رادمنش| بیشتر از نیم قرن است که با کوه رفاقت دارد، و به حکم این رفاقت، او به کوه احترام گذاشته و کوه هم استقامت و صبر یادش داده است. استقامتی که او را تبدیل به زنی کرده که همین امسال در هفتاد و دو سالگی قله دماوند را فتح کرده است و در این سالهای رفاقتش با کوه، قلهای در ایران نبوده که او اسمش را بداند و بر بلندای آن نایستد. سبلان، الوند، دماوند، بینالود، آلاداغ، پراو، دنا، اشتران کوه، گنو، آزاد کوه و و و.
توی سجل «کبری محمودی» است، اما همه او را به نام «خانم مهربان» میشناسند با لقب «ننه کوهی.» ورزش را از پدرش به ارث برده است، شهرتش را از همسرش و لقبش را ازکوه. متولد سال ۱۳۳۰ در مشهد است و همین یک ماه پیش پایش را گذاشته توی ۶۶ سالگی.
طبقه پایین منزلش را تبدیل کرده به دفتری که پاتق کوهنوردان و طبیعت گردان است. تمام دیوارها پر از لوحهای افتخار، گواهیهای صعود، عکسهایی «دسته جمعی» بر قلهها با لبخندهای خستهای که نشان فتح بر آن نقش بسته است. گفتم دسته جمعی و تا یادم نرفته اضافه کنم که بعد از زیر و رو کردن چندین آلبوم عکس به اندازه انگشتان دو دست هم نتوانستیم عکس «تکی» پیدا کنیم.
شاید خودش هم در تمام این سالها خیلی آگاهانه کادرها را نبسته باشد یا در کادرها نایستاده باشد، اما کوه مرام و مسلک خودش را دارد، رفاقت خودش را دارد، کسی به تنهایی در کوه قهرمان نیست.
در عکسها و حرفهایش در مورد کوه و کوهنوری مصداق این جمله الکساندر دوما، نویسنده فرانسوی را میشود حس کرد: «یکی برای همه، همه برای یکی.» و از دلایلی که کوه پنجاه سال است او را پابند خودش کرده همین دوستی و حال و هوای دوستیها در آن است.
خودش میگوید: دو سال در مسابقات آمادگی جسمانی استان و کشور شرکت کردم و مقامهایی هم به دست آوردم، اما خوشم نیامد. جار و جنجال شد، رقابت بود و هر جا رقابت باشد جنگ و دعوا هم هست. ولی در کوه اینطور نیست. در کوه همه رفیق هستند، همه پشت هم هستند، همه هوای هم را دارند. مقام و رتبه و مدال معنایی ندارد و کوهنوردی تنها ورزشی است که اینطور است.
- ما شما را خانم محمودی صدا کنیم یا خانم مهربان؟
اسمم کبری محمودی است، اما سالهاست که کوهنوردان و کسانی که آشنایی با من دارند، با نام مهربان مرا میشناسند.
- چرا مهربان؟
مهربان فامیل همسرم است، چون همیشه و همه جا حامی من بوده، به مرور فامیل ایشان روی من ماند. در واقع من ورزش را از پدرم به ارث بردم و نامم را از همسرم. همسرم از همان روز اول تا همین امروز پشت و حامی من بوده است.
در هشت سالگی برای اولین بار همراه پدرم به سالن کشتی رفتم و بعد از آن دیگر نتوانستم از ورزش دور شوم
- کمی از پدرتان بگویید.
پدرم جواد محمودی نغندر، از کشتیگیران هم دوره پهلوان احمد وفادار بود. پدرم خیلی درشت هیکل و قوی جثه بود، شاید دو متر قد داشت. در سنگین وزن با پهلوان احمد وفادار تمرین میکرد. مقامهایی هم در کشور و استان داشتند؛ یادم هست چندین لوح و مدال ورزشی در خانهمان بود.
من در هشت سالگی برای اولین بار همراه پدرم به سالن کشتی رفتم و بعد از آن دیگر نتوانستم از ورزش دور شوم، حتی وقتی عقد هم کرده بودم باز به سالن میرفتم و یک گوشه با چادر مینشستم و تمرین کردن و کشتی گرفتن پدرم را نگاه میکردم.
- جالب است و کمی هم عجیب. ۵۰-۶۰ سال پیش جامعه برای زنان بستهتر بود و شرایط خاصی داشت، پدر شما چطور اجازه این همراهی را میدادند؟
پدر خدابیامرزم در عین اینکه آدمی بسیار مقید و معتقدی بود، خیلی هم روشن و بدون تعصب نگاه میکرد. روی دو چیز تاکید داشت، یکی حجاب و دیگری ورزش. من از هفت سالگی بدون حجاب بیرون نرفتم.
قبل از انقلاب مغنعه سر میکردم و الان هم هنوز به حجابم پایبندم. پدرم میگفت حریم و حجابت را رعایت کن، در هر جمعی که باشی مشکلی برایت پیش نمیآید. به ورزش هم آنقدر تاکید داشت که هر روز صبح تا نیم ساعت ورزش نمیکردیم نمیگذاشت از خانه برویم بیرون.
- آخر تصور یک دختر در سالن کشتی کمی سخت است.
خیلی علاقه داشتم. مثل پسرها دنبالش میدویدم، هر جا کشتی میگرفت دنبالش میرفتم. کمی که بزرگتر شدم برایم چادر خرید و وقتی به سالن میرفتیم میگفت یک گوشه بنشین فقط نگاه کن، به کار کسی هم کار نداشته باش.
- پدرتان تا چه سنی به ورزش ادامه دادند.
ایشان تا ۵۵-۶۰ سالگی کشتی میگرفتند. در ۷۵ سالگی هم بر اثر تصادف فوت کرد وگرنه به واسطه ورزش تن و بدن سالمی داشت. به خاطر مرام پهلوانی و کشتیگیری که داشت خیلی هم به مردم کمک میکرد. یادم هست وقتی فوت کرد آدمهایی آمدند در مراسم ترحیم گریه میکردند که تا به حال ندیده بودیم.
وقتی میپرسیدیم پدر را از کجا میشناسند میگفتند خیلی کمکها کرده، چندین پسر و دختر را عروس و داماد کرده بود و ما از هیچ کدام خبر نداشتیم اصلا. یادم هست در کودکی خانهای داشتیم که ۱۶ اتاق داشت، این اتاقها دست مستاجر بود. سر ماه پدرم مرا میفرستاد که اجاره را جمع کنم، ولی میگفت اگر کسی نداشت چیزی نگو، بگو بعدا بیاورید. پیش میآمد که از بعضیها کرایه هم نمیگرفت.
- از کی کوهنوردی را شروع کردید؟
همان هشت سالگی پدرم یک بار دستم را گرفت و از کوچه «آب میرزا» که چهارراه شهدا بود تا طرقبه پیاده آمدیم و نهار را آنجا خوردیم. بعد از نهار باز از طرقبه تا نغندر را پیاده رفتیم. یک جفت گیوه برایم خریده بود و برای اینکه از پام در نیاید با بند بسته بود.
۱۴ سالگی ازدواج کردم و ۱۵ سالگی اولین بچهام به دنیا آمد. اولین قله را بعد از ازدواج رفتم، قله «چینگ کلاغ» سمت کوههای خلج. وقتی این قله را رفتم پدرم یک النگو برایم خرید، دومین قلهای که رفتم قله زشک که باز برایم یک الگوی دیگر خرید. آن موقع بچه اولم هشت ماهش بود.
- با چه کسی این قلهها را رفتید؟
اولین قله را با خانم صولتی رفتم که الان ۷۵ سال دارند. آن زمان هنوز هیئت بانوان استان نداشتیم. از آنجا دیگر کوهنوردی را جدی شروع کردم و از سال ۶۹-۷۰ فتح قلههای کشوری انجام دادم و همکاریام با هیئت کوهنوردی استان هم شروع شد و حدود ۱۵ سال انتظامات بانوان هیئت استان بود تا زمانی که دیگر باشگاه خودم را افتتاح کردم. البته مسئول دفتر کوهنوردی سپاه امام رضا (ع) و بسیج ورزشکاران هم هستم.
- چند سال است که باشگاه کوهنوری ایثار را افتتاح کردهاید؟
حدود ۱۶ سال است، اما به صورت جدی کمتر از ۱۲ سال میشود. چون گرفتن مجوز خیلی طولانی شد.
- چرا؟
میخواستم دفتر باشگاه طبقه پایین خانه خودم باشد، چون زندگیام برایم مهمتر بود. من ۶ فرزند دارم که باید به آنها میرسیدم.
- درحال حاضر این باشگاه چند عضو دارد؟
در مجموع ۳۷۰ عضو داریم که دستههای مختلفی دارد، بعضیها قله برو هستند، بعضی گل گشتها را میآیند، بعضی برنامههای عید هستند و خلاصه اقشار و سلیقههای مختلفی داریم.
- به جز کوهنوردی در رشته دیگری هم تجربه دارید؟
علاوه بر قله زدن و کوهنوردی، غار نوردی و سنگ نوردی هم زیاد داشتم، ولی اینها را زیاد دوست نداشتم، فقط قله. دو سال هم در مسابقات آمادگی استان شرکت کردم، سال اول نفر اول استان شدم که جنگ و دعوا شد، چرا؟ چون انتظارش را نداشتند و کسانی که پول داده و کلاس رفته بودند فکر نمیکردند من بیایم و اول بشوم. سال بعدش هم دومی را آوردم، یک مقام کشوری هم آوردم. بعد دیدم رقابت است، خوشم نیامد.
هیچ چیز مثل کوهنوردی رفاقتی نیست. توی کوه رقابتی نداریم، همه رفیق هستند، پشت هم هستند، هوای همنورد خودشان را دارند. کوه یک صبر قشنگی به آدم یاد میهد. تنها ورزشی است که همه هوای همدیگر را دارند. تیم داریم، ولی رقابت نداریم. اصلا ورزشهایی که رقابت دارد در آن جنگ و دعواست. ولی در کوهنوردی همه به داد هم میرسند.
- شمردید تا حالا چند قله را فتح کردهاید؟
خیلی زیاد است، تقریبا تمام قلههای توی ایران را رفتهام. دماوند را پنج بار، عَلَم کوه دو بار، سبلان ۹ بار، دنا دو بار، اشتران کوه دو بار، آزاد کوه یک بار، سیاه کوه یک بار، پراو کرمانشاه دو بار، گنو بندرعباس ۹ بار، الوند همدان را سه چهار بار رفتم، در استان هم هر چی قله بوده رفتم. در کل هر چه قله در ایران بوده را رفتم، مگر این که قلهای تازه پیدا شده باشد که خبر نداشته باشم. قلههای کشورهای دیگر مثل ارمنستان و قله آرارات ترکیه را هم رفتهام.
- هنوز هم قله میروید؟
بله، همین امسال تابستان قله دماوند را برای بار چندم فتح کردم.
- در بین این همه قلهای که رفتهاید کدام را بیشتر از همه دوست داشتید و دارید.
دماوند و سبلان را خیلی دوست دارم، بعد هم تفتان. روی قله تفتان یک دهانه آتش فشانی است، روی قله سبلان دریاچه دارد. دماوند هم مثل مرد کهنسالی است که با شالی سفید نشسته است. البته دماوند خیلی هم سخت است، به خاطر هوای گوگردی که دارد خیلی از بهترین کوهنوردها هم نتوانستند بروند.
آرارات ترکیه هم خیلی قشنگ است. ولی باید سه صبح راه بیفتی تا ساعت هفت قله باشی، وگرنه زمان بگذرد دیگر راه نمیدهند. خیلی هم قله وحشیای دارد. برفهای یخ زده مثل دانههای شکر میزند توی صورتت
و جز جز میکند.
- این اصلاح وحشی که به کار بردید به چه قلههایی گفته میشود؟
به قلههایی که سخت میشود صعود کرد و اذیت میکند میگویند وحشی است.
- کدام قله را دوست داشتید بزنید که به هر دلیلی نشده است.
هفت هشت سال پیش به من گفتند به عنوان سرپرست همراه تیم به اورست بروم. اما هم هزینه خیلی زیادی داشت و هم ۶ ماه زمان میخواست. نمیتوانستم از پس هزینه و زمانش بربیایم. باید توی خانه و بالای سر بچهها میبودم.
- شما میتوانستید اورست را فتح کنید؟
بله، چون در دماوند تست ارتفاع داده بودم و بدنم آماده بود و مشکل تنفسی نداشتم میتوانستم. من سه دفعه زمستان رفتم دماوند که کمتر کسی میتواند برود. قله اورست هم تا پنج هزار و ۵۰۰ متری کمپ دارد و با ماشین میروند، سختی کار همان سه هزار و خردهای آخر است که شاید یک ماه طول بکشد.
- خیلی میشنویم که به خصوص در زمستان عدهای در کوه گم یا دچار حادثه شدهاند.
کوه بهترین و باصفاترین ورزش است، ولی شوخی بردار نیست. (به عکس عمیدی اشاره که به دیوار زده اشاره میکند) مهدی عمیدی خودش این عکس را بعد از فتح اورست آورد اینجا چسباند.) خدابیامرز رفیقِ پسرم بود و با ما کوه میآمد. اورست را هم فتح کرده بود، اما در یک قلهای در فرانسه ناپدید شد و هنوز هم پیدا نشده است.
- فکر میکنید چرا این اتفاق برای افرادی که اینقدر با تجربه و حرفهای هستند میافتد؟
برای اینکه کوه شوخی بردار نیست. بعضیها به حرف نمیکنند، لج و لج بازیهایی با خودشان و دیگران دارند، غرور هم هست. کوه را نباید اصلا تنها بروی. حتما باید گروهی باشی و جایی را هم که میروید باید دقیقا اطلاع بدهید که بدانند کجا هستید. اگر اصولی ورزش کنی و به کوه بروی آسیب نمیبینی، ولی کسانی را هم داشتیم که با وجود داشتن بهترین امکانات باز هم دچار یخ زدگی اندام یا حادثه شدهاند.
- کوهنوردی رشته پرخرجی است؟
اگر بخواهید کوهنوردی حرفهای انجام دهید به خاطر تجهیزاتی که لازم دارد، بله، کمی گران است، اما اگر برای تفریح باشد، نه خیلی خرج ندارد.
- لقب خاصی هم دارید؟
(با لبخند) به من ننه کوهی یا مادر کوهی هم میگویند.
- به عنوان حرف پایانی اگر میخواهید نکتهای اضافه کنید، بفرمایید.
کشوری داریم که جای دیدنی کم ندارد. من ۵۰ سال است دارم میروم و هنوز خیلی از جاها را ندیدم و نتوانستم بروم. هنوز تمام نشده است. کتابی هست به نام چهار فصل ایران که کار همین بچههای مشهد است، وقتی این کتاب را نگاه میکردم، میدیدم جاهایی هست که من نرفتم و باز جاهایی من رفتهام که توی کتاب نیست.
* این گزارش پنج شنبه، ۲۳ دی ۹۵ در شماره ۲۲۲ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.