علیرضا دلبریان رزمنده محله رضاشهر و راوی برنامه تلویزیونی روایت فتح است. او خانه خود را به موزه جنگ و دفاع مقدس بدل کرده و میزبان برنامههای فرهنگی بسیاری است.
حسن دلیرباغستانی میگوید: پیرمرد را بهخاطر سنوسالش، از حضور در عملیات منع کردم، اما خیلی اصرار کرد و سرانجام اجازه دادم. رفت و با دست پر هم برگشت. او تلویزیون رنگی جاسم، خویشاوند صدام را با خودش آورد.
در سال ۱۳۶۸ به جای تشویق و ترغیب، من را اخراج کردند و در حکمم نوشتند که از کار رضایت ندارند و وظایفش را به درستی انجام نمیدهد.
بیبی فاطمه رضایی، ۲۵ سال از همسر جانباز ش پرستاری کرد. علی اکبر جرات همسر فاطمه خانم دوماه پس از ازدواجشان در شلمچه شیمیایی شد.
ربابه تقیپور بانوی ناشنوایی است که ۳۰ سال از همسر جانباز ش پرستاری کرد، همسری که سال ۹۳ بابت ترکشهای دوران جانباز ی ربابه را برای همیشه در سکوتش تنها گذاشت.
محمد مهرابی که جانباز ی را با دست و پا و چشمان خود لمس کرده در سالهایی که سعی دارد به عنوان یک رزمنده در میدان باشد، از هنر و عشق و علاقهاش به هنر خوشنویسی هم نمیگذرد.
علیاکبر شکیبا؛ جانباز اعصاب و روان و شیمیایی محله طبرسی شمالی میگوید: ورزش روز به روز حال خودم و خانوادهام را بهتر میکرد. قند خونم که بیش از ۲۰۰ بود مهار شد. از آن زمان به بعد تا میتوانم ورزش میکنم.