جانباز

در چزابه از گردان نودنفری، فقط پانزده نفر ماندیم
عبدالله امینی از نفس‌گیر‌ترین عملیات دوران حضور در جبهه یاد می‌کند: فرمانده گروهان ما و معاونش شهید شده بودند. دشمن شروع به پیشروی کرده بود و چاره‌ای جز تسلیم نداشتیم، اما ایستادگی و شهادت را به اسارت ترجیح دادیم.
برای زائران امام رضا(ع) گل می‌کارم
گلخانه شهرداری منطقه ثامن با گل‌های رنگارنگ و درختچه‌های متنوعش، سال‌هاست خانه دوم علی محمدپور، جانباز سی‌درصد اعصاب‌وروان است، مأمنی سرشار از آرامش که حاصل دسترنج خودش در ۲۱ سال گذشته است.
اصلاح‌های رایگان آرایشگر خیر محله طبرسی شمالی
دستمزد برای عباسعلی کاریزی اولویت ندارد؛ همین باعث شده که نیازمندان هم مشتری ثابت آرایشگاه او شوند. می‌گوید: مشتری‌هایم هرچه بدهند می‌گیرم. همین پول کم هم برکت دارد. ده‌پانزده‌نفر هستند که ماهیانه می‌آیند و رایگان اصلاحشان می‌کنم.
معلمی که طراح اولیه تانک ضدمین بود
خلیل نیازی هم‌زمان با شروع جنگ طرح اولیه تانک ضدمین را در اختیار وزارت دفاع و دکتر بهشتی داده است اما این اتفاق هم‌زمان با بمب‌گذاری دفتر حزب و شهادت دکتربهشتی بوده و درنتیجه پیگیری‌هایش بی‌نتیجه ماند.
جانباز مشهدی دلباخته کردستان و روزگار رزم است
غلامرضا حیدرزاده هنوز دوست دارد سرمای استخوان‌سوز کردستان را به خاطر خدا تحمل کند. می‌گوید: دلتنگ کردستان است. آماده است لباس رزم بپوشد و به میدان مین برود و آنها را دانه‌دانه با دست‌هایش بردارد.
محمدرضا طوسی پزشکیار خط مقدم بود
محمدرضا طوسی پزشکیاری بود که مجروحان بسیاری را با کمترین امکانات مداوا کرده بود. خودش هم در همان بحبوحه مجروح شد و شنوایی گوش راستش را براثر انفجار از دست داد و ردی از جنگ برای همیشه در زندگی‌اش باقی ماند.
جانبازی که با کت شلوار راهی جبهه شد
عباس رجب‌پور، جانباز ۷۰ درصد محله آوینی می‌گوید: نمی‌دانستم جبهه کجاست، کت‌وشلوار پوشیدم و رفتم. جانباز ی‌ام، یادگار عملیات والفجر سال ۶۴ است. آن روز‌ها کامل مردی چهل‌وپنج‌ساله بودم.