درباره فرزانه شهامت

فرزانه شهامت

نوشته های فرزانه شهامت در سایت مشهد چهره
اوقات مهارت نوجوانان مشهدی در تابستان
اوقات مهارت نوجوانان مشهدی در تابستان
خشکشویی آقای صفری در محله رضاییه اوقات فراغت نوجوانان را با مهارت آموزی پربارتر می‌کند.
سفر از مشهد به قلب آفریقا برای رساندن پیام عاشورا
سفر از مشهد به قلب آفریقا برای رساندن پیام عاشورا
دغدغه حجت الاسلام  سیدمحسن موسوی زاده جزایری و دیگر طلبه‌هایی که در شعبه‌های مرکز اسلامی زامبیا فعالیت می‌کنند، این است که از تاریخ عاشورا بگویند.
ماجرای پاکبان شهرمان که امام رضا (ع) زندگی اش را متحول کرد
ماجرای پاکبان شهرمان که امام رضا (ع) زندگی اش را متحول کرد
قصه پاکبان پاکدست شهرمان که می گوید حتی در هفت سال دست و پازدنش در اعتیاد، به مال مردم دست درازی نکرده است، به روزهای سخت خود رسیده است، روزهایی که با تمام در به دری هایش مقدمه آشتی دوباره او با امام مهربانی ها شد؛ « چابهار، ایرانشهر، ... برای کارگری به شهرهای مختلفی رفتم. مدتی بعد که به مشهد برگشتم، شب ها را در خانه های نیمه مخروبه می گذراندم، گاهی هم در خانه بقیه مصرف کننده ها.
شهادت روی خط مرزی
شهادت روی خط مرزی
لباس رزم پوشیدند و راهی شدند. با هزاران امید و در همه دوران خدمت منتظر بودند که خاطره های خوب و دوستی های همیشگی را با خود سوغات بیاورند. فرقی نمی کرد چندماه خدمت باشند یا کادر چندساله. مادر، پدر و خانواده ای چشم به راه داشتند در شهرشان. می توانستند نقطه دیگری از کشور خدمت کنند یا در شغل دیگری. می شد آن روز، آن حادثه رخ ندهد و با آسودگی به خانه برگردند اما درگیری با اشرار و متجاوزان رخ داد و همه چیز خیلی زود تمام شد.چه کسی باور می کرد چشم های منتظر نزدیکانشان روزی به عکس تابوتِ روی دوش هم رزمانشان بیفتد.
آتشنشانان؛ مردان مأموریت‌های سخت
آتشنشانان؛ مردان مأموریت‌های سخت
صبح 30 فروردین امسال و  در هنگام عملیات، برای احسان مروی با هفت سال سابقه کار در آتش نشانی مشهد، حادثه ای رخ داد که در حکم پاره شدن همان زرورق زیبای ظاهری بود. « هوای آن روز مشهد، بارانی بود و باد شدیدی می وزید. حادثه سقوط درخت روی سه خودرو در محدوده سرافرازان اعلام شد. به محل اعزام شدیم و برای تثبیت و بریدن درختی که تنومند بود اقدام کردیم. هنگام برداشتن تجهیزات مورد نیاز، درِ خودرو که جک دارو قوی بود بسته شد و یک بند انگشت دستم لای در جا ماند.»
روایت‌هایی از زندگی سیدموسی فرزین‌فر شهیدی که سری برای شناسایی نداشت
روایت‌هایی از زندگی سیدموسی فرزین‌فر شهیدی که سری برای شناسایی نداشت
اول خبرش را آوردند، بدون جنازه. خانه‌مان فرش نداشت. برای همین مراسم را در خانه برادر سیدموسی گرفتیم. یادم نیست چقدر طول کشید؛ شاید یک ماه، که جنازه‌اش را آوردند. گوشه سردخانه مانده و شناسایی نشده بود. آخر، نه سر داشت و نه دست و پای سالم. من که پیکرش را ندیدم.