دفاع مقدس - صفحه 9

جهاد آزاده‌های مشهدی در جهنم اسارت
مجید نظری می‌گوید: یکی از بچه‌ها را برای شکنجه برده بودند. معمولا اسرا را برای شلاق زدن، از سقف آویزان می‌کردند. او تمام مدتی که تازیانه می‌خورد، ذکر می‌گفت. بعدش می‌گفت: «مشکلی نیست، زکات گناهانمان است.»
مادر شهید کاوه: بعد از انقلاب یک دِل‌سیر محمود را ندیدم
بیشتر وقت‌ها می‌رفتم پای منبر آیت الله خامنه‌ای. یک‌بار که محمود را با خودم بردم، ایشان وقتی فهمیدند محمود طلبه است با او حرف زدند و فرمودند: «اگر محمود درس‌های کلاسیک را به اتمام برساند سپس به درس‌های حوزوی بپردازد، بهتر است»
شهید ۱۶ ساله عملیات مرصاد خودش خواب شهادت دیده بود
مادر شهید اصغر حسین‌پور باغ‌عباسی می‌گوید: همان‌طور شد که خودش پیش‌از آنکه خبر شهادتش را بشنویم، گفته بود. چشم‌انتظارش بودیم ولی نیامد. به ما گفتند مفقودالاثر شده و بعد هم خبر شهادتش را آوردند.
آزاده محله وحید، اسیر هیچ کس و هیچ چیزی نبود
عبدالمهدی جراح‌زاده به‌عنوان سرباز وظیفه به جبهه‌ها اعزام شد؛ مرداد سال ۶۷ در جزیره مجنون به اسارت دشمن درآمد که۷۹۲‌روز به طول انجامید و سرانجام سال ۱۳۹۹ در اوج شیوع ویروس کرونا فوت کرد.
هنر اسرا در دل محدودیت‌ها شکوفا می‌شد
همراه علی‌محمد صفر‌مقدم به دل اسارت رفتیم و یک دور، همه تجربه‌های تلخش را از زبانش شنیدیم. چطور گرفتار نیرو‌های بعثی شد، چطور تا پای مرگ رفت و جان سالم به در برد و چطور دوران اسارت را گذراند؟
شهید کمالی شناگر خوبی بود و در جبهه غواص شد
شهید محمد کمالی در کربلای۴ و در شلمچه به شهادت رسید، اما از آنجایی که او از کودکی شناگر ماهری بود و در جبهه هم غواص شده بود، پدرم شهادتش را باور نمی‌کرد، به خصوص اینکه پیکرش را هم برای ما نیاورده بودند.
محرم علی وصیت کرد بعد از شهادتش کوچه را گلباران کنند
درآن روز‌ها برای محرم‌علی که تازه پشت لبش سبز شده بود، مهم نبود که درسش را ادامه دهد تا در آینده معلم شود یا دکتر؛ برای او مهم این بود که در خاک‌ریزهای جبهه باشد و به‌جای مداد در دستش، تفنگ روی شانه‌اش بگذارد.