کد خبر: ۱۲۲۹۲
۲۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۶
گره‌گشایی بی‌بی زهرا با گروه مجازی «باقیات‌صالحات»

گره‌گشایی بی‌بی زهرا با گروه مجازی «باقیات‌صالحات»

زهرا رحیمی کار‌های خیری را که خودش برنامه‌شان را ریخته است یا مردم به او پیشنهاد می‌کنند؛ بعد‌از تحقیق و چکش‌کاری، در گروه هزار‌و‌دویست‌نفره «باقیات‌الصالحات» می‌گذارد. خیلی‌ها به اعتماد او برای گره‌گشایی هزینه می‌کنند.

هنوز خستگی بسته‌بندی و توزیع گوشت‌های عید قربان تمام نشده بود که جهاز نوعروسی نیازمند از روستا‌های طبس آماده شد. بی‌بی‌زهرا رحیمی این‌بار هم دقیق نمی‌داند کار‌ها چطور جفت‌وجور شد.

او فقط کار‌های خیری را که مثل جشن باشکوه عید غدیر، خود، برنامه‌شان را ریخته است یا مردم به او پیشنهاد می‌کنند؛ بعد‌از تحقیق و چکش‌کاری، می‌گذارد در گروه هزار‌و‌دویست‌نفره «باقیات‌الصالحات». بعد هم واریزی‌ها شروع می‌شود، از ۱۰ هزار‌تومان تا رقم‌های میلیونی. 

خرید‌ها با خودش است، استرس‌ها و خستگی‌هایش نیز همین‌طور. اصرار دارد عکس بگیرد از همه مراحل کار و فاکتور‌ها و سپس، همه را بارگذاری کند در گروهی که بسیاری از اعضایشان را نمی‌شناسد.

بانوی خیراندیش محله گلشور، همین‌قدر می‌داند که برخی از این خیران، آن سوی مرز‌ها هستند و به اعتماد درستکاری او، هزینه می‌کنند برای باز‌کردن گرهی از گره‌های هم‌وطنان نیازمند در مشهد، گناباد، طبس و ....

مهرماه سال گذشته، گفت‌وگوی کوتاهی با زهرا خانم در شهرآرا محله داشتیم و این بار فرصتی فراهم شد برای نشستن پای صحبت‌های مفصل او.

 

پایگاه همدلی

خانه پدری، کوچک است و قدیمی. دو قالی دوازده‌متری گل‌قرمز، کافی است برای مفروش‌کردن زیرزمین آن؛ زیرزمینی که بعد‌از فوت پدر خانواده، حدود دو دهه است که به پاتوق دخترش بی‌بی‌زهرا و دوستانی جهادگر برای بسته‌بندی کمک‌های مردمی، تبدیل شده است.

برای برانداز‌کردن سرتاسر این فضا، کافی است سر خم کنی و از لت چوبی آن بگذری. نگاهت را که از روی گلدان‌های پشت پنجره عبور دهی، ناخودآگاه روی انبوه بسته‌های شکلات، تسبیح، تخمه و پفیلا، متوقف خواهی ماند. اینها به اضافه کتاب‌هایی که بوی خوش کاغذ نو را می‌دهند، رسالتی بزرگ دارند و قرار است دل کودکان و نوجوانان نیازمند در ۲۲۰‌خانواده تحت پوشش را مملو از شادی کنند.

کمی آن سوتر، در این زیرزمین که در مناسبت‌های مختلف، بارانداز اقلام خریداری‌شده توسط بی‌بی‌زهرا‌ست، کیسه‌های برنج، کارتن‌های ماکارونی، بطری‌های روغن و دیگر ارزاقی جا خوش کرده‌اند که با هدایای یادشده، ضمیمه خواهد شد، بلکه در دشواری‌های معیشتی این ماه‌ها، مُسکنی برای درد نداری نیازمندان باشد.

 

گروه مجازی ۱۲۰۰ نفره باقیات‌صالحات زهرا رحیمی برای کمک به نیازمندان

 

نام نیک پدر، مسیر روشن زندگی دختر

‌به‌جز تعدادی معدود، تک‌تک این نیازمندان را بی‌بی‌زهرا شناسایی کرده است؛ فرزند سید‌ابوالفضل رحیمی که نام نیک پدر را میان اهالی محله ایثار و گلشور زنده نگه داشته است. تا پر‌کردن پنجاه‌سالگی، راهی ندارد و حدود سه‌دهه از عمر خود را در تکاپو برای بازکردن گره‌های زندگی خلق‌الله صرف کرده است؛ با روندی فزاینده در وسعت کار که شاید کلیدواژه‌اش خداوندی باشد که او را بار‌ها لابه‌لای گفت‌وگویمان یاد می‌کند؛ به‌ویژه اگر حس کند فضا دارد به‌سمت پررنگ شدن نقش خودش در پیش‌بردن کار‌های خیرِ گروه، پیش می‌رود؛ «خدا خودش درست می‌کند»، «خدا حواسش هست»، «برای رضای خداست»، «اگر خدا قبول کند»، ...

بضاعت مالی چندانی ندارم اما هر کاری که از من ساخته باشد، دریغ ندارم

او شوق شاد‌کردن خانواده‌های نیازمند در مناسبت‌های مختلف مثل عید غدیر را به رنج تماشای اوضاع نابسامان زندگی‌هایشان گره می‌زند؛ به خانه‌هایی که فقر از در و دیوار آن می‌بارد، به فرش‌های کهنه‌ای که روی آن نشسته، حرف‌هایی که شنیده، اشک‌هایی که تماشا کرده، مدارکی که بررسی کرده، پرس‌وجو‌هایی که انجام داده تا بالاخره به این نتیجه رسیده است که می‎‌تواند این خانواده را در زمره نیازمندان تحت پوششِ «باقیات‌الصالحات» جای دهد.

به لبخند خشکیده پدر که در قاب عکس روی دیوار، جای گرفته است، نگاهی می‌اندازد و با کمک مادر سالخورده‌اش، زمان را به عقب برمی‌گرداند تا از جویبار کار‌های خیری بگوید که از زمان جوانی والدینش، جوشش آغاز کرد و حالا پرتلاطم‌تر از همیشه، جریان دارد.

 

خانه‌ای کم امکانات و پرمهمان

«۵۵‌سال پیش که ما اینجا را خریدیم، نه آب داشت، نه برق، نه گاز. شوهر خدابیامرزم، سرکارگر بود توی کوره‌های آجرپزی، سمت التیمور. دادن حقوق و رتق‌و‌فتق امورات کارگر‌های کوره، با او بود. می‌دید بنده‌های خدا، ندار هستند، می‌گفت یک قابلمه بزرگ غذا درست کنم تا ببرد بین کارگر‌ها پخش کند. جمعه‌ها هم با وانتش، مهمان می‌آورد خانه، از همین کارگر‌های کوره و خانواده‌هایشان. می‌آمدند اینجا حمام می‌کردند و بعد، سر سفره غذایمان می‌نشاندیمشان. تعریف‌کردن اینها خوب نیست. برای رضای خدا بود هر‌چه بود.»

گذشته‌هایی که بمانه‌سلطان نظری، همسر سیدابوالفضل و مادر بی‌بی‌زهرا تعریف می‌کند، برایش زنده و روشن است، حتی با گذشت بیش از هشت‌دهه از عمرش.

بانوی سالخورده گشاده‌رویی که با پا‌های دردناک، به استقبالمان آمد، از دشواری‌های مهمانداری‌های قدیم با امکانات نداشته خانه‌اش می‌گوید، از سختی‌های پخت‌و‌پز با ویار‌های حاملگی که به داشتن شش فرزند، ختم شد.

این را هم خوب به یاد دارد که حتی یک بار، بابت این سفره‌ها که از بالا تا پایین زیرزمین، پهن می‌کرد، به شوهرش خرده نگرفت و از خستگی‌هایش گلایه‌ای نکرد. عاشق شوهر و و عزیز قلب او بوده است، آن‌قدر که با گذشت بیست‌سال از وفات او، همچنان به یادش اشک می‌ریزد.

 

گروه مجازی ۱۲۰۰ نفره باقیات‌صالحات زهرا رحیمی برای کمک به نیازمندان

 

خستگی‌های ناگفته

خلق‌و‌خوی بی‌بی‌زهرا نیز به مادر رفته است انگار. از دشواری‌های هماهنگی برای ذبح ۶ رأس گوسفند در عید قربان امسال، قطعه‌بندی، بسته‌بندی و توزیع آن میان نیازمندان شهرک شهید‌رجایی، شهرک شهید‌باهنر، پنجتن، رسالت، سیس‌آباد و‌... هیچ نمی‌گوید.

او سختی‌های مدیریت برای خرید اقلام مورد نیاز و طبخ ۲ هزار پرس غذای عید غدیر، بسته‌بندی و توزیع آن میان نیازمندان را نیز با اعتقاد به جان خریده است. همین‌قدر می‌گوید که «خانه و زندگی خودم، ماشین زیر پا و خانه پدری‌ام را وقف این راه کرده‌ام.»

آن‌طور‌که می‌گوید، اوایل که تصمیم گرفت نیک‌اندیشی پدر مرحومش را ادامه بدهد، هرگز به این فکر نکرده بود که کار را چطور و تا کجا گسترش دهد. آن روز‌ها بانویی جوان و دست‌تنها بود و تنها گزینه‌ای که برای جور‌کردن پول برای کمک به نیازمندان، به ذهنش می‌رسید این بود که از هنر بافتنی‌اش مایه بگذارد؛ مثلا عروسک ببافد، بفروشد و عواید آن را صرف کار خیر کند.

خانه و زندگی خودم، ماشین زیر پا و خانه پدری‌ام را وقف این راه کرده‌ام

او هر‌چه بیشتر دقیق می‌شد، بیشتر از قبل با هزینه‌کردن‌هایی مواجه می‌شد که شاید در ظاهر، نیتی خیرخواهانه داشتند، اما خیّر را به هدف اصلی خود نمی‌رساندند؛ «می‌دیدم شکلات می‌گیرند و می‌برند مزار امواتشان توزیع می‌کنند، شکلات‌هایی که شاید طرف، از طعم آن خوشش نیاید و دو قدم آن طرف‌تر بیندازد سطل آشغال.

کار بدی نبود، اما می‌شد همین هزینه‌های به ظاهر خرد را کنار هم جمع کرد و بسته ارزاقی تهیه کرد برای خانواده‌ای بی‌بضاعت که به نان شب محتاج است. می‌شد دارویی خرید برای بیماری که آه در بساط ندارد. می‌شد پنکه خرید برای خانواده نیازمندی که از فرط گرمای هوا بی‌طاقت شده است. اینها را به اطرافیان و دوست و آشنا می‌گفتم و آنها هم قبول می‌کردند.»

 

گروه مجازی ۱۲۰۰ نفره باقیات‌صالحات زهرا رحیمی برای کمک به نیازمندان

 

۱۲۰۰ قلب همراه

گروه هزار‌و‌دویست‌نفره باقیات‌الصالحات، در فضای مجازی کمتر از ۱۰ سال قدمت دارد. همه‌گیر‌شدن تلفن‌های همراه هوشمند، برای نیت خیر بی‌بی‌زهرا، سبب خیر شده و فرصت مشارکت را برای افراد بیشتری فراهم کرده است؛ کسانی که به گفته این عضو شورای اجتماعی محله گلشور، حتی یک بار از نزدیک، یکدیگر را ندیده‌اند و نمی‌شناسند.

هرکدامشان با واسطه یک آشنا، به گروه دعوت شده‌اند، نظم و انسجام کار را از روی عکس‌ها و گزارش‌های پیاپی که بارگذاری می‌شود، درک کرده و تصمیم به همراهی گرفته‌اند. هسته مرکزی برای اجرای پروژه‌های سنگین این گروه مثل توزیع ۲ هزار جفت کفش میان کودکان و نوجوانان نیازمند در روستا‌های حاشیه شهر، طبخ غذا در عید غدیر امسال و برپایی ایستگاه صلواتی غدیرانه برای چهار شب متوالی در شب‌بازار محله ایثار، دوازده‌نفر از نزدیکان و همسایگان بی بی‌زهرا هستند.

هر‌کدام قصه‌ای برای گفتن دارند و دلیلی از جنس معجزه برای آشنایی و ادامه همراهی با فعالیت‌های این گروه.

 

خانه دوم

بیست‌سال از آشنایی اش با خانواده رحیمی می‌گذرد. آن زمان ربابه اشرفی، صاحبخانه بود و بی‌بی‌زهرا، مستأجر. هر‌چه گذشت و آشنایی‌اش با بی‌بی و خانواده پدری او بیشتر شد، ارتباطشان از همسایگی به دوستی، بیشتر سوق پیدا کرد. حالا آنها دیگر مثل یک خانواده‌اند؛ «همسایه خوب زیاد دارم ولی اینها چیز دیگری هستند. چه آن زمان که پدر خدابیامرزشان در قید حیات بود و چه بعد از آن، کمک‌حال من و دو بچه‌ام بودند که با یتیمی، بزرگشان کردم.»

او که قدمت سکونتش در محله ایثار به سه دهه بالغ می‌شود، ادامه می‌دهد: من بضاعت مالی چندانی ندارم و نمی‌توانم خودم را جزو خیّرهای گروه پر‌برکت باقیات‌الصالحات بدانم، اما از هر کاری که از من ساخته باشد، دریغ ندارم. گاهی برای نیازمندی، لباس دست دوم آبرومندی می‌رسد که شستن، اتو‌زدن و بسته‌بندی آن را با جان و دل قبول می‌کنم. گاهی وسیله‌ای برقی مثل پنکه است که آن را تمیز و بسته‌بندی می‌کنم و می‌دهم به پسرم تا برساند به مقصد. برای بسته‌بندی ارزاق هم حتما خودم را می‌رسانم.

این بانوی خیراندیش، عید‌های غدیر متوالی را با این گروه، از سر گذرانده است و خوب می‌داند شلوغی شب و روز‌های منتهی به آن را؛ «از یکی دو روز قبل عید که ملزومات جشن، خریداری و به زیرزمین خانه مرحوم رحیمی آورده می‌شود، می‌آیم اینجا و جز شب‌ها برای چند‌ساعت استراحت، به خانه نمی‌روم. کار، سنگین است و باید کمک حال هم باشیم.»

او از دورهمی‌های شیرینی می‌گوید که به ایام غدیر، محدود نیست و طی سال بار‌ها تکرار می‌شود؛ «وقتی می‌بینیم کار‌ها زیاد است و وقت ناهار رسیده، من و بقیه نیرو‌های جهادی که برای کمک جمع شده‌ایم، قابلمه‌های غذایمان را می‌گذاریم سر سفره حاج‌خانم. غذایی در کار نباشد، اشکنه کشک، ماکارونی یا غذای ساده دیگری که زود آماده شود، درست می‌کنیم و با خوشی دور هم می‌خوریم.»

مشکلاتی را که به واسطه همکاری با گروه باقیات‌الصالحات، از سر راه زندگی‌اش برداشته شده است، متعدد و مگو می‌داند. از گفتن جزئیات آنها خودداری می‌کند و انگشت می‌گذارد روی وجه مشترک این شرایط؛ اینکه خدا به احترام مشارکتش در نشاندن لبخند بر لب نیازمندان، هوای او را در همه این پستی‌ها و بلندی‌ها داشته و جوری گره از کارش باز کرده است که جز معجزه نمی‌تواند نامی برایشان بگذارد.

 

* این گزارش یکشنبه ۲۵ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۹ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44