کد خبر: ۱۲۳۴۹
۱۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
خانواده بابایی از طرف آموزش و پرورش به عنوان خانواده موفق برگزیده شد

خانواده بابایی از طرف آموزش و پرورش به عنوان خانواده موفق برگزیده شد

وقتی در خانواده‌ای سه بچه باشند و هرکدام از این سه در زمینه‌ای موفقیتی به دست آورده باشد، دیگر بحث تصادف یا فقط استعداد و تلاش نیست؛ لابد اطرافیانی بوده‌اند که محیط و شرایط مناسبی برای این سه بچه فراهم کرده‌اند.

سهم پدر و مادر خانواده بابایی در پرورش فرزندانی موفق انکارنشدنی است؛ وقتی در خانواده‌ای سه بچه باشند و هرکدام از این سه در زمینه‌ای موفقیتی به دست آورده باشد، دیگر بحث تصادف یا فقط استعداد و تلاش نیست؛ لابد اطرافیانی بوده‌اند که محیط و شرایط مناسبی برای این سه بچه فراهم کرده‌اند.

وقتی پسر بزرگ خانواده مقام‌های ورزشی کسب می‌کند، دختر عنوان‌های علمی به دست می‌آورد، پسر کوچک در هنر و ورزش خودی نشان می‌دهد و جایگاهی را متعلق به خود می‌کند، باید به پدر و مادرشان تبریک گفت. پدر و مادری که وقتی بیشتر با آن‌ها آشنا شدیم از تاثیرگذاریشان در زندگی فرزندان مطمئن شدیم. آشنایی با خانواده بابایی در شبی به دست آمد که مهمان پدر جانباز کتاب‌خوان و مادر فرهنگی خانواده و فرزندانشان در خانه آن‌ها در محله بلال مشهد شدیم.

در گروه سرود شاهمرادی‌زاده

تقی بابایی‌گیفان ۴۰ ساله است و در روستای گیفان خراسان شمالی به دنیا آمده است. علاقه به دین و کشور باعث شده در ۱۴ سالگی در خط مقدم نبرد با دشمن حضور پیدا کند. می‌گوید: زمان جنگ با بچه‌های روستا «بسیج بازی» ‌می‌کردیم یعنی در بازی‌هایمان نقش بسیجی‌ها را ایفا می‌کردیم. هنوز هم وقتی به گیفان می‌رویم اهالی روستا از آن بازی‌ها یاد می‌کنند. تا اول دبیرستان درس خواندم، اما دیگر ادامه ندادم؛ چون راهی جبهه شدم و شش ماه جنگیدم.

پدر خانواده موفق محله بلال عنوان می‌کند: در دوران تحصیل، عضو گروه‌های سرود و تئاتر مدرسه بودم. در کل آدم سروزبان دار و پرجنب وجوشی بودم. در جبهه هم کار سرود را دنبال می‌کردم و برای رزمنده‌ها برنامه اجرا می‌کردیم.

یک بار با گروه به دیدار رهبری که آن موقع رئیس جمهور بودند، رفتیم. سرپرست گروه سرودمان ماشاءا... شاهمرادی‌زاده (بازیگر مشهدی سینما) بود. از آدم‌های دیگری که در گردان ما بودند، دکتر علی طلوعی (مدیر شبکه جهانی جام جم) را به خاطر دارم. من در دسته خمپاره ۶۰ گردان یاسین و پادگان مراغه خدمت می‌کردم.

 

خانواده بابایی از طرف اداره آموزش و پرورش ناحیه یک به عنوان خانواده موفق برگزیده شده است

 

پایی که در فکه ماند!

او برای ما از خاطرات جبهه هم تعریف می‌کند: عملیات بیت المقدس ۳ عملیاتی بود که بچه‌های خراسان در آن خیلی شهید دادند. زمستان ۶۶ بود. ما در کردستان عراق روی قله‌ای به نام گوجار مستقر بودیم و دشمن روی قله الاغلو که روبه روی ما بود. با اینکه محل استقرار ما بلندتر بود و بر عراقی‌ها مسلط بودیم، تعداد کشته‌هایمان زیاد بود؛ چون امکانات نداشتیم. دشمن با تانک، ما را می‌زد ولی ما سلاح سبک و درنهایت تیربار سنگین دوشکا داشتیم؛ سلاح‌هایی که با قاطر به بالای ارتفاع رسانده بودیم.

بابایی ادامه می‌دهد: یکی از همکلاسی هایم به نام علی اکبر دیلمی که از گیفان با هم آمده بودیم و هر وقت از کنار سنگرش رد می‌شدم حالش را می‌پرسیدم، در این عملیات شهید شد. دوست دیگری دارم به اسم جلال مصطفوی که همشهری و همسنگرم بود و الان در نیروی انتظامی خدمت می‌کند. در عملیات بیت المقدس ۳ به پای او گلوله خورد که کولش کردم و دوساعت طول کشید تا رسیدیم پایین کوه. در هر حال سرانجام توانستیم قله الاغلو را فتح کنیم.

سال ۶۹ درحالی‌که در فکه به پاک‌سازی میدان مین مشغول بودیم، انفجاری باعث شد پایم از ناحیه مچ قطع شود

این رزمنده دوران دفاع مقدس بیان می‌کند: از جبهه که برگشتم، یک سال نکشید که به استخدام ارتش درآمدم. مدتی بعد، سال ۶۹ درحالی‌که در فکه به پاک‌سازی میدان مین مشغول بودیم، انفجاری باعث شد پایم از ناحیه مچ قطع شود.

 

وجدان کاری نداشته باشی به خانواده‌ات لطمه می‌خوردی

یک سال پس از این اتفاق، بابایی با مهین شفیقی‌توپکانلو ازدواج می‌کند؛ همسر مهربانی که سهم بسزایی در پرورش فرزندان صالح این خانواده دارد. این مادر دلسوز ‌می‌گوید: من متولد درگز و معلم هستم. دوران تحصیلم در دوره راهنمایی و دبیرستان عضو گروه تئاتر و سرود مدرسه بودم و به این هنر‌ها خیلی باور دارم. 

معتقدم هر بچه‌ای یک بار روی صحنه نمایش برود در زندگی موفق خواهد بود؛ در کلاس‌هایم نیز سعی می‌کنم درس‌ها را به صورت قصه‌گویی یا نمایش ارائه کنم. از دانش‌آموزانم می‌خواهم درس را به‌شکل نمایشی اجرا کنند تا فن بیانشان تقویت شود، خجالتشان بریزد، در برخورد با دوستان و درنهایت در زندگی موفق باشند.

این آموزگار بسیجی ادامه می‌دهد: کتابخانه‌ای در کلاس داریم که از بچه‌ها ‌می‌خواهم کتاب‌های آن را بخوانند و خلاصه اش را تعریف کنند؛ این کار علاوه‌بر اینکه باعث خوب‌شدن املایشان می‌شود، آن‌ها را اهل مطالعه بارمی آورد. او خاطرنشان می‌کند: وقت گذاشتن برای پرورش بچه‌ها باعث می‌شود اثرات مثبتش را در زندگی خودم ببینم. احساس می‌کنم اگر روزی کم‌کاری کنم بچه‌هایم لطمه می‌خورند و وجدانم ناراحت خواهد بود.

 

هوای خواهر و برادرم را دارم

امین فرزند بزرگ خانواده است. او ۱۸ ساله است و دانشجوی کارشناسی مهندسی شیمی در گرایش صنایع گاز دانشگاه حکیم سبزواری. از او می‌خواهیم درباره موفقیت هایش صحبت کند که می‌گوید: امسال هم توانستم در مسابقات آزاد کونگ فو در مشهد مقام نخست را به دست بیاورم، هم در رقابت‌های رشته سامبو قهرمان استان شوم؛ همچنین در آزمون کنکور در دو دانشگاه علوم انتظامی تهران و حکیم سبزواریِ سبزوار پذیرفته شدم که مهم‌ترین موفقیتم را همین قبولی در کنکور می‌دانم.

ورزش یکی از ابعاد زندگی جوان درس‌خوان محله بلال را تشکیل می‌دهد؛ چنان که از سه سال پیش وارد رشته‌های رزمی شده و کنار آن ورزش بسکتبال را هم دنبال کرده است: با تیم بسکتبال دبیرستانمان یک عنوان سوم و یک عنوان نخست را در سطح ناحیه یک آموزش و پرورش به دست آوردم. در دوره پیش دانشگاهی هم با تیم مدرسه قهرمان ناحیه شدیم. او عنوان می‌کند که قصد دارد تا هر زمانی که خدا بخواهد و خودش بتواند، ورزش را ادامه دهد.

امین بابایی هوای خواهر و برادرش را هم دارد و دلش می‌خواهد آن‌ها در زندگی آدم‌هایی موفق باشند: من به شعر علاقه دارم. ازطرفی وقتی احساس کردم خواهرم در این زمینه استعداد دارد، او را به سرودن شعر تشویق کردم؛ حتی شعری را که گفته بود، خودم در مسابقه‌ای شرکت دادم که اتفاقا به‌خاطرش لوح تقدیری از آن مسابقه گرفت. برادر کوچکم را هم به ورزش بسکتبال کشاندم و او حالا در تمرینات تیم فرش مشهد شرکت می‌کند.

 

خانواده بابایی از طرف اداره آموزش و پرورش ناحیه یک به عنوان خانواده موفق برگزیده شده است

 

این جوان می خواهد پلیس شود

او می گوید: من در دوره دبیرستان آن چنان که برای قبولی در کنکور لازم است، درس نمی‌خواندم و به همین دلیل دوره پیش دانشگاهی متحمل فشار بسیاری شدم. این است که به حانیه و امیرحسین مشاوره می دهم که برنامه ریزی درستی برای درس خواندنشان داشته باشند. 

از جوان ورزشکار محله درباره شغل موردعلاقه اش می پرسیم که پاسخ می دهد: من در خانواده‌ای بزرگ شده ام که پدرم جانباز است؛ دلم می خواهد راه او را ادامه دهم و فکر می کنم با پلیس شدن می توان همانند پدرم به مردم خدمت کرد.

ازسویی به نظرم در این شغل موفق تر از مهندسی شیمی خواهم بود. مراحل ورود به دانشگاه علوم انتظامی مانند مصاحبه و معاینه پزشکی را هم پشت سر گذاشته ام و منتظرم جواب انتخاب 
رشته ام بیاید؛ اگر خدا بخواهد از ترم آینده از رشته فعلی ام به یکی از رشته های علوم انتظامی خواهم رفت.  

 

دختری که عاشق پژوهش است

حانیه ۱۵ سال دارد و در کلاس اول دبیرستان درس می‌خواند. او دختری بسیار فعال است که تابستان امسال توانسته مقام نخست استان را در رشته نانوتکنولوژی جشنواره نوجوان خوارزمی به دست بیاورد. از او درباره دیگر موفقیت هایش نیز می‌پرسیم که می‌گوید: سال ۹۰ در جشنواره طرح و ایده که در سطح مدارس امام رضا (ع) برپا شد، طرح من عنوان ایده برتر را به دست آورد. زمستان سال پیش هم نویسنده برگزیده جشنواره «نویسندگان فردا» شدم که در سطح مدارس استان برگزار شد.

او توضیح می‌دهد: در جشنواره طرح و ایده، ساخت یک کیف دانش آموزی را مطرح کردم که وقتی از حد مناسب سنگین‌تر می‌شد، آژیر می‌کشید. برای جشنواره نویسندگان فردا هم شعر فرستاده بودم؛ از کلاس سوم راهنمایی به‌دلیل اهمیتی که دبیر ادبیاتمان برای شعر و ادبیات قائل بود، به این حوزه علاقه پیدا کردم. یادم است یک بار شعری گفتم و برای دبیرمان خواندم؛ آن قدر خوشش آمد که مدیر را صداکرد و کارم را به او نشان داد. همچنین برادرم امین خیلی مرا به شعرگفتن تشویق می‌کند.

این دانش آموز تیزهوش می‌گوید: درکل به کار‌های پژوهشی و هنری علاقه مندم؛ هر پژوهشی که در کلاس مطرح شود، حتی اگر اختیاری باشد، قطعا آن را انجام می‌دهم و چند روز بعد پژوهش را به کلاس ارائه می‌کنم.

به طوری که گاهی معلمم تعجب می‌کند که پیگیر موضوعی بوده‌ام که زمانی از آن گذشته و خود او فراموشش کرده است. در این میان کار‌های گروهی را بیشتر دوست دارم؛ فعالیت‌هایی مانند شعر و سرود. حانیه قصد دارد در آینده پزشک شود؛ هرچند می‌گوید: عاشق درس دادن هم هستم؛ در مدرسه هم خیلی پیش می‌آید که بچه‌ها درس را از من بپرسند.

 

فضانوردِ فردا

امیرحسین ۱۳ ساله است و دانش آموز سال اولِ دوره اولِ دبیرستان. او را باید متخصصِ گرفتن نمره ۲۰ در امتحانات نامید؛ هرچند موفقیت‌های دیگری هم داشته است. خودش توضیح می‌دهد: با تیم بسکتبال ناحیه یک آموزش و پرورش مقام سوم استان رابه دست آوردم و همراه گروه تئاتر دبستان بلال حبشی عنوان دوم ناحیه را کسب کردم.

همچنین پژوهشی با عنوان «سفر به فضا» به جشنواره جابربن حیان ناحیه یک ارائه کردم که برگزیده شد.این دانش آموز ممتاز علاقه ویژه‌ای به ورزش به ویژه بسکتبال و فوتسال و بدمینتون دارد. او در این رابطه خاطره‌ای برایمان تعریف ‌می‌کند که خواندن آن خالی از لطف نیست: در مسابقه نیمه نهایی بسکتبال مدارس استان از حریفمان که میزبان مسابقات بود پیش افتاده بودیم، اما بعد آن‌ها با چند پنالتی در لحظات آخر بازی را بردند و به فینال رفتند.

بعضی بچه‌ها به دلیل آن شکست گریه می‌کردند، اما من نتیجه گرفتم باید تلاشم را بیشتر کنم؛ الان هم به کلاس بسکتبال می‌روم و می‌خواهم در این رشته موفق باشم.امیرحسین دلش می‌خواهد در آینده فضانورد شود: روزی به آسمان نگاه می‌کردم، به نظرم آسمان خیلی بزرگ و جالب آمد، بعد هم خواهرم پاورپوینتی درباره کهکشان‌ها نشانم داد که نگاهی علمی و مذهبی به این موضوع داشت و باعث شد به آن علاقه پیدا کنم.

 

خانواده و دلیل موفقیت 

خانواده بابایی از طرف اداره آموزش و پرورش ناحیه یک به عنوان خانواده موفق برگزیده شده است. آقای بابایی پدر خانواده می‌گوید: تاکید ما روی نمازخواندن بچه هاست و خدا و امام‌رضا (ع) هم همیشه به خانواده ما کمک کرده‌اند. تنها کاری که من برای موفقیت فرزندانم انجام داده‌ام راهنمایی و حمایت آن‌ها بوده است. درواقع این اتفاق‌های خوب و کلا هرچه داریم از لطف خداوند آقا امام رضا (ع) بوده که ما را ناامید نکرده‌اند.

خانواده بابایی از طرف اداره آموزش و پرورش ناحیه یک به عنوان خانواده موفق برگزیده شده است

 

ازطرفی همسرم حساسیت و ازخودگذشتگی فراوانی برای تربیت و آموزش بچه‌ها دارد تاجایی‌که از نگرانی آن‌ها ناراحتی کلیه پیدا کرد. خانم شفیقی هم بیان می‌کند: درجمع‌بودن باعث تقویت هوش بچه‌ها می‌شود و هنر‌های گروهی مانند سرودخوانی و اجرای نمایش که هم من و هم همسرم در زمان تحصیل آن را تجربه کرده‌ایم، در این زمینه خیلی موثر است. هر سه فرزندم تجربه شرکت در سرود‌ها و تئاتر‌های مهدکودک و مدرسه را دارند و فکر می‌کنم این برایشان مفید بوده است.

 

محله بلال در نگاه خانواده بابایی

خانواده بابایی ۱۲ سالی می‌شود که ساکن محله بلال هستند. آن‌ها در اینسال‌ها به‌خوبی با محله انس گرفته‌اند و این انس بی دلیل نیست؛ آقای بابایی می‌گوید: اینجا محله خوب و آرامی است و همسایه‌های ما بیشترشان کارمندند. آرامش و سکوت این محله را دوست دارم.

اینجا درعین حال همسایه‌ها زیاد در خانه ‌نمی‌نشینند و به مجالس روضه، که زیاد برگزار می‌شود، می‌روند.خانم شفیقی هم بیان می‌کند: خانواده‌های محله ما مذهبی‌اند و همسایه‌های اینجا فقط در مسجد و روضه است که همدیگر را می‌بینند و این خوب است. ویژگی دیگر اینجا خانه‌های بزرگ و کوچه‌های پهن آن است.

امین می‌گوید: به محله بلال عادت کرده‌ام؛ بچگی‌ام را در آن گذرانده‌ام. ویژگی خاص اینجا به نظر من، جلسات مذهبی آن است که تا قبل از اینکه برای تحصیل راهی سبزوار شوم در آن شرکت می‌کردم و نیز دوستانی که طی سال‌ها اینجا پیدایشان کرده‌ام.حانیه عنوان می‌کند: آرامش و داشتن مردمی مومن، ویژگی بارز این محله است؛ همسایه‌ای داریم که مادر و پنج دختر خانواده، همین که صدای اذان را می‌شنوند به مسجد می‌روند.

آن‌ها را که می‌بینم خیلی حسرت می‌خورم از اینکه به دلیل زمان مدرسه رفتنم فرصت نمازجماعت‌خواندن را پیدا نمی‌کنم.امیرحسین هم می‌گوید: خلوتی محله را دوست دارم. بچه محل‌های درس‌خوان و خوبی هم دارم؛ مانند امیر بلوکی و احسان فلاحت که خیلی با هم صمیمی هستیم و دلم می‌خواهد همیشه دوست باشیم.

 

*این گزارش یکشنبه، ۸ دی ۹۲ در شماره ۸۶ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44