کد خبر: ۹۴۵۰
۲۴ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰

جای خالی نیکوکار کوچه حمام‌باغ

حاج‌محمد انوشیروانی یکی از قدیمی‌های کوچه حمام باغ بود که با نام فرزند شهیدش کارهای نیک فراوانی همچون: ساخت حسینیه در گناباد، ساخت درمانگاه و مدرسه در روستای علی‌آباد جاده سیمان و... انجام داد.

پناهنده به امام‌رضا (ع) بود. انگیزه زیارت و کار، او را در جوانی از گناباد به مشهد کشانده بود. حاج‌محمد هفده‌ساله آن روز‌ها در اطراف حرم‌مطهر سقا شده بود. بعد از آن تسبیح و مهر می‌ساخت، در آخر هم زائران را در مهمانپذیرش پذیرایی می‌کرد. این دل‌دادگی اش به امام‌رضا (ع) او را با وجود تمکن مالی هشتاد سال در همسایگی حرم‌مطهر نگه داشت تا اینکه در چند روز گذشته بعد از سال‌ها تحمل بیماری سرطان به فرزند شهیدش، حسین، پیوست.

با ملکوتی‌شدن روح حاج‌محمد انوشیروانی پیکرش در نزدیکی فرزند شهیدش در حرم‌مطهر آرام گرفت تا سال‌ها دل‌تنگی‌اش برای حسین جبران شود. حاج‌محمد یکی از قدیمی‌های کوچه حمام باغ بود که سال ۱۳۶۷ حسینش را در راه دفاع از اسلام تقدیم کرد و در ادامه، با ساخت حسینیه در گناباد، وقف آب قنات در گناباد، ساخت درمانگاه و مدرسه در روستای علی‌آباد جاده سیمان و کمک به ساخت حسینیه‌ای در مشهد، فعالیت‌های عام‌المنفعه‌اش را به نیت او و برای نزدیک‌شدن به خدا ادامه داد.

هم‌زمان با چهلم این مرد خیر بالاخیابان، با دخترش، نجمه انوشیروانی، گفتگو کردیم.

 

مهر و تسبیح برایش نان آورد

حاج‌محمد انوشیروانی از ۹۸ سال عمرش، به‌جز سال‌های کودکی که در گناباد گذشت، بقیه را در مجاورت حرم‌مطهر بود. دخترش، نجمه‌خانم، با گریزی به شنیده‌هایش از مرحوم پدرش می‌گوید: در جوانی کارش سقایی بود. دو تین حلبی را پرآب می‌کرد، روی دوشش می‌گذاشت و در خانه‌ها می‌برد.

خودش از سختی این کار زیاد می‌گفت. بعد از سه سال سقایی با آقای تسبیح‌پور آشنا می‌شود. این مرد خیرخواه پدر را زیر پروبالش می‌گیرد و حتی در خانه خودش به او جا می‌دهد. بعد از چندسال پدرم کار ساخت تسبیح و مهر را خودش در خانه‌ای در کوچه حمام باغ شروع می‌کند. با رسیدن به درآمد، با مادرم که او هم در یتیمی بزرگ شده بود، ازدواج می‌کند.

او تعریف می‌کند: پدرومادرم با همراهی چند کارگر و با خاکی که آقای بندار می‌آورد، در همین خانه مهر می‌ساختند. دانه‌های گلی تسبیح هم همین‌جا تولید می‌شد. دانه‌ها بین زنان محله و چند خانواده در روستای علی‌آباد جاده سیمان برای نخ‌کردن توزیع می‌شد. تسبیح‌های آماده‌شده را پدرم به کارگاهی در جاده‌سیمان می‌برد، در کوره می‌پخت و رنگ می‌کرد. خیلی در این کار تلاش می‌کرد و وقتی ریه‌هایش به‌خاطر دود کوره آسیب دید، بازهم دست برنداشت تا اینکه تسبیح‌های رنگی و وارداتی آمد و بازار تسبیح‌های گلی از بین رفت. بعد از آن صاحب مهمانپذیرشد. البته مادرم عاشق کار ساخت مهر بود.

با وجود اینکه نیاز مالی نداشت، تا سال ۱۴۰۰ که بر اثر کرونا فوت کرد، همچنان مهر می‌ساخت. مهر‌ها را رایگان به مساجد می‌داد و از فروش تعدادی از آنها هم به نیازمندان کمک می‌کرد. خودش معتقد بود که مهر و تسبیح‌سازی برایش نان آورده و برکتش آنها را به تمکن مالی رسانده است.

 

خیرات به‌نام حسینِ شهید

نجمه خانم یک‌سال‌ونیم از برادر شهیدش کوچک‌تر است. هم‌بازی هم بودند و کم خاطره از او ندارد. با یادی از او چنین تعریف می‌کند: جنگ تمام شده بود که خبر شهادت حسین را آوردند؛ برادری مهربان که کمک‌دست پدرومادرم بود. حتی در زمستان برف بام خانه پیرمرد و پیرزن‌های محل را می‌انداخت و وقتی بابا در گناباد حسینیه می‌ساخت، بیشتر از توانش کمک می‌کرد.

همه می‌گفتند این پیکر حسین نیست، اما مادرم وقتی پیژامه تنش و زخم روی پیشانی‌اش را دید، به همه گفت حسینم آمده است

ساخت این حسینیه که تمام شد، حسین هم راهی جبهه شد. بعد از شهادتش همین حسینیه به‌نام شهید حسین انوشیروانی تابلو خورد. به‌جز این، مرحوم پدرم در روستای علی‌آباد یک ساختمان را وقف درمانگاه کرد و مدرسه‌ای هم به‌نام برادر شهیدم ساخت. همچنین در ساخت حسینیه‌ای در مشهد هزینه تمام آهن‌هایش را تقبل کرد.

او روزی را به‌یاد دارد که پیکر برادر شهیدش در معراج تشییع شد: چهار‌ماه از حسین خبری نبود. گویا در عملیات مرصاد در نهر عنبر دهلران گیر افتاده و شهید شده بودند. وقتی پیکرش را آوردند، قابل شناسایی نبود. 

مادرم خودش حسین را راهی جبهه کرده بود، اما بی‌تابی آن روزش را فراموش نمی‌کنم. بعد از آن هم، چون معتقد بود حسین در راه دفاع از اسلام شهید شده است، هیچ‌چیز از بنیاد شهید قبول نکرد. فقط مادرم پنج سال آخر عمرش سهم خودش از حقوق بنیاد شهید را فعال کرد که همه آن را به نیازمندان می‌داد.

حاج‌محمد انوشیروانی و حاجیه حبیبه صباغیان که از فرش به عرش رسیدند، عاشق کار خیر بودند و در محله از آنها که بار‌ها با پول قرضی ورشکسته‌ای را نجات داده‌اند، خرج یتیمی را داده‌اند و... به‌نیکی یاد می‌شود. 

* این گزارش پنج‌شنبه ۲۳ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۰ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44