کد خبر: ۱۳۲۴۷
۰۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
دانش‌آموزان جهان‌آرا مدرسه را برای تشییع شهیدنوری تعطیل کردند

دانش‌آموزان جهان‌آرا مدرسه را برای تشییع شهیدنوری تعطیل کردند

شهید سیدنوری موسوی طلبه‌ای بود که به عشق کشور و امام خمینی(ره) درس را رها کرد و راهی جبهه شد. او تیربارچی و معاون فرمانده دسته بود.روز تشییع پیکر او دانش‌آموزان دبستان شهید جهان‌آرا مدرسه را تعطیل کردند.

سال ۱۳۴۱ در خرمشهر به دنیا آمد. نوجوانی او مصادف با آغاز جنبش انقلاب اسلامی بود و همین شد که او نیز مانند دیگر جوانان و نوجوانان آن دوره، فعالانه در راهپیمایی‌هایی که علیه رژیم طاغوتی شاه صورت می‌گرفت، شرکت می‌کرد.

سال اول و دوم دبیرستان را همراه با گذشت دوسال از پیروزی انقلاب اسلامی به اتمام رساند و سال سوم دبیرستان با شروع جنگ، مجبور شد به همراه خانواده‌اش به شادگان هجرت کند. در شادگان مدتی را در سپاه مشغول خدمت و همکاری شد و پس از آن در سال‌۱۳۶۰ به مشهد آمد و در سال‌۱۳۶۲ داوطلبانه خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی کرد و به خدمت مقدس سربازی رفت و تا پایان سال‌۱۳۶۴ به خدمت مشغول بود. او که مدتی در مدرسه حوزه علمیه مشهد مشغول تحصیل بوده، همیشه احساس وظیفه می‌کرد و به خانواده‌اش می‌گفت: «من از امام خمینی تقلید می‌کنم و، چون جبهه‌ها به نیرو نیاز دارد، من هم به فرمان امام و رهبرم به جبهه می‌روم.»

آری، او بی‌نهایت به امام و انقلاب عشق می‌ورزید و به تمام معنی فردی مخلص و مؤمن و متقی بود. همیشه خوش‌اخلاق و خوش‌رفتار بود و همه از او راضی بودند. جذابیت خاصی داشت. هر‌کس که با او آشنا می‌شد، جذب و شیفته اش می‌شد. در کار‌های خانه به خانواده خود کمک می‌کرد.

 

تیربارچی و معاون فرمانده دسته

سیدنوری در تاریخ ۲۱/۱۱/۱۳۶۵ از طریق بسیج مشهد با سپاه عظیم صدهزار نفری حضرت مهدی (عج) به جبهه رفت و این در‌حالی بود که او چندماه قبل از آن، دوسال خدمت سربازی خود را به پایان رسانیده بود و تمام مدت خدمت را در مناطق عملیاتی به سر برده بود. وقتی که به جبهه عزیمت کرد، دو مسئولیت به عهده‌اش محول شد؛ یکی تیربارچی و دیگری معاون فرمانده دسته.

وقتی که به جبهه عزیمت کرد، دو مسئولیت به عهده‌اش محول شد؛ یکی تیربارچی و دیگری معاون فرمانده دسته.

وقتی که به جبهه عزیمت کرد، دو مسئولیت به عهده‌اش محول شد؛ یکی تیربارچی و دیگری معاون فرمانده دسته

تمام افراد گروهان به او علاقه‌مند بودند و برایش احترام خاصی قائل می‌شدند. بارهاوبار‌ها به او گفته بودند که ما شما را قبول داریم و می‌خواهیم پشت سرتان نماز جماعت بخوانیم، ولی او نمی‌پذیرفت و می‌گفت: من برای امامت جماعت شایستگی لازم را ندارم. سرانجام در ساعت ۱۱ صبح روز ۱۲‌اسفند‌۱۳۶۵ در‌حالی‌که هوا ابری بود و زمین بر اثر بارش باران گل‌آلود شده بود، در پادگان دژ خرمشهر بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ، مجروح شد.

 

اصرار بر غسل شهادت

او پیش از آنکه مجروح شود، به یکی از دوستانش به نام مرتضی افشاران گفته بود می‌خواهد غسل شهادت به جای آورد و از همین‌رو تصمیم می‌گیرد با دوست خود به حمام برود که به دلیل اتمام ساعت کار، متصدی حمام به آنها اجازه ورود نمی‌دهد. سیدنوری اصرار می‌کند و درنهایت موفق به انجام این کار می‌شود. بعد از اتمام استحمام در‌حالی‌که لبخندی بر لبانش نقش بسته بود، چندمرتبه و به صورت مکرر اظهار داشت: «من حالا سبک شدم.» بعد از چنددقیقه نیز بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ دشمن، پای راست او قطع شده و از ناحیه سر و شکم و قسمت راست صورت نیز مورد اصابت ترکش قرار می‌گیرد. تمام رزمندگان حاضر، شاهد آن بودند که شهید نوری هرگز از درد ناله نمی‌کرد و آیات قرآن تنها کلامی بود که بر لبانش نقش می‌بست. آن شهید بزرگوار ۶ روز بعد (یعنی در تاریخ ۱۸‌اسفند‌۱۳۶۵) در بیمارستان شهدای تهران به درجه رفیع شهادت نائل شد.

در روز ۲۵‌اسفند‌۱۳۶۵ پیکر پاک و مطهرش به طرز باشکوهی در سطح شهر مشهد تشییع شد و پس از آن به درخواست خانواده‌اش، دوباره از شهرک شهیدبهشتی که محل اقامت آن شهید بود، با شرکت گسترده اهالی این شهرک، در‌حالی‌که دسته‌های عزاداری پیکر مطهرش را همراهی می‌کردند، تشییع شد. آن روز دانش‌آموزان دبستان شهید جهان‌آرا ضمن تعطیل کردن کلاس‌های خود به استقبال آن شهید شتافتند و با وی تجدیدمیثاق کردند.

کسبه و اصناف شهرک شهیدبهشتی نیز با بستن مغازه‌های خود و شرکت در این مراسم باشکوه، یاد شهید را گرامی داشتند. در آن روزِ فراموش‌نشدنی تمام کسانی که وسیله نقلیه داشتند، با خود آوردند تا مردم را به بهشت رضا (ع) برسانند.

 

*این گزارش در شماره ۱۳۳ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۲۹ دیماه سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44