کد خبر: ۱۱۰۸۲
۲۹ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰

مهمانخانه حاج رافع سرپناه کارتن‌خواب‌ها شد

بهترین میراث پدری‌ رضا حیدری راه خیرخواهانه‌ای است که جلو پایش گذاشته شده است. خوش‌نامی و دست‌به‌خیری پدرش، حاج‌رافع حیدری که یک حسینیه در خیابان آیت‌الله شیرازی در محله بالاخیابان وقف کرده است.

بی‌گمان همه ما برای یک‌بار هم که شده در شب‌های زمستان وقتی کنار بخاری یا شوفاژ منزلمان استراحت می‌کنیم و سوز سرما آن بیرون کولاک می‌کند، به یاد بی‌خانمان‌ها و کارتن‌خواب‌ها افتاده‌ایم؛ به اینکه چگونه در این سرمای جان‌سوز تاب می‌آورند و شب را به صبح می‌رسانند. این دل‌مشغولی گاه‌وبی‌گاه ما، دغدغه هر‌روز مسافر‌خانه‌داری در محله بالا‌خیابان است که پناه‌دادن به افراد بی‌پناه را از پدر آموخته است.

بهترین میراث پدری‌اش، نه مسافرخانه، بلکه راه خیرخواهانه‌ای است که جلو پایش گذاشته است. خوش‌نامی و دست‌به‌خیری پدرش، حاج‌رافع حیدری که یک حسینیه در خیابان آیت‌الله شیرازی در محله بالاخیابان وقف کرده است، زبانزد کسبه است. حالا که شش‌سال از درگذشت حاج‌رافع می‌گذرد، یادگارش برپاست؛ حسینیه‌ای که وقف کرده است و فرزندانی که راه او را با جان‌ودل ادامه می‌دهند.

 

با یک دوربین عکاسی شروع شد

«هر قدمی که برای نیازمندی برداریم، قبل از اینکه در زندگی آن فرد تغییری ببینیم، تأثیرش را بر خودمان احساس می‌کنیم.» اینها را رضا حیدری می‌گوید؛ جوان دهه‌هفتادی که در رشته روان‌شناسی تحصیل کرده و از وقتی دست چپ و راستش را شناخته، اشتیاق پدر را در دستگیری از نیازمندان دیده است. این رسم خانوادگی با پوست و گوشت و استخوان رضا و برادر و خواهرهایش عجین شده است.

از سال‌های گذشته پدرش تعریف می‌کند: اهل خوزستان بود و عشق بسیار به امام‌هشتم (ع) داشت. او و عموهایم دلشان می‌خواست همسایه امام‌رضا (ع) باشند و با این اعتقاد در جوانی راهی مشهد شدند. نفری یک دوربین عکاسی خریدند و از زوار آقا با بارگاه عکس می‌انداختند.

چند‌تا از عکس‌های قدیمی را لای یک کتاب نگه داشته است. آنها را نشان می‌دهد و می‌گوید: با انداختن عکس‌های زوار، کم‌کم به برادران عکاس معروف شدند.

کتاب را روی طاقچه قدیمی می‌گذارد و ادامه می‌دهد: پدرم از برکت همان کار توانست صاحب سه ساختمان شود؛ دو ساختمان را مهمان‌پذیر و یکی را حسینیه و وقف آستان قدس رضوی کرد. در همین حسینیه از نیازمندان پذیرایی می‌کرد و افراد بی‌سرپناه و کارتن‌خواب را اسکان می‌داد.

رضا نگاهی به دوروبر مسافرخانه می‌اندازد و می‌گوید: بعد از مدتی چند تا از اتاق‌های مسافرخانه را هم دراختیار افراد بی‌سرپناه گذاشت تا در آن زندگی کنند. پدرم دوست نداشت مسافرخانه‌اش به هتل تبدیل شود و می‌گفت «دلم می‌خواهد همیشه این آدم‌ها دورو‌برم باشند.»

نزدیک به بیست‌سال است که این مسافرخانه به مهمانان ویژه‌اش عادت دارد. بعد از فوت پدرم، حسینیه را به آستان قدس تحویل دادیم و به کمک برادرم، مرتضی چند اتاق دیگر را در مهمان‌پذیر برای نگهداری از بی‌خانمان‌ها در نظر گرفتیم.

 

مهمانخانه قدیمی حاج رافع سرپناهی برای کارتن‌خواب‌ها

 

جای راحت و غذای گرم و محبت برادرانه

تخم‌مرغ‌ها را یکی‌یکی در ظرف بزرگ آب روی اجاق می‌گذارد. وقت قل‌قل‌کردن آب‌جوش، یکی‌یکی‌شان را از خواب بیدار می‌کند. خودشان هم می‌دانند بعد‌از خوردن صبحانه بدون تعارف باید اتاق را تخلیه کنند تا بعد از نظافت و عوض‌کردن ملحفه‌ها این مکان برای گذراندن شبی دیگر آماده شود. رضا حیدری می‌گوید: شب‌هایی که هوا سرد است، اگر تختی هم خالی نمانده باشد، با موتور همین اطراف دور می‌زنم و چند‌نفری را جمع می‌کنم. خوابیدن روی زمین، بهتر از کف خیابان است.

پدرم از برکت همان کار توانست صاحب سه ساختمان شود؛ دو ساختمان را مهمان‌پذیر و یکی را حسینیه کرد

رضا آنها را مانند خانواده خودش می‌داند و ادامه می‌دهد: همه کاری که از دستم برمی‌آید، فراهم‌کردن یک جای گرم، یک کاسه سوپ، حمام و لباس تمیز است که به نظرم کار زیادی نیست.

یکی از مسائلی که حیدری به آن توجه می‌کند، مسئله اعتیاد است. او ادامه می‌دهد: اگر کسی نیاز به دارو و مداوا داشته باشد، برایش فراهم می‌کنم. اگر متوجه شوم کسی درگیر اعتیاد است، بعداز گذشت چند شب که اعتمادش را جلب کردم، با او صحبت می‌کنم تا ترک کند. به کمپ ترک اعتیادی که در این کار تخصص دارند، خبر می‌دهم تا آنها را ببرند. معمولا اولش با نارضایتی و دلخوری می‌روند. اما وقتی می‌بینند خودم هر‌روز به آنها سر می‌زنم و برایشان خوراکی و میوه می‌برم، تشویق می‌شوند تا ترک کنند و به زندگی برگردند. بعد از ترک اعتیاد هم برایشان کاری دست‌و‌پا می‌کنم.

رضا که موفقیت چند‌نفر از آنها را بعد از ترک دیده است، می‌گوید: چند‌بار کسبه به من گفتند «آقا اینها را راه نده، سرو‌شکل درستی ندارند، شاید دزدی کنند.»، اما من معتقدم آدم از خوبی‌کردن بد نمی‌بیند. برایم پیش آمده است که گوشی موبایلم را در اتاقشان توی شارژ گذاشته و فراموش کرده‌ام بردارم. بعد از چند‌ساعت خودشان گوشی را برایم آورده‌اند. آدم‌هایی که من دیده‌ام، اگر هر انگی بر پیشانی‌شان چسبیده باشد، اما انسانیت از وجودشان نرفته است.

 

مهمانخانه قدیمی حاج رافع سرپناهی برای کارتن‌خواب‌ها

 

نه‌تنها پا، که زندگی‌ام را مدیون حاج‌رافع هستم

اتاق‌های مسافرخانه قدیمی در این سوز سرما برای مهمانانش که حدود پانزده‌نفری هستند، حکم هتل پنج‌ستاره را دارد. با اینکه بیشترشان با دیدن ما محل زندگی‌شان را ترک کرده‌اند، چهره تکیده و دندان‌های یکی‌درمیان همان چند‌نفری که مانده‌اند، خبر از گذران سال‌های زیادی در آوارگی می‌دهد. حالا در این سرپناه جمع‌وجور این‌قدر خیال‌جمع و راحت هستند که نگران شانه‌زدن موهایشان جلو دوربین عکاسی باشند.

امیرحمزه کریم‌پور یکی از افرادی است که به قول خودش چندسالی است زیر سایه خانواده حیدری پاک شده است.

در صحبت‌هایش پشت هم حاج‌رافع را دعا می‌کند و می‌گوید: وقتی هیچ‌جا و مکانی نداشتم، حاج‌رافع به من پناه و غذا داد. سه دفعه مرا به کمپ ترک اعتیاد برد و لغزش کردم، اما باز پشت مرا خالی نکرد.

او برای تشویق مرا به زمین فوتبال و استخر می‌برد. به پای راستش اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: همین پا را مدیون حاج‌رافع هستم. یک‌بار تصادف کردم و پایم از سه جا شکست. راننده هم فرار کرد. حاج‌رافع خدابیامرز خرج عمل و مداوای مرا در بیمارستان داد. بعد از آن هم ترک کردم و به واسطه خانواده حیدری نگهبان هتلی در کوچه مخابرات شدم.

 

مهریه‌ای که از سفره نیازمندان سردرمی‌آورد

آن‌طورکه رضا می‌گوید یکی از دو مسافرخانه مهریه مادرش است. راضیه ناظری هم مانند حاج‌رافع دست به خیر دارد و در این سال‌ها کنار او بوده است.

وقتی هیچ‌جا و مکانی نداشتم، حاج‌رافع به من پناه و غذا داد. سه دفعه مرا به کمپ ترک برد و لغزش کردم 

به گفته رضا درآمد مسافرخانه‌ای که مهریه مادرش است، صرف آماده‌کردن بسته‌های مواد غذایی برای نیازمندان می‌شود. او می‌گوید: تعداد این بسته‌ها را درآمد مسافرخانه تعیین می‌کند. در ایامی که مسافر زیاد است تا پانصد‌بسته در ماه می‌رسد.

او و برادر و خواهرانش زندگی معمولی دارند، اما به یاد ندارد که یک‌ریال از این درآمد را خرج خودشان کرده باشند. این جوان دهه‌هفتادی که قناعت را از پدر و مادرش یاد گرفته است، می‌گوید: مهربانی، نه ثروت هنگفت، بلکه دل بزرگ می‌خواهد.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۲۹ آذرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۴ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44