علیاکبر حسنی وقتی به خانه برگشت دیگر آن پسر ریزنقش سیزدهساله نبود که با هزار کلک، خودش را به خط مقدم جبهه رسانده بود. او اصلا آدم قبل از جنگ نشد!
مجید خاوری راضی از تلاشِ به سرانجام رسیده اش، کردستان را چند بار زمزمه میکند. او از روزهایی روایت میکند که کوملهها داعشیوار سر میبریدند و جنایتهایی هولناک میآفریدند.
اینجا آسایشگاه جانباز ان امامخمینی(ره) در بوستان ملت است؛ جایی که برای جانباز ان قطع نخاعی که قادر به کمترین حرکت نیستند، راهاندازی شد.؛ شهدای زندهای که هر لحظه ممکن است نیاز فوری به پزشک داشته باشند.
چهار دهه از جنگ میگذرد، اما هنوز ترکشهای آن گریبان خانواده جانباز ان را رها نکرده؛ معصومه زارچیپور یکی از این پرستاران دلسوز است که ۳۸سال میشود از همسر جانباز ش، ابوالقاسم فرامرزیزاده مرقبت میکند.
سه پسر خدیجهخاتون، در جزیره مجنون شهید شدند. اول از همه علی شهید شد، بعد هم نوبت به حسن رسید و آخر سر هم حسین بود که ابتدا جانباز شیمیایی شد و بعد از ۱۵ سال به شهادت رسید.
مهدی آهنگری جانباز شیمیایی و مربی آینهکاری در سازمان فنیوحرفهای است که چهل چراغی را به مناسب صدمین سالگرد تولد امام خمینی (ره) ساخت و به مرقد ایشان هدیه کرد.
بیست سال است که عوارض بمباران شیمیایی، تن علی اکبر غنیمی را زخم، گوش راستش را ناشنوا و چشمانش را تار و او و همسرش را برای همیشه از نعمت داشتن فرزند محروم کرده است.






