ملکالشعرای آستانقدس منصبی بود که از دوره قاجار ایجاد شد، روال به این ترتیب بود که نایبالتولیه وقت، شاعر منتخب را به دربار معرفی و شاه نیز معمولا حکم ملکالشعرایی را به نام این شاعر صادر میکرد.
خانم رنجبر میگوید: حاجیدستمالچی واقف مدرسه حضرت رقیه(س)، مردی بازاری بود که صبحهای بسیاری با خوراکی یا جعبه شیرینی، گلاب و... به مدرسه میآمد. او خوراکی را بین بچهها توزیع و نمازخانه را با گلاب خوشبو میکرد.
به دنبال اجرای وصیت پدرم که خواسته بود با یکسوم اموالش حوزه علمیه یا درمانگاه تاسیس کنیم، ساختمان کناری چاپخانه را که در گذشته بخشی از منزلمان بود، تجدیدبنا کردیم؛ طوری که طبقه پایین را حسینیه و بالا را مدرسه علمیه ساختیم.
اگر بخواهیم درباره شاهانی که گوربهگور شدند، حرفی بزنیم، قطعا نام نادر بر بلندای فهرست میدرخشد؛ شاهی که چهاربار دفن شد تا به آرامگاهی که اکنون در آن آرمیده است، برسد.
اوایل دهه۵۰ و در محلهای که روزگاری جز زمینهای کشاورزی چیزی نداشت، مسجدی سر برآورد که نه فقط مأمنی برای نمازگزاران بود که حدود یکدهه بعد تکیهگاهی برای جوانان رزمنده شد.
حسین قاسمخانی میگوید: نزدیکترین فرد به خواهرم، من بودم. تکیهکلامش رسیدگی به نیازمندان بود! گاهی به او میگفتم «پس برای خودتان چی؟ دستکم شرایط زندگیتان طوری باشد که راحت باشید!»، اما زیر بار نمیرفت و به زندگی ساده خودش راضی بود.
شاهزاده رابعهخانم احترامالسلطنه همسر منتصرالملک در راستای اجرای وصیت همسرش، در بخشی از املاک جعفرآباد آن زمان، بانی ساخت بیمارستان منتصریه مشهد شد.