
اصلاحهای رایگان آرایشگر خیر محله طبرسی شمالی
در آرایشگاه عباسعلی کاریزی، همهچیز صفا و رنگوبوی قدیم را دارد؛ از تلفن نارنجی رومیزیاش، ماشینهای اصلاح دستی، انبوه گلهای طبیعی و سرحال نشسته در گلدانها، فلاسک دمنوش و قندان و چارپایه کوچکی که بیرون مغازه گذاشته است و بخشی از تنهاییهایش را پر میکند و حتی نهالهای گردو، برگهای پیچخورده بوته کدو و انگوری که در باغچه کوچک پیادهرو کاشته است.
اما دلیل ما برای گفتوگو با او این زیباییها نبود، بلکه نام نیک او و کارهای خیرش برای نیازمندان، ما را به این مغازه باصفا کشاند.
آرایشگری در خط مقدم
برای او که متولد۱۳۴۲، اهل روستای کاریزنو از توابع نیشابور است، قصه آرایشگریاش، نه از پشت صندلی یک مغازه، بلکه از خط مقدم جبههها آغاز شده است. میگوید: در جبهه، فرماندهمان که همه او را «برادرجمال» صدا میزدند، آمد و گفت هرکس هنری دارد یا کاری بلد است، بیاید اعلام کند. من گفتم میتوانم اصلاح کنم، ماشین اصلاح لازم دارم، قیچی، شانه، میز، صندلی و آیینه. بخشی را از موجودی انبار تأمین کرد و بقیه را پول داد تا از بازار بخریم. من شدم آرایشگر رزمندهها.
هرکس تماس بگیرد و بگوید نمیتواند بیاید، مغازه را میبندم و میروم خانهشان و اصلاح میکنم
کار را حرفهای بلد نبود، اما دلش میخواست یاد بگیرد. بعضی رزمندهها میخواستند موهایشان را از ته بزنند و عباسعلی داوطلب میشد تا با شانه و قیچی موها را کوتاه کند تا اگر هم خراب شد، برای جبران، با ماشین موی آنها را بتراشد؛ «خراب هم میکردم، رزمندهها چیزی نمیگفتند. کمکم دستم راه افتاد و اعتمادبهنفسم بیشتر شد.»
ورود به عملیاتها
کار اصلاح را دو سال در مناطق مختلف جبهه غرب مثل سردشت، مهاباد و پیرانشهر ادامه داد. از نیشابور اعزام شده بود؛ ابتدا بهعنوان بسیجی، اما بعد بهدلیل شرایط سنی، بهعنوان سرباز ماندگار شد و در گردان جندالله تحت فرماندهی شهیدمحمود کاوه درکنار حرفه آرایشگری در عملیاتهای مختلف شرکت کرد؛ «کوملهها به روستاها هجوم آورده بودند و باید سریع وارد عمل میشدیم و روستاها را پس میگرفتیم. شرایط سختی بود.
عملیاتها معمولا پانزده تا بیستروز طول میکشید. بعد از هر عملیات، برخی میرفتند مرخصی؛ من، اما میماندم و موهای رزمندهها را اصلاح میکردم. در تمام بیستوسه ماه حضورم در جبهه، وقت استراحتم را با قیچی و اصلاح سپری میکردم.»
رد زخمهای شیمیایی هنوز هست
یکی از تلخترین خاطرات کاریزی مربوطبه عملیات خیبر است. سکوت میکند و چشمهایشتر میشود از مرور خاطراتی که دائم در ذهنش تکرار میشود و درکنار مشکلات ریوی به ازکارافتادگی دائم او منجر شد؛ «در دامنه کوه بودیم که گفتند دشمن بمب شیمیایی زده است؛ سریع خودتان را به قله برسانید.
خراب هم میکردم، رزمندهها چیزی نمیگفتند. کمکم دستم راه افتاد و اعتمادبهنفسم بیشتر شد
در مسیر بالارفتن، ناگهان صدای هلیکوپتر و بعد، انفجار مهیبی آمد. به زمین پرتاب شدم و دیگر چیزی نفهمیدم. چشم که باز کردم، در بیمارستان منتصریه مشهد بودم. بعد هم چندماهی در بیمارستان ابنسینا. هنوز هم اگر بوی دود و سیگار به مشامم بخورد، تا سرحد مرگ سرفه میکنم.»
سال۱۳۶۵ به مشهد آمد. صبحها در فضای سبز شهرداری مشغول کار بود و بعدازظهرها آرایشگری میکرد. میگوید: هشتسال در مناطق مختلف شهری باغبانی کردم، ولی وضعیت ریه و مشکلات روحی ناشی از جنگ، بدتر شد. پزشکان رأی به ازکارافتادگیام دادند و بازنشسته شدم.
عباسعلی که تحمل بیکاری را نداشت، آرایشگری شد حرفه اصلیاش. او با ۳۷سال کار و سکونت در طبرسیشمالی، حالا از اهالی قدیمی محله به شمار میرود.
شادکردن دل پدران شهدا
سبک کارش سنتی است. با همان ابزار قدیمی کار میکند و بیشتر مشتریانش بچههای جبهه و جنگ هستند؛ «اگر کسی عکس بیاورد و مدل خاصی بخواهد، برایش میزنم. ولی من مدلزن نیستم، بیشتر سنتی کار میکنم.»
دستمزد برای آقای کاریزی اولویت ندارد؛ همین باعث شده است که نیازمندان هم مشتری ثابت آرایشگاه او شوند. میگوید: مشتریهایم هرچه بدهند میگیرم. بعضیها فقط پنجهزار تومان میدهند، ردشان نمیکنم. میدانم ندارند. همین پول کم هم برکت دارد. دهپانزدهنفر هستند که ماهیانه میآیند و رایگان اصلاحشان میکنم. به جایی برنمیخورد.
یکی از کارهای ارزشمندش حضور در خانههای سالمندان، جانبازان و توانیابان است؛ «شمارهام دست همه هست. هرکس تماس بگیرد و بگوید نمیتواند بیاید، مغازه را میبندم و میروم خانهشان. پدر شهید، جانباز، یا کسی را که بیماری دارد، اصلاح میکنم. وقتی دلشان شاد میشود، حس میکنم دنیا مال من شده است.»
گمنامی که خیر میرساند
حجتالاسلاموالمسلمین احمد اشرفی شیرخند
سهسال است که بهعنوان امام جماعت در مسجد صاحبالزمان (عج) محله طبرسیشمالی مشغول خدمت هستم. در این مدت، افراد بسیاری را دیدهام که در نمازهای جماعت حضور مستمر دارند، اما برخی از آنها، علاوهبر عبادت، در کار خیر هم خوش میدرخشند.
یکی از آنها، آقای کاریزی است که همواره در نمازهای صبح، ظهر و شب شرکت میکند. حدود دوماه پیش، مطلبی در نشریه «شهرآرامحله» درباره آقای محمد هنرور، آرایشگر محله عباسآباد، خواندم که خدمات رایگان به نیازمندان ارائه میکرد.
این موضوع را برای آقای کاریزی تعریف کردم. آنجا بود که تازه متوجه شدم ایشان نیز در همین مسیر قدم برمیدارد. البته راضی کردن او برای صحبت دراینباره آسان نبود. گمنامی را دوست دارد و ترجیح میدهد کار خیرش پنهان بماند.
با اینکه طبق نرخنامه اتحادیه میتواند از مشتریانش دستمزد دریافت کند، وقتی وضعیت مالیشان را میبیند، تخفیف میدهد یا رایگان خدمت میکند. برای عید غدیر هم قرار است چند نفر از نیازمندان را رایگان اصلاح کند. این کارهای بیادعا و صادقانه، انسان را به یاد این حدیث معروف میاندازد: «أفضلُالناسِ أنفعهم للنّاس.»
* این گزارش یکشنبه ۲۵ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۹ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.