محمد عبدی، فرزند شهید قدرتالله عبدی میگوید: درجریان یکی از مجروحیتهای پدرم، او را کنار تعداد زیادی از شهدا خوابانده بودند. پزشک وقتی بهسراغ پدرم میرود و متوجه میشود هنوز نفس میکشد.
مجید نظری میگوید: یکی از بچهها را برای شکنجه برده بودند. معمولا اسرا را برای شلاق زدن، از سقف آویزان میکردند. او تمام مدتی که تازیانه میخورد، ذکر میگفت. بعدش میگفت: «مشکلی نیست، زکات گناهانمان است.»
مسجد محمد رسولالله(ص) محله چهارچشمه با تمام مساجد محله فرق دارد. وقتی وارد آن میشوی، سادگی آن جلوهگر است؛ به همین دلیل مردم محله با آن انس عمیقی گرفتهاند و جمعیت فراوانی برای نماز میآیند.
محمد نباتیان نجار قدیمی محله طلاب است. او سالها بعد، درست پس از جانباز ی حرفه نجاری را کنار میگذارد و خادم افتخاری حرم امام رضا (ع) میشود. او درحال حاضر بانی تورهای زیارتی برای هم محلهای هایش است.
عبدالله امینی از نفسگیرترین عملیات دوران حضور در جبهه یاد میکند: فرمانده گروهان ما و معاونش شهید شده بودند. دشمن شروع به پیشروی کرده بود و چارهای جز تسلیم نداشتیم، اما ایستادگی و شهادت را به اسارت ترجیح دادیم.
وقتی در خانوادهای سه بچه باشند و هرکدام از این سه در زمینهای موفقیتی به دست آورده باشد، دیگر بحث تصادف یا فقط استعداد و تلاش نیست؛ لابد اطرافیانی بودهاند که محیط و شرایط مناسبی برای این سه بچه فراهم کردهاند.
گلخانه شهرداری منطقه ثامن با گلهای رنگارنگ و درختچههای متنوعش، سالهاست خانه دوم علی محمدپور، جانباز سیدرصد اعصابوروان است، مأمنی سرشار از آرامش که حاصل دسترنج خودش در ۲۱ سال گذشته است.