کبری محمدی، مادر شهیدان غلامرضا و عبدالله صفدرینژاد، چهلسال است در کوچهای زندگی میکند که مزین به نام پسران شهیدش است. هنوز هم در حسرت آخرین خداحافظیاش با هر دو فرزندش مانده است.
مادر شهید علیاصغر مرتضوی میگوید: از او فقط یک ساک دستی بهجا ماند. مدتی پس از شهادت برادرش امیر، پیراهن علیاصغر را در قبری خالی کنار مزار برادرش دفن کردم تا دلم با زیارت قبور آنان آرام بگیرد.
عباسعلی عباسزاده از نیروهای عملیاتی و کارراهانداز بود. چه بسیار اتاقهای عملی که در جبههها با دوندگیهای او برپا شد. او با اولین گروه هلال احمر عازم مناطق جنگی شد و تا پایان جنگ در کنار کادر درمان حضور داشت.
عدهای دلسوز دور هم جمع شدهاند و موسسهای را برای فراموشنشدن آزادگان تاسیس کردهاند؛ موسسه فرهنگی پیام آزادگان معروف به «خانه آزادگان» در امام خمینی ۴۰، خانهای معمولی بدون تابلو و نشانی است.
مجتمع آیهها در حاشیه بزرگراه شهید کلانتری با وسعت ۶۴ هزار متر واقع شده است. هنگام ورود در ابتدای ورودی، نماد کنگره سرداران و ۲۳ هزار شهید استانهای سهگانه خراسان در ابعاد پنج در هفتمتر خودنمایی میکند.
شهید کاوه مهربان بود و حین بازی لبخند از لبش محو نمیشد. همه را با اسم کوچک صمیمانه صدا میکرد، انگار که سالهاست آنها را میشناسد. او مانند سایر بازیکنان، رفتار میکرد و نمیشد تشخیص داد که فرمانده است.
طلعتخانم مادر شهید حسن قائمی است؛ پاسداری که از نخستین روزهای تأسیس سپاه پاسداران به این نهاد مردمی پیوست و در سال۵۹ با شروع جنگ به جبهههای غرب کشور رفت.