دفاع مقدس

شهید محمدرضا یگانه، برای رفتن به جبهه، فرمانده را فریب داد
محمدهاشم یگانه برادر شهید می‌گوید: محمدرضا در دوازده‌سالگی همراه گروه سرود، برای اجرا تا چذابه رفت. پس از برگشت، کار هر روزش این بود که دل مادر و پدرم را به‌دست بیاورد تا برای رفتن به جبهه رضایت بدهند.
عیسی سرکوهی، دوبار طعم اسارت را تجربه کرده است
روز بعد از عملیات فتح‌المبین، جسم خونین او را روی بقیه پیکرهای نیمه‌جان رزمنده‌ها انداختند. این سرآغاز بود تا ۹‌سال اسارت برایش رقم بخورد؛ او که پیش از این هم به دست دموکرات‌های کردستان، اسیر شده بود.
کشاورز محله طرق، خاطرات جالبی از جنگ ظفار دارد
حاج‌حسن ثوابی طرقی چرخ زندگی را با عرق جبینش در زمین کشاورزی خود می‌گذراند، او زمانی اسلحه ژ‌۳ همراهش شد تا در جنگ چریکی عمان، تجربیاتی را از سر بگذراند که هیچ‌گاه از خاطرش محو نمی‌شود.
تعبیر خواب نخستین شهید محله المهدی
مادر شهید جواد رضایی می‌گوید: پسرم خواب دیده بود که سیدی با شال سبز آمده به محله ما و می‌خواهد کوچه سی‌و پنج‌متری را به نامش بزند. لحظه خداحافظی خوابش را تعریف کرد و گفت این‌بار به شهادت می‌رسد.
نوجوان محله امام‌رضا(ع)، شهید عملیات کربلای5 شد
طاهره آینه‌دار، مادر شهیدغلامرضا ابراهیمی تعریف می‌کند: بیرون از خانه بودم که گفتند چند نفر برای دیدنت آمده‌اند. قلبم گواهی می‌داد که آمده‌اند خبر شهادت پسرم را بدهند. هنگامی‌که وارد خانه شدم پرسیدم «غلامرضایم شهید شده؟»
شهید قاسم شیرعلی‌نیا در زمان اسارت، از چشم صلیب سرخ پنهان ماند
خانواده شهیدجاویدالاثر قاسم شیرعلی‌نیا آخرین بار او را در فیلمی از اسرای خیبر دیدند، جوان برومندی که دست شکسته‌اش وبال گردنش بود و پای زخمی‌اش را روی زمین می‌کشید.
از اینکه پسرم را به جبهه بردم ناراحت نیستم
علی‌اکبر صمد‌یان، همراه با فرزند شهیدش غلامرضا صمد‌یان در عملیات‌ شرکت می‌کرد، او می‌گوید: پسرم به مشهد آمد‌ه بود. با او تماس گرفتم و گفتم خود‌ش را برای عملیات کربلای ۱۰ به ما برساند.