جانباز

روایت جانباز شیمیایی از ۱۰ سال حضور در مناطق جنگی
سیدعلی حیدری می‌گوید: در‌حال حرکت بودم که با اصابت گلوله مستقیم تانک به جیپ سرنگون شدیم. بعد‌از چند لحظه با همان سرووضع خونین دوباره سوار جیپ شدم.
ناجی نجات یافته
دکتر محمود مقدم که بر اثر بمباران‌های شیمیایی صدام، سرطان خون گرفته است، توانست سرطان را شکست دهد.
خواندن با انگشتان پا!
یادگار جنگ برای امیر رهباردار دو دست قطع‌شده و چشمانی نابیناست اما او توانسته نقص‌هایش را با هوشمندی جبران کند. او با زبان، کلید‌های تلفن همراه را می‌فشار با انگشتان پایش خطوط بریل را می‌خواند.
«از کرخه تا راین» قصه زندگی ما بود
علی‌نجات عباسی که یک خمپاره، چهره و بدنش را دگرگون کرد، می‌گوید: آقای دهکردی زندگی ما را بازی می‌کرد. هفتاد نفر بودیم و در همان جایی که به آن خانه ایرانیان می‌گفتند، زندگی می‌کردیم.
افتخار حضور در جبهه را مدیون صبوری مادر و همسرم هستم
محمد خرسندی، همه حرفش این است که ده‌ها برابر سختی‌ای که او دیده، خانواده‌اش به‌ویژه همسرش چشیده است که ۷۷ ماه تنها روزگار گذرانده است.
معصومه خانم پرستار همسر جانباز و فرزند معلولش است
معصومه شیردل‌بایگی همسر جانباز سیدمحمد قریشی‌خلیل‌آبادی و مادر چهار فرزند است که فرزند اولش دچار معلولیت ذهنی است، اما این شرایط او را از پای درنیاورده است.
سیدالشهدا؛ مسجدی که اهالی سرافرازان را همدل کرد
ساکنان محله معتقدند اگر این مسجد نبود شاید سال‌ها هم‌محله‌ای بودند، اما وفاق و همدلی و ارتباط محکمی بینشان به‌وجود نمی‌‎آمد.