فریدون مالکی دیوارهای تاریخ مشهد را از نو ساخته است
پشت آجرکاری نمای خانههای تاریخی، هنر دست و رنج رفته بر کسانی پنهان است که نامشان نه روی پلاک خانه و نه روی تابلوی توضیحات آن مینشیند. در عین حال، این خانههای تاریخی، در عصر مدرن مانند نگینی زیبا میدرخشند. فریدون مالکیتلخابی یکی از همین سازندگان و معماران است که روح خانههای تاریخی در عمق وجودش همیشه جاری است.
او بیش از دو دهه است سرنوشت شغلیاش را در لابهلای خشتخشت خانههای تاریخی مشهد یافته است. بازسازی این خانهها برای او، فقط راه ارتزاقش نیست؛ دلخوشیاش نیز هست و همزمان که کارش را در خانهای شروع میکند، خودش را با سبک و سیاق و اصالت آنجا پیوند میزند؛ تا آنجا که میتواند از بین همه خانههای تاریخی سلیقهاش را بگوید: عمارت امیری را که دوسالونیم آنجا مشغول بودیم، دوست دارم؛ هم از نظر سبک بنا و هم از نظر اصالتش. خانه داروغه از آن سرآمدتر است، ولی امیری به دلم مینشیند.
با این «نماکار» خانههای تاریخی گفتوگویی کردیم. او همچنان شاغل است و این روزها مسئولیت مرمت خانه پریشانی در محله بالاخیابان را برعهده دارد.
خشکسالی، اسباب مهاجرت
فریدون مالکی متولد۱۳۴۲ در یکی از روستاهای تربتحیدریه است. کودکی و جوانیاش مانند همه روستاییان با کارهای دامداری و کشاورزی گذشت. گندم، جو، زعفران و کمی پسته، همه محصولاتی بودند که با همراهی خانواده کشت میکردند. سالها همین بود تا وقتی خشکسالی، وضعیت اقتصادی روستا و زندگی آنها را به بنبست رساند. سه سال از ازدواجش گذشته بود که به پیشنهاد همسرش مهاجرت کردند و به مشهد آمدند.
مالکی گریزی به سالهای اول زندگی متأهلیاش میزند و میگوید: خودم دلم نمیخواست بیایم، ولی همسرم اصرار داشت. آخرش آمدیم مشهد و پنجسال در کارخانه صنایع چوب آستان قدس نگهبان بودم تا اینکه بعضی نیروهای آنجا ازجمله خودم، بهدلیل نداشتن مدرک تحصیلی دیپلم اخراج شدیم.
رسیدن به خانههای تاریخی از گذر فردوسی
اما داستان اصلی شغل مالکی از یک اتفاق ساده شروع شد. روزها میگذشتند و بیکاری را برنمیتابید. روزی در گذر کارگران میدان فردوسی، منتظر یافتن کار روزمزد بود که با کاظم طاهری، یکی از استادکاران متبحر مرمت، آشنا شد.
نماکار باتجربه خانههای تاریخی مشهد تعریف میکند: خدا رحمتش کند، آقای طاهری دنبال کارگر ساده بود و من هم دنبال کار. از من پرسید بلدی کار کنی و از همان روز من بنایی را شروع کردم. پنج ماه شاگردیاش را کردم. از بندکشی و دیوارچینی شروع شد تا اینکه استادکار شدم و اکنون آجرچینی سنتی و نماکاری سردرهای تاریخی را انجام میدهم.
اولین پروژهای که فریدون مالکی وارد آن شد، خانه تاریخی «رهبر» در محله سرشور بود. نخست بهعنوان کارگر ساده مشغول شد؛ کارهایی مثل خاکبرداری، جابهجایی مصالح، کمک به استادکاران. او سال ۱۳۸۲ را به خاطر میآورد و میگوید: پیشنهاد کار در این خانه با آقای طاهری بود. برمیگردد به ۲۲ سال پیش. آن زمان روزی ۵۰ هزار تومان دستمزد میگرفتم.
این استادکار درباره شیوه کارش هم بیان میکند: کار ما با مصالح سنگین نیست. با آجر و سیمان است و بندکشیاش هم با پودر سنگ انجام میشود. کارمان با کار بیرون فرق دارد؛ اسمش میراث فرهنگی است.
چون روستایی بودم، از خانههای قدیمی خوشم میآمد. از همان اول این خانهها به دلم نشست
او اضافه میکند: نمای آجری بیشتر خانههای تاریخی را که میبینید، با من بوده است، ولی اگر بگویم هنوز روزمزد هستم، باور نمیکنید. روزی یکمیلیون تومان دستمزد میگیرم که نسبت به سختی کار و فصلیبودنش زیاد نیست.
حفظ تاریخ مشهد با دستان زخمی
مالکی و همکارانش استادکاران و کارگرانی هستند که نامشان روی بنای هیچ خانه تاریخی ثبت نمیشود. با این حال، کمر آنها هر روز خمیدهتر میشود تا دیوارها و طاقها استوار بمانند.
کار او فقط مرمت نیست؛ زنده نگهداشتن حافظه شهری است. مالکی میگوید: من و همکارانم، مهدی عبداللهی و مهدی ترابی، از معماران و سرکارگران بناهای تاریخی هستیم. ما هر کاری کردیم، با شادی بود. چون میدانیم که همه از آن استفاده میکنند. حتی وقتی موضوعی پیش میآمد و ناراحت میرفتیم خانهمان، فردا دوباره با دل خوش کار میکردیم. بیستسال است که در این زمینه سابقه کار دارم، ولی میراث فرهنگی قدر ما را ندانست.
او یک پسر و دو دختر دارد. این استادکار همچنین از همسرش هم یاد میکند و میگوید: همسرم همیشه همراه بوده، اما هیچوقت پز نداده که شوهرش مرمتکار خانههای تاریخی است. هر وقت با خانوادهام از خیابانهای اطراف حرم رد میشویم، خانهها و سردرهایی را که ساختهام، نشانشان میدهم. مثلا نمای مسجد کرامت و مسجد قمر بنیهاشم (ع) که نزدیک خانه امیری است، خودم ساختهام. بازسازی آبانبار اول شارستان هم با من بود. همزمان که در خانه امیری کار میکردیم، اینجا را هم ساختیم.
قطع انگشتان دست، حین کار
زندگی کاری فریدون مالکی حوادث تلخ و شیرین هم داشته است. یکی از حوادث دردناکی که برای او اتفاق افتاد، قطع انگشتانش بود. او درباره آن روز تعریف میکند: سال ۱۳۸۹ یا ۱۳۹۰ بود. هنگام کار در خانه سوهانگر، پشت دستگاه برش آجر بودم. هوا سرد بود و برای اینکه دستانم سرمازده نشود، دستکش پشمی دست کرده بودم. دستکش در تیغه گیر کرد و دستگاه دستم را داخل کشید. سه تا از انگشتانم جدا شد. فوری من را به بیمارستان امامرضا (ع) رساندند. آنجا خوشبختانه دکتر بهاری انگشتهایم را پیوند زد.
این حادثه برای مالکی به خیر گذشت و توانست انگشتهایش را دوباره بهدست بیاورد، ولی تا پنجسال بعد از حادثه، او نمیتوانست انگشتهایش را جمع کند و توان کاری گذشته را نداشت.
این استادکار با بیان اینکه دوست دارم تا وقتی زندهام در خانههای تاریخی کار کنم، با دلخوری اضافه میکند: در حین کار دستم آسیب دید، اما میراث فرهنگی هیچ حمایتی از من نکرد.

کار در شهرهای دیگر
مهارت او باعث شد استادان مرمت مثل کاظم طاهری و مهندس هدایت گواهی بهدلیل رضایت از کارش، او را به شهرهای دیگر ببرند. او یکسال در باغ نشاط شهر فیروزه کار کرده است و میگوید: از همهجا قشنگتر بود. بهنظرم از همه خانههای تاریخیای که دیدهام یک سر و گردن بالاتر است. میگویند استاد کمالالملک، نقاش معروف، در اواخر عمرش در این عمارت سکونت داشته است.
در مدرسه علمیه عباسقلیخان شاملو هم در نمای آجری، طاقچینی، و ظریفکاریهای سنتی مشارکت داشته است و میگوید: در روستاها و شهرهای دیگر مانند اصفهان هم ماهها در تیم آقای طاهری کار کردهام. هر جا خانه قدیمی بود، ما هم بودیم. در همه این کارهایی که داشتم، مهمان از کشورهای خارج داشتیم. مثلا در خانه داروغه یا امیری، در هر هفته یا ماه چهارپنج بار بازدیدکننده از خارج از کشور میآمد. از ما سؤال میکردند و ما هم جواب میدادیم.
باغ نشاط فیروزه از همهجا قشنگتر بود. بهنظرم از همه خانههای تاریخیای که دیدهام یک سر و گردن بالاتر است
اما خانههای تاریخی برای او فقط کار نبودند، بلکه یادآوری زندگی گذشته خودش بود. زیرا خاطرات کودکیاش در خانههای قدیمی شکل گرفته بود:، چون روستایی بودم، از خانههای قدیمی خوشم میآمد. از همان اول این خانهها به دلم نشست.
زندهشدن درخت خانه امیری
میخواهیم مالکی از خاطراتش با خانههای تاریخی بگوید. همانطور که عکاسمان در خانه امیری مشغول عکاسی از اوست، درخت توت تنومند داخل حیاط را نشانمان میدهد و میگوید: موقع بازسازی، این درخت خوابید. با جرثقیل بلندش کردیم و دوباره سر جایش گذاشتیم. دوسه سال امیدی به زندهماندش نبود، ولی ریشهاش گرفت و زنده ماند. خاطره زیاد است، ولی حافظهام یاری نمیکند. همین اندازه بگویم که انگشتهایم را در همین خانه پای دستگاه از دست دادم.
خانههای تاریخی مشهد که فریدون مالکی در بازسازی آنها حضور داشته است:
خانه پدری رهبر معظم انقلاب، محله سرشور
نخستین تجربه او در بازسازی و مرمت خانههای قدیمی، اینجا رقم خورد. یک سال کامل در این خانه کار کرد؛ از کارگری ساده تا یادگیری مراحل اولیه آجرکاری.
خانه امیری
یکی از خانههای تاریخی اواخر دوره قاجار در خیابان شهید نواب صفوی است که بخش زیادی از نمای آجری و مرمت دیوارها به کوشش او انجام شد.
خانه داروغه
یکی از خانههای قاجاری مهم مشهد به شمار میرود و فریدون مالکی سهسال در نماکاری آجری و بازسازی سطوح آسیبدیده آنجا نقش جدی داشته است.
خانه توکلی
در این خانه، او بهعنوان استاد نماکار فعالیت کرده است؛ آجرچینی سنتی، بندکشی و بازسازی بخشهایی که سالها آسیب دیده بود، از هنر و همت اوست.
خانه پریشانی
آخرین پروژهای که این روزها مشغول مرمت و بازسازی آنجاست؛ خانهای با تزیینات ظریف و دیوارهای فرسوده که بازسازی نمای آجریاش با اوست.
* این گزارش پنجشنبه ۱۳ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۶ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.
