
از تئاتر به اندازه ۶۰ سال زندگی، آموختم
ندا کوهی، متولد خرداد سال ۱۳۶۵ است. از بچگی همواره بهدنبال بازیگری و اجرای تئاتر بوده است و هیچگاه یادش نمیآید که گفته باشد میخواهد دکتر یا مهندس شود. با پافشاری خانواده، رشتهای غیر از سینما را برای ادامه تحصیل برمیگزیند.
انتخاب همین رشته، سکوی پرتاب او میشود برای رسیدن به آرزویی که سالها به دنبالش است. انتخاب رشته کامپیوتر در دانشگاه فیروزکوه و فراخوان بازیگری حسین نوری، مسیر زندگی چهره این هفته محله ما را تغییر میدهد و باعث میشود روزهای زیبایی در صفحه خاطرات او نقش بندد.
- کمی درباره خودتان بگویید و اینکه چطور به تئاتر علاقهمند شدید؟
فضای خانوادگی ما فضای هنری خاصی نبود که بگویم در یک خانواده هنری بزگ شدهام. رؤیای بازیگری با بزرگشدن من بیشتر و بیشتر میشد. نخستینبار در نهسالگی در یک تئاتر مدرسهای، نقش یک فرشته را اجرا کردم. در دوره راهنمایی هم یک تئاتر را خودم اجرا کردم که در آن نقش اماممحمد غزالی را بازی میکردم. همواره در خانه یا در مسیر مدرسه نقشهای مختلف را بازی میکردم.
بعد از بهپایانبردن دبیرستان علیرغم میل باطنی، با پافشاری خانواده رشته کامپیوتر را انتخاب کردم و وارد دانشگاه شدم. همه منتظر بودند تبوتاب بازیگری از سر من بیفتد، اما فراخوان بازیگری تئاتر «حسین نوری» که در ترم۳ دانشگاه با آن روبهرو شدم، مسیر زندگی را برای رسیدن به آرزویم که همان بازیگری تئاتر بود، تغییر داد.
- پس حسین نوری نقش تاثیرگذاری در چهرهشدن شما در عرصه تئاتر داشت.
همینطور است. شرایط بهگونهای برای من رقم خورد که بهترین شروع را با یکی از بهترین فعالان عرصه تئاتر نصیبم کرد. این شروع در موفقیت من تأثیر بسیاری داشت. تمرین بیان و بدن ایشان را هیچگاه فراموش نمیکنم. برای شخصی با روحیات من، سختگیریهای حسین نوری در کار تئاتر بهترین چیزی بود که میتوانست من را به رسیدن به آرزوهایم امیدوار کند.
در مسیر رسیدن به هدفم، سختیهای بسیاری را تحمل کردم و بر این عقیده هستم که بدون سختی محال است که انسان به آنچه میخواهد، دست پیداکند. بارها بهخاطر تئاتر تحقیر شدم، کتک خوردم و تنبیه شدم، اما تمام اینها من را برای رسیدن به هدفم مصممتر کرد.
- درباره فراخوان بازیگری تئاتر «حسین نوری» بیشتر توضیح دهید.
یک روز صبح در تابلوی اعلانات دانشگاه فراخوانی را دیدم که در آن از علاقهمندان به تئاتر دعوت شده بود. در این فراخوان نام حسین نوری را بهعنوان کارگردان نوشته بودند. تا آن موقع با ایشان آشنایی نداشتم.
هنگامیکه برای تستدادن رفتم، تمام نقشها پر شده بود و فقط نقشی کوتاه که ابتدا و انتهای کار چند جمله را بیان میکرد، باقی مانده بود که نصیب من شد. از این موضوع خیلی ناراحت بودم که نقش کوتاهی در کار داشتم، اما باخودم میگفتم بالاخره باید از یک جا شروع کنم و این بهترین فرصت برای شروع است.
شرایط بهگونهای رقم خورد که یکی از افرادی که نقشی اصلی در کار داشت، دچار مشکلی شد که نتواست با ما همراه باشد. هنگامیکه از این موضوع باخبر شدم، از خوابگاه به آقای نوری زنگ زدم و گفتم «آن نقش را به من بدهید.» کمی مکث کرد و گفت «به این شرط که با لهجه مشهدی، نقش را بازی کنی، آن نقش را به تو میدهم.»
شرط سختی نبود. کار تمرین با جدیت شروع شد. نمایش «آدمهای کاغذی» نام داشت که برگرفته از شعری از مهدیاخوانثالث بود. تمرینات در یک سالن و در هوای ۴۰درجه زیر صفر شهر فیروزکوه و با پای برهنه بر روی صحنه انجام میشد.
شرایط بسیار سختی بود که مرور آنها برای من همیشه لذتبخش است. اجرای عمومی کار در شهر فیروزکوه بود که با استقبال خوبی مواجه شد و برای من بسیار موفقیتآمیز و دلگرمکننده بود.
- درباره بازیگریتان در مشهد توضیح بدهید.
سال۱۳۸۷ به مشهد آمدم. در پاتوقهای هنری رفتوآمد داشتم. «تار شیشهای» کیوان صباغ را به من پیشنهاد دادند. نقش بهصورتی بود که آن را نمیپسندیدم و شرایط طوری پیش رفت که از کار جدا شدم. البته آنموقع کار در بازبینی رد شد و به اجرا نرسید. تابستان گذشته آقای صباغ برای همان نقش و کار به من زنگ زدند و با قبول شرایط، کار را تمرین و اجرا کردیم که با استقبال بسیار خوبی هم همراه شد.
- شرایط شما برای قبول کار چه بود؟
البته من اغلب شرط و شروطی برای قبول کار نمیگذارم، اما اجرای کاراکترهای پیچیده و ناشناخته، انگیزه من را برای اجرای تئاتر صدچندان میکند. آن نقش یک کاراکتر عاشقانه و ساده بود و من هیچ انگیزهای برای اجرای آن نداشتم.
با صحبت با آقای صباغ، تغییراتی در نقش داده شد که به پیچیدهشدن کاراکتر کمک میکرد و من آن را اجرا کردم. جالب اینکه من برای همین نقش، نامزد بهترین بازیگر نقش زن در مسابقه مرور ایران در تئاتر فجر شدم که این افتخاری برای من است.
- از کاندیداییتان در تئاتر فجر گفتید. درباره دیگر افتخارات بازیگریتان توضیح میدهید؟
چندجایزه شهری و استانی در اجرا و «اکتخوانی» (خوانش نمایشنامه) دارم. در جشنواره ملی مقاومت در سال۱۳۸۹ در خرمشهر بهعنوان بازیگر زن انتخاب شدم، بازیگر اول زن جشنواره منطقهای دفاع مقدس در همان سال هستم و کاندیدشدن در تئاتر فجر نیز به خاطر نقشم در «تار شیشهای» از مهمترین افتخاراتم است.
- خانواده شما چه تاثیری در موفقیتتان داشته اند؟
اگرچه هیچگاه مخالف بازیگری من در تئاتر و تلویزیون و سینما نبودهاند، در همان اوایل کار مانعاز این شدند که رشته سینما را انتخاب کنم. این اتفاق، انگیزه من را برای رسیدن به آرزویم بیشتر کرد و سختیهای کار را برایم شیرین.
برای انتخاب رشته سینما و بازیگری، برادر بزرگترم بیشاز همه مخالف بود، اما اکنون از مشوقهای اصلی من است. پدر و مادرم پای ثابت اجراهای من هستند و این برایم دلگرمکننده است. خواهر و شوهرخواهرم همواره در اجراها من را نقد میکنند و این به من خیلی کمک میکند.
- شما چند کار سینمایی و تلهفیلم هم در کارنامه کاریتان دارید. درباره آنها هم توضیح دهید.
همان سال۱۳۸۷ که به مشهد برگشتم، جواد اردکانی برای فیلم «به کبودی یاس» برگرفته از زندگی شهید عبدالحسین برونسی تست بازیگری میگرفت. من هم برای تست دادن رفتم. خوب یادم هست که چهار تست از من گرفتند و من پذیرفته شدم. این نخستین تجربه سینمایی من بود که مقابل دوربین آقای پاکسیما شکل گرفت.
در این فیلم من نقش نامزد یک شهید را ایفا میکردم. فیلم با نقش من شروع میشد و تجربه بسیار خوبی بود. بعداز آن در تلهفیلم «کویر» دکتر خزاعیفر همچنین تلهفیلم «کبوتر با کبوتر» ایشان نقشآفرینی کردم که در فیلم اخیر با خانم پروانه معصومی همبازی بودم.
در تلهفیلم «شهری که نمیخوابد» حسن آخوندتبار نیز درکنار حمیدرضا پگاه بازی کردم. از دیگر کارهایم سریال تلخ و شیرین و اپیزود «فرشته» بود که به فیلم سینمایی تبدیل و پخش شد.
- پس با این تجربه موفق سینمایی، شما را پس از این بیشتر در عرصه سینما خواهیم دید؟
نه؛ اتفاقا من هیچ انگیزهای برای ادامه راه سینما ندارم و تئاتر را بیشتر دوست دارم.
- چرا؟
تئاتر اصل و واقعیت است و سینما متعلق به آن. بین یک اصل و وابسته به اصل، انتخاب من اصل است، نه چیز دیگری. تئاتر مرور زندگی است و من اخلاق و رفتارم را مدیون تئاتر هستم.
تجربههای یک انسان ۶۰ساله را در این چندسال در تئاتر آموختهام. صبوری و فداکاری و زندگی با انسانهایی را که هیچ شباهتی به من ندارند، از تئاتر یاد گرفتهام. تئاتر را دوست دارم و به آن تعصب دارم و بارها بهخاطر این موضوع برای تئاتر اشک ریختهام.
تئاتر مرور زندگی است و من اخلاق و رفتارم را مدیون تئاتر هستم
غرور نباید در تئاتر به شما نزدیک شود. اخلاق و تعهد در بازی از عوامل اصلی در موفقیت در تئاتر است. کارهای خوب و بد در تئاتر هر کدام آموزنده هستند و من بهترین درسهای کاریام را در بدترین اجراهایم بهدست آوردهام.
- کدامیک از نقشهایتان را بیشتر دوست دارید؟
نقش «مهتاب» را در نمایش «کُنار» را بسیار دوست دارم. در این نمایش نقش یک دختر لال را بازی میکردم. آن موقع این نقش در شهر صدا کرد و هنوز هم در خاطر اهالی هنر مانده است.
- از کارهای دیگران در حوزه تئاتر چه کارهایی را میپسندید؟
من همه کارهای تئاتر حتی همانهایی را که به کارهای ضعیف معروف هستند، میبینم. تئاتر را دوست دارم و همه کارهای تئاتر برایم لذتبخش و آموزنده است. از بازیگران سینما هم لیلا حاتمی، بازیگری بینظیر است که شخصیت و کارهای ایشان را خیلی دوست دارم.
- دوست دارید در تئاتر به کجا برسید؟
برای هر اجرا تمام توان و تمرکزم را میگذارم و با آن نقش زندگی میکنم. خودم را یک بازیگر محدود به مشهد و ایران نمیدانم و مطمئن هستم که بهزودی بازیگری بینالمللی در عرصه تئاتر خواهم شد. تئاتر انتهایی ندارد و هر لحظهاش زندگی است. تئاتر سرشار از تجربههای آموزنده است که من از آن هیچگاه سیر نخواهم شد.
- آخرین فیلمی که دیدید؟
فیلم «دربند» پرویز شهبازی.
- آخرین تفریح؟
سیزده بدر در باغ عمو در شاندیز. بعداز چند سال وسطی بازی کردم که خیلی لذتبخش بود.
- آخرین شعری که خواندید؟
من شعر «حلقه زر» فروغ فرخزاد را خیلی دوست دارم و همیشه آن را میخوانم.
«دخترک خندهکنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر...»
- آخرین کتابی که خواندید؟
بیشتر کتابهایی که میخوانم در حوزه آموزش تئاتر است، اما بهتازگی به سبک نوشتن «هاروکی موراکامی» علاقهمند شدهام. اخیرا کتابی نخواندهام و از این موضوع ناراحت هستم. تاثیرگذارترین کتابی هم که خواندهام، رمان «کوری» اثر ژوزه ساراماگو بوده است.
- موفقیت در تئاتر کجاست؟
همین که تو عاشق کارت باشی یعنی به موفقیت در تئاتر دست یافتهای. من با تمام وجود عاشق تئاتر هستم.
- آرزوی شما؟
یکی از مهمترین دغدغههای من در زندگی آدمها هستند. ساعتها در خیابان قدم میزنم. اتوبوس و تاکسی سوار میشوم. به آدمهایی که هر روز در اتوبوس، تاکسی و مترو کنارم هستند، فکر میکنم. دوست دارم وسایل و ابزاری داشته باشم تا بتوانم مستندی از این زیباییها بسازم. بینمردمبودن را دوست دارم و نمیتوانم به شهروندان بیتفاوت باشم.
- و حرف آخر؟
از همه آنهایی که برای من در عرصه تئاتر زحمت کشیدهاند، تشکر میکنم و دست تکتکشان را میبوسم. اگر صراحت بیان من، بچههای تئاتر مشهد را رنجانده است، همینجا ازطریق هفتهنامه خوب شما از همه این عزیزان عذرخواهی میکنم و امیدوار م که من را ببخشند.
* این گزارش چهارشنبه، ۳ اردیبهشت ۹۳ در شماره ۹۸ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.