کد خبر: ۱۳۲۸۵
۰۷ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
علی آزادنیا همیشه علاقه‌اش را به صحنه تئاتر می‌برد

علی آزادنیا همیشه علاقه‌اش را به صحنه تئاتر می‌برد

علی آزادنیا از نسل هنرمندانی است که اوایل انقلاب با پست رسمی «بازیگر تئاتر» به استخدام اداره فرهنگ و هنر درآمدند. او با وجود بازنشستگی، هنوز از تئاتر دل نکنده، کلاس‌های بازیگری و کارگردانی‌اش را خودش اداره می‌کند.

وارد اتاق۵۸ در مجتمع امام‌رضا (ع) می‌شویم. علی آزادنیا، یکی از پیشکسوتان تئاتر مشهد، به استقبالمان آمده است. تعارفمان می‌کند و سپس خودش با چهره‌ای آرام و آثار کسالت قدیمی‌اش، پشت میزی بزرگ می‌نشیند. پشت سرش، پوستر یکی از نمایش‌هایش که کارگردانی کرده است، به چشم می‌آید؛ «آخرین بازی». خانه او بیشتر همین ساختمان و اتاق‌هایش است، نه محله زندگی‌اش در محله سرافرازان. جایی که با هم‌دوره‌ای‌هایش می‌نشیند و از تئاتر می‌گوید و می‌شنود.

آزادنیا متولد‌۱۳۳۴ است. خودش را «کارمند بازنشسته تئاتر» معرفی می‌کند، از نسل هنرمندانی که اوایل انقلاب با پست رسمی «بازیگر تئاتر» به استخدام اداره فرهنگ و هنر درآمدند. با وجود بازنشستگی، هنوز از تئاتر دل نکنده است. کلاس‌های بازیگری و کارگردانی‌اش در بخش خصوصی را خودش اداره می‌کند؛ و همچنان نمایش‌نامه می‌نویسد.

او این روز‌ها هم مشغول تمرین نمایشی به نام «پشت پنجره‌های فراموشی» به نویسندگی خودش است که در آن با احمدمینایی و حسین نوری همکاری می‌کند. نمایشی درباره خانه سالمندان که در آنجا با تئاتر‌درمانی، امید و میل به زندگی به افراد تزریق می‌شود.

 

اجرای تخت حوضی با برادرم

امروز که ما روبه‌روی این هنرمند نشسته‌ایم، نزدیک به پنجاه‌سال از حضورش روی صحنه تئاتر گذشته است؛ سال‌ها حضور بی‌وقفه روی صحنه‌ای که گاهی کوچک و بی‌امکانات بوده، اما برای آزادنیا همیشه برقرار مانده است.

وقتی از روز‌های جوانی‌اش حرف می‌زند، هم بوی سیمان و آجر و هم نور صحنه در یک قاب تصور می‌شوند. او عاشق بازیگری است و برای همین راهی پیموده است که خاطرات و مخاطرات خودش را دارد. با صدایی آرام این‌طور از گذشته تعریف می‌کند: آن سال‌های بنّایی دو ماشین داشتم، یکی سواری و یک وانت برای کارم، اما هر‌دو را در مسیر بازیگری از دست دادم. علاقه و اشتیاقی به تئاتر در من بود که جذبم می‌کرد.

او می‌گوید: قبل از اینکه کارمند شوم، کارگر ساختمانی بودم. از نوجوانی سیمان‌کاری می‌کردم. بیست‌ساله شده بودم و هنوز در همین کار بودم، اما از همان دوره با برادرم، ابوطالب آزادنیا که نظامی بود و تئاتر کار می‌کرد، وارد نمایش شدم. ما در اعیاد و مناسبت‌ها، تئاتر تخت‌حوضی اجرا می‌کردیم. کم‌کم مستقل شدم و گروه خودم را تشکیل دادم.

 

همیشه علاقه خودم را به صحنه می‌برم

 

خاطرات کاری با «ارجمند»‌ها

علی آزادنیا از معدود چهره‌هایی است که بخشی از گذشته تئاتر مشهد را می‌توان با زندگی شخصی او مرور کرد؛ از کارگری در دهه‌۵۰ تا تأسیس نخستین گروه تئاتر کارگری در استان. در سال‌۱۳۵۳ نمایش «باران در شب» برای نخستین‌بار به‌طور رسمی روی صحنه رفت؛ نمایشی زیر‌نظر مرحوم انوشیروان ارجمند، از چهره‌های نامدار تئاتر مشهد. او آن روز‌ها را با لبخند و کمی دلتنگی به یاد می‌آورد و می‌گوید: اولین کارمان باران در شب بود.

یادم می‌آید وقتی خواستیم اجرا کنیم، ایشان به ما می‌گفتند شما هنوز در حد کارگردانی نیستید و باید شاگردی کنید؛ با اینکه خیلی فعال بودیم و همین نمایش برای پخش از شبکه یک تلویزیون، ضبط شد. آزادنیا با همین روحیه شاگردی و سماجت، از نخستین کسانی بود که ایده «تئاتر کارگری» را در مشهد به اجرا گذاشت.

با لبخند رضایتی برایمان توضیح می‌دهد: آن موقع چیزی به اسم تئاتر کارگری وجود نداشت. من و چند‌نفر از بچه‌ها مثل محسن کریمی، تقی هاجری، مرحوم محمد رُخی و مرحوم بادام‌منش، گروهی تشکیل دادیم. اعضای گروه همه کارگر بودند، قالی‌باف، راننده تاکسی و.... ما تئاتر می‌ساختیم و در کارخانه‌ها و اداره کار اجرا می‌کردیم. درواقع ما اولین گروهی بودیم که تئاتر کارگری را در کارخانه‌ها فعال کردیم. به کارگران علاقه‌مند آموزش می‌دادیم، تمرین می‌کردیم، و برای جشنواره‌ها آماده می‌شدیم.

همین فعالیت‌ها باعث شد که مرحوم داریوش ارجمند که آن زمان مسئول اداره تئاتر مشهد بود، حکم مأموریت جدیدی به آزادنیا بدهد؛ «به من گفتند برو اداره کار، مسئول تئاتر در آنجا باش. در اداره کار، دفتر تئاتر تأسیس و شروع کردیم به آموزش و سازمان‌دهی گروه‌ها. از بیشتر کارخانه‌ها نیرو می‌فرستادند و ما آموزش می‌دادیم. حتی یک جشنواره برگزار کردیم به اسم جشنواره «امید» که گروه‌های کارگری از کل استان در آن شرکت کردند.»‌

این پیشکسوت تئاتر با اشاره به اینکه از دل همین دوره، استعداد‌هایی بیرون آمدند که بعد‌ها در سینما و تلویزیون ایران شناخته شدند، با افتخار از بعضی قدیمی‌ها یاد می‌کند؛ «خیلی‌ها از همان گروه‌ها بالا آمدند؛ یکی‌شان آقای کاظم حسینی است که آن موقع روزنامه‌فروش بود، ولی حالا کارگردان و در سینما چهره مطرحی است.»

 

همراهی همسر و خاطرات صحنه

نقش همسر آقای آزادنیا هم در این مسیر پررنگ است. او با وجود مخالفت اولیه، کم‌کم علاقه و اشتیاق همسرش را به تئاتر پذیرفت و حتی در اجرای بعضی کارها، همراهی و حمایتش را نشان داد، هرچند پای هیچ نمایشی نیامده است.

آزادنیا با لبخندی که به خاطرات گذشته پیوند خورده است، تعریف می‌کند: اولین بار که نمایش «باران در شب» را کار می‌کردم، همسرم نیامد تماشایش. او بانویی مذهبی است و آن زمان با فعالیت من در تئاتر موافق نبود و می‌گفت این کار‌ها گناه دارد. پدرم هم موافق نبود و به من می‌گفت «شما به کافرخانه می‌روید!»، اما همین مخالفت اولیه، با گذر زمان به همراهی و حمایت تبدیل شد؛ «کم‌کم دید که علاقه‌ام واقعی است و شروع کرد همراهی. چون دستخط من خوانا نبود، او نوشته‌هایم را پاک‌نویس می‌کرد.»

همیشه دوست داشتم تئاتر در خدمت خانواده و جامعه باشد؛ تحکیم خانواده و اتحاد برایم مهم‌تر از هر موضوعی است

آزادنیا تأکید می‌کند: صبوری همسرم، انگیزه‌ای دوباره برای من بود. زندگی مشترک ما با وجود اختلاف نظر‌ها در ابتدا، همیشه رضایت‌بخش باقی ماند و عشق به تئاتر هرگز مانع صمیمیت و شادی ما نشد.

 

گردوخاک مشهدی‌ها در سالن!

سپس خاطره‌ای از اجرای یک نمایش مشهدی در تهران بیان می‌کند: در تئاتر شهر تهران اجرا داشتیم. نمایش درباره ازدواج و مسائل خانوادگی بود و پایان کار یک صحنه حساس داشت؛ دختر نقش اصلی باید تیر هوایی می‌زد، ولی در یکی از شب‌های اجرا، اشتباهی از نارنجک‌انداز استفاده شد. وقتی این اتفاق روی صحنه افتاد، پشم شیشه‌های صداگیرِ به‌کار‌رفته در سقف سالن، پایین ریخت. تماشاگران خارجی وحشت کردند و روزنامه‌ها نوشتند «مشهدی‌ها پشم سالن را ریختند».

آزادنیا با خنده می‌گوید: این اتفاق‌ها خاطرات جذاب و واقعی صحنه هستند.

وقتی از او می‌پرسیم اگر به گذشته برگردد، باز هم همین راه را می‌رود یا نه، بی‌درنگ پاسخ می‌دهد: باز هم تئاتر. من از کارگری آمدم روی صحنه، ولی هر‌دویشان یک معنی داشت؛ ساختن. یکی با سیمان و آجر، یکی با نقش. البته تئاتر برای آزادنیا فقط سرگرمی نبوده، بلکه ابزاری برای پیوند اجتماعی است؛ «من همیشه دوست داشتم تئاتر در خدمت خانواده و جامعه باشد. کار‌هایی که در تحکیم خانواده و اتحاد انسانی وجود دارد، برایم مهم‌تر از هر موضوعی است. به سیاست علاقه ندارم، چون آن تخصص خودش را می‌خواهد. ما باید معضلات جامعه را نشان بدهیم. تئاتر باید آموزش بدهد، نه اینکه فقط انتقاد کند.»‌

 

علی آزادنیا؛ پیشکسوتی که همیشه علاقه‌اش را به صحنه تئاتر می‌برد

 

مدیون دکتر لطفی مقدم هستم

در‌خلال گفت‌و‌گو از کسالتش جویا می‌شویم، بیماری‌ای که در دوره کرونا به آن مبتلا شد و هنوز آثارش باقی است. آزادنیا می‌گوید: در دوره همه‌گیری کرونا، سالن‌های نمایش تعطیل شد و خیلی از ما عاشقان تئاتر از صحنه دور شدیم. همان سال‌ها دچار عارضه مغزی شدم که خدارا شکر به خیر گذشت.

او ادامه می‌دهد: بیماری اذیتم کرده است، ولی نمی‌توانم تئاتر را کنار بگذارم. این کار همه زندگی من است. این پیشکسوت عرصه تئاتر در خاطراتش از استادان و هم‌دوره‌ای‌هایش هم با احترام یاد می‌کند، از دکتر محمدعلی لطفی‌مقدم که راه ورودش به تئاتر را هموار کرد؛ «ایشان را به‌حق پدر تئاتر خراسان می‌نامند. اگر ایشان نبود، من هیچ‌وقت تئاتری نمی‌شدم. من از کار ساختمانی آمدم و هیچ‌کس باور نمی‌کرد بتوانم روی صحنه بروم. لطفی‌مقدم گفت بیا ببینم چیکار می‌توانی بکنی. اگر آن فرصت را به من نمی‌داد، شاید سرنوشت من تغییر می‌کرد.»

البته او در مسیر تئاتر بهای سنگینی هم پرداخت؛ «من دو تا ماشین داشتم، یکی سواری، یکی وانت. هر‌دو را فروختم و خرج تئاتر کردم. حتی همسرم به من گفت یا تئاتر یا من. گفتم تئاتر. چون نمی‌توانستم از آن جدا باشم. هرچند که قدردان همسرم هستم، زیرا با صبوری و مهربانی خودش، با من کنار آمد. حالا سه دختر و یک پسر دارم که همه تحصیل‌کرده هستند، ولی هیچ‌کدام مثل من درگیر صحنه نیستند.»

آزادنیا که افتخار کسب پنج تندیس جشنواره فجر را دارد، می‌گوید: از سال‌۶۲ تا ۷۵ عناوینی کسب کردم، ازجمله تندیس بازیگری نقش اول و دوم و جایزه بازیگری از اسپانیا برای نمایش تلویزیونی پهلوانان.

او از علاقه‌اش به نقش‌های اجتماعی و نمایش‌هایی می‌گوید که نوشته و اجرا کرده است؛ «خودم هم می‌نویسم، هم کارگردانی می‌کنم. همیشه محور کارهایم زن و مادر بوده است، چون ریشه خانواده است. سبک‌های امروزی تئاتر را که پر از شوخی و هجویات و موزیکال است، قبول ندارم. من تئاتر اجتماعی را دوست دارم و خداراشکر نمایشی مطابق علاقه‌ام نیست که کار نکرده باشم. همیشه علاقه خودم را به صحنه می‌برم.

 

همیشه علاقه خودم را به صحنه می‌برم

 

جمعه‌های تمرین تئاتر

علیرضا سوزنچی، پیشکسوت و دوست قدیمی

ما از همان سال‌های جوانی با هم بودیم. آن زمان آقای آزادنیا بنّا بود و چند‌نفر از دوستانش هم هر‌کدام حرفه‌ای داشتند؛ یکی راننده بود، یکی کابینت‌ساز، یکی نجار. من آن موقع جوانی بیست‌ساله بودم که تئاتر کار می‌کردم. بعد‌ها با هم در گروهی به نام «تئاتر کارگر» فعالیت می‌کردیم. جمعه‌ها دور هم جمع می‌شدیم و نمایش تمرین می‌کردیم تا بتوانیم اجرا بگذاریم. آن زمان اداره تئاتر اجازه اجرای یک‌شبه می‌داد، اما کم‌کم گروه رونق گرفت.

لطفی‌مقدم گفت بیا ببینم چیکار می‌توانی بکنی. اگر آن فرصت را به من نمی‌داد، شاید سرنوشت من تغییر می‌کرد

سال‌۵۶ نمایش «رامرودی‌ها» را با آقای انوشیروان ارجمند، به نویسندگی آقای رضا صابری و کارگردانی آقای رضا دانشور کار کردیم. من، آقای آزادنیا و چند نفر دیگر در آن نمایش بازی کردیم. بعد از اجرای تهران، وزیر وقت، نمایش را دید و دستور داد ما را در اداره فرهنگ و هنر استخدام کنند. از همان زمان تا امروز، در بیشتر نمایش‌های آقای آزادنیا من نقش اول را بازی کرده‌ام.

ایشان نویسنده و کارگردان بسیار توانایی هستند و همکاری با او برای من همیشه افتخار بوده است. در نمایش جدیدی هم که نوشته‌اند، نقش اصلی را من بازی می‌کنم.

 

علی آزادنیا؛ پیشکسوتی که همیشه علاقه‌اش را به صحنه تئاتر می‌برد

 

جامعه را به خوبی شناخته است

علی اصغر لشکری‌فر، همکار و دوست قدیمی

من نزدیک به پنج‌دهه در عرصه نمایش فعالیت می‌کنم و بخش زیادی از این مدت، همراه با آقای آزادنیا سپری شده است. مهم‌ترین ویژگی او قابل اعتماد‌بودنش است که سبب شده دوستی ما بسیار دیرینه و مستحکم باقی بماند. آقای آزادنیا، انسانی فروتن و انتقادپذیر است؛ بار‌ها پیش آمده که متنی برای تمرین به گروه آورده شده و نقد‌هایی دریافت کرده است، اما با روی باز پذیرفته و از دل همین انتقادات، مسیر پیشرفت خود را پیدا کرده است.

در بسیاری از کار‌های نمایشی، من دستیار ایشان در کارگردانی بوده‌ام و هم‌بازی هم بوده‌ایم. به نظرم از دیگر ویژگی‌های آقای آزادنیا، قلم ساده و شیوایش است. او جامعه را به خوبی شناخته و نوشته‌هایش با قلمی بی‌تکلف ارائه شده است؛ همین سادگی باعث شده بسیاری از آثارش به دل مخاطبان بنشیند. نمایش‌هایی مانند «نَقل تلخ» و «شقایق» نمونه‌هایی از آثارش هستند که بدون شعار و با صداقت، با مردم ارتباط برقرار می‌کنند.

 

* این گزارش چهارشنبه ۷ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۹ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44