت ۴ در تاریکی هوا می‌زند بیرون، درست زمانی‌که هنوز خبری از ورزشکار‌ها نیست. دوازده‌دور دور بوستان دانشجو پیاده‌روی می‌کند و بعد به‌سراغ دستگاه‌های بدن‌سازی می‌رود. با روشن‌شدن هوا و آمدن دوستان ورزشکار و گروه ورزشی بانوان، نرمش و ورزش را با آنها هم ادامه می‌دهد تا دو ساعت تمرین روزانه‌اش کامل شود و برای استراحت به خانه برگردد.

 

کوه‌نورد ۹۲ ساله محله دانشجو از تجربیات و خاطرات ۳ دهه صعود به قلل مرتفع ایران می‌گویداوج همدلی در اوج قله‌ها

 

-به نظر با ورزش‌های مداوم و حضور در طبیعت نباید بیماری خاصی داشته باشید؟

‌ورزش، راز تندرستی و سلامت من است. آزمایش‌هایم همه سلامت بدنم را نشان می‌دهد. نه کلسترول دارم، نه چربی و نه فشار‌خون. تنها مشکلم سردرد‌های میگرنی است که فقط در ارتفاعات بالا با کم‌شدن اکسیژن به‌سراغم می‌آمد.

بزرگ‌ترین درس، نداشتن غرور است. در کوه با کوچک‌ترین اشتباه، ممکن است به پایین سقوط کنی

-بیشتر وقتتان در سفر و طبیعت‌گردی و کوه می‌گذرد؛ اهل آشپزی و خانه‌داری هم هستید؟

در جوانی در مدارس دخترانه شیرینی‌پزی، آشپزی و بافندگی به دختران جوان آموزش می‌دادم. الان هم تعریف آشپزی‌ام را باید از بقیه بپرسید.

-یک خاطره از سفر به دماوند بگویید.

چند‌سال قبل چند رأس گوسفند از گله جدا و در جبهه جنوبی ارتفاعات دماوند گم شدند. برف و سرما سبب مرگ آنها شده بود و محیط برف و یخ دماوند نگذاشت جسد این حیوان‌ها از هم بپاشد. تا همین ۱۰‌سال قبل و نصب تابلو دماوند، آن گوسفند‌ها نماد فتح قله دماوند بود برای کوه‌نوردها. اولین‌بار وقتی به آن نقطه از قله رسیدیم، حس خوشحالی و غروری داشتم و همان‌جا چند عکس یادگاری با بچه‌ها گرفتم.

-کوه و کوه‌نوردی چه درسی به انسان می‌دهد؟

بزرگ‌ترین درس، نداشتن غرور است. در کوه با کوچک‌ترین اشتباه، ممکن است به پایین سقوط کنی. همدلی و گذشت در تیم‌های کوه‌نوردی بسیار زیاد است. تنها رشته ورزشی است که در آن رقیب، کمک می‌کند هم‌نوردش را بالا بکشد و رسیدن به قله و گرفتن عکس دسته‌جمعی، زمانی لذت‌بخش است که همه هم‌تیمی‌ها در قاب دوربین باشند.

-از مسیری که برای ورزش طی کرده‌اید، راضی هستید؟

بله. هر وقت بچه‌ها برنامه صعود دارند، خیلی حسرت می‌خورم که دیگر نمی‌توانم پا‌به‌پایشان بالا بروم. گاه اگر مجوز داشته باشند، ارتفاعات انتهای پارک خورشید را با ماشین می‌رویم تا آنجا کمی دلم آرام گیرد. اما باز هم جای سکوت بی‌نظیر روی ارتفاعات و قله کوه و آسمان شب را که ستاره‌ها در آن درخشش محشری دارد، نمی‌گیرد.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۱۳ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۰ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44