کد خبر: ۱۳۳۱۲
۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
محمدرضا شیخ‌الاسلامی در پی تغییر فرهنگ کمک‌رسانی است

محمدرضا شیخ‌الاسلامی در پی تغییر فرهنگ کمک‌رسانی است

شیخ‌الاسلامی پس‌از ده‌‌سال، با استفاده از الگوی «من محروم نیستم» تلاش کرده جمعیت‌ها و افراد دغدغه‌مند بسیاری، دست به کار‌های عظیمی بزنند و یکی از نتایج این تغییر، ایجاد شبکه منظمی از تولید و فروش صنایع‌دستی دختران سیستان‌وبلوچستان است.

قصه شاید از آن روزی شروع شد که هیاهوی فوتبال، همه آدم‌های یک محل را، در گوشه‌ای از سرزمین سیستان‌وبلوچستان در خانه‌ای بزرگ و باصفا گرد هم آورده بود. هیجان هواداری قرمز و آبی، خانه را گرفته بود. در میانه این هیاهو، اما پسربچه‌ای دفتری روبه‌روی خود بازکرده و در تلاش برای نوشتن انشایی بود برای تکلیف فردای مدرسه. انشایی با موضوع «روستای محروم ما».

در کشاکش و التهاب آن لحظه‌هایی که همه مشغول تشویق تیم خود بودند، مهمان غریبه‌ای در جمع بود که تلاش کرد با تغییر موضوع انشا، به پسرک کمک کند تا از استعداد‌ها و توانمندی‌های روستا و مردمانش بنویسد.

محمدرضا شیخ‌الاسلامی، مهمان جوان آن جمع، از اهالی منطقه ما و ساکن محله راه‌آهن است که در آن لحظه، در میانه دو جنگ قرار گرفته بود؛ یکی شهرآورد قرمز و آبی و دیگری نبرد «محروم» و «غیرمحروم».

 

زخمی به نام «کمک»

محمدرضا شیخ‌الاسلامی، متولد اردیبهشت‌۱۳۷۱ در مشهد، کارآفرین، مربی کسب‌وکار، پژوهشگر حوزه فقر و عدالت اجتماعی و نویسنده کتاب «من محروم نیستم» است. او این روز‌ها خود را برای دفاع از رساله دکتری‌اش با عنوان «دین‌پژوهی محرومیت‌نگر» آماده می‌کند؛ موضوعی تازه، عمیق و به‌غایت تأمل‌برانگیز.

اما پیش از این، زندگی علمی و دانشگاهی او از دل میدان عمل و تجربه‌های میدانی زاده شد. سال‌ها در‌قالب گروه‌های نیکوکاری و جهادی، و به‌عنوان نماینده خیریه‌ها در مناطق کم‌برخوردار کشور فعالیت کرده است. در مسیر این سفرها، از نزدیک با مردم، رنج‌ها و تلاش‌هایشان روبه‌رو شد. اما هر‌چه بیشتر پیش می‌رفت، پرسشی در ذهنش پررنگ‌تر می‌شد؛ «چرا با این همه کار و کمک، چیزی تغییر نمی‌کند؟ چرا اوضاع نه‌تنها بهتر نمی‌شود، بلکه گاهی بدتر از قبل است؟»

او درباره آن روز‌ها می‌گوید: این سؤال روز و شبم را گرفت. در همه لحظه‌های خواب و بیداری به جوابش فکر می‌کردم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم راه بیفتم. بدون وابستگی به هیچ نهاد یا گروهی، با هر زحمتی که بود، خودم را به دورترین نقطه‌ها رساندم. روز‌ها کنار مردم نشستم، زندگی‌شان را دیدم، کارشان را تماشا کردم. می‌خواستم بفهمم اشکال کار از کجاست.

به مرور زمان، آقای محقق دریافت آنچه در ظاهر نیکو و انسان‌دوستانه به نظر می‌رسد، گاه در عمق خود، زخمی عمیق و بی‌مرهم بر جای می‌گذارد. کمک‌هایی که بدون شناخت و از سر ترحم انجام می‌شوند، می‌توانند روابط انسانی را خدشه‌دار کنند و عزت و کرامت انسان را نادیده بگیرند. در‌نهایت، چنین کمک‌هایی نه‌تنها به رشد و بهبود منجر نمی‌شوند، بلکه روح و هویت آدمی را تنزل می‌دهند.

او با اندوه دریافته بود که در بسیاری از مناطق کم‌برخوردار، هویت انسان‌ها به‌تدریج بر‌پایه فقر شکل گرفته است؛ به‌گونه‌ای‌که هرچه بیشتر اظهار تنگدستی می‌کردند، توجه و حمایت بیشتری به‌دست می‌آوردند.

 

محمدرضا شیخ‌الاسلامی در پی تغییر فرهنگ کمک‌رسانی

 

نمایش فقر برای جلب توجه

او در توضیح یکی از تجربه‌هایش می‌گوید: روزی در یکی از مدارس، مدیر مدرسه دختری را به من نشان داد و گفت «فکر می‌کنم این دختر روزی سیاست‌مدار بزرگی شود.»

با تعجب پرسیدم چرا چنین فکر می‌کند. پاسخ داد «کتاب‌ها و دفترهایش را با کش بسته و به مدرسه آمده، در‌حالی‌که چهارکیف نو دارد! چون فهمیده امروز خیّری قرار است به مدرسه بیاید، با این ظاهر آمده است تا کیف نو بگیرد.»

همان‌جا بود که فهمیدم این بچه‌ها واقعا محروم نیستند؛ محرومیت به شکل سیستماتیک در ذهن و رفتارشان القا شده است. آنها یاد گرفته‌اند که برای جلب توجه، فقر خود را به نمایش بگذارند. 

شیخ‌الاسلامی سعی داشت با رودر‌رو‌کردن آدم‌های این مناطق با برخی واقعیت‌ها نگاه آنها را به خودشان و محل زندگی و شرایط آن عوض کند؛ «در منطقه‌ای از بچه‌ها پرسیدم شما که این‌قدر می‌گویید ما محرومیم، به من بگویید دقیقا از چه چیز محرومید. هیچ‌کدام جواب درستی نداشتند. یکی گفت از شادی محرومیم. برایش گفتم شما اینجا در عروسی‌ها هفت‌شبانه‌روز شادی می‌کنید، بهترین خوراکی‌ها را می‌خورید، در‌حالی‌که در شهر‌های بزرگ از این خبر‌ها نیست.

یا گفتند از مدرسه‌های قشنگ و زیبا محرومیم. عکس‌های مدرسه‌ای در پنج‌کیلومتری مشهد را نشانشان دادم و گفتم ببینید از مدرسه شما هم بدتر است. آنجا بود که فهمیدم این بچه‌ها جوابی برای ادعا‌های خود ندارند. این چیز‌ها بود که باید تغییر می‌کرد.»

 

محمدرضا شیخ‌الاسلامی در پی تغییر فرهنگ کمک‌رسانی

 

کمک کن تا کمک کنم

حاصل پنج‌سال فعالیت آقا محمدرضا منجر به تهیه کتابی شد که اولین کتاب با مطالعه میدانی در حوزه فقر محرومیت است؛ پژوهشی که با مشاهده میدانی بیش از ۲ هزار منطقه در ایران همراه بود و به‌صورت کاملا مستقل انجام شد؛ کتابی که در آن الگوی تازه‌ای برای کمک و توسعه معرفی شد؛ مدلی که خود آن را «کمک ما‌به‌ازا محور» نام نهاد؛ شیوه‌ای که در آن هر کمک و اهدایی باید با مشارکت فعال مردم همراه باشد.

می‌گوید: «در این مدل دیگر از آن شیوه‌های گذشته کمک‌رسانی خبری نیست. خودم وقتی که می‌خواستم برای یک روستا کتابخانه‌ای بسازم و تجهیز کنم، اهالی را توجیه می‌کردم که باید سرمایه و دارایی خودشان را هم در کار دخیل کنند. به آنها فهماندم که باید خودشان موتور محرک هر نوع توسعه و پیشرفتی در منطقه‌شان باشند.»‌

همان‌جا بود که فهمیدم این بچه‌ها واقعا محروم نیستند بلکه یاد گرفته‌اند که برای جلب توجه، فقر خود را به نمایش بگذارند

نقطه اوج این مسیر اما، از یک تغییر زبانی آغاز شد. آنجا که حتی از لفظ «محروم» نباید استفاده کرد؛ «وقتی از واژه محروم استفاده می‌کنیم درواقع از قبل تعیین کرده‌ایم که چیز‌هایی وجود ندارد. وقتی از عدم موجودیت حرف می‌زنیم، یک پیش‌فرض و نگاهی را برای خود و مخاطب تعیین می‌کنیم. اما در‌مقابل وقتی به‌جای واژه محروم، از عبارت مناطق مستعد توسعه‌پذیر استفاده کنیم، دیگر پرسش این نیست که مردم چه ندارند، بلکه سؤال اصلی این است که چه چیز‌هایی دارند.»

تغییر زبانی دقیقا اینجا رخ می‌دهد که وقتی پرسش از نداری‌هاست، فهرستی از کمبود‌ها ردیف می‌شود، اما وقتی درباره «چه دارید»‌ها حرف می‌زنیم، طومار بلند‌بالایی از فرصت‌ها و استعداد‌ها و توانایی‌ها به دست می‌آوریم.

 

ما فرمان را عوض کردیم، بچه‌ها خودشان راندند

شیخ‌الاسلامی در یکی از سفرهایش به بشاگرد این تغییر نگاه را عملی کرد؛ «با یک تیم فیلم‌برداری به بشاگرد رفتیم. بچه‌ها که جمع شدند به آنها گفتیم که ما برای ساخت فیلم به اینجا آمده‌ایم. بچه‌ها شروع کردند به گفتن از محرومیت‌ها و بدبختی‌هایشان؛ از هم سبقت می‌گرفتند برای اظهار هرچه بیشترِ نداری. ناگهان بلند شدم و به عوامل گفتم وسایل را جمع کنند و توی ماشین بگذارند تا برویم به یک روستای دیگر.

به بچه‌ها گفتم به ما گفته بودند که اینجا پر از بچه‌های توانا و با‌استعداد است؛ ما آمده بودیم از آنها فیلم بسازیم ولی انگار باید برویم جای دیگر. بچه‌ها وقتی دیدند که ما واقعا داریم می‌رویم، شروع کردند به گفتن از آدم‌های موفقی که اصالتشان به بشاگرد برمی‌گشت و به جایگاه‌های مهم اجتماعی رسیده بودند. شروع کردند به گفتن از ویژگی‌های خاص روستایشان و یکی‌یکی یادشان می‌آمد که مثلا تا‌به‌حال چه اتفاقات خوبی در آنجا افتاده است و آنها شاهدش بوده‌اند. فضا کاملا عوض شد. به قولی ما فرمان را عوض کردیم، اما بچه‌ها خودشان راندند و جلو رفتند.»‌

 

محمدرضا شیخ‌الاسلامی در پی تغییر فرهنگ کمک‌رسانی

 

شکستن کلیشه‌ها با یک سؤال

روی دیگر ماجرا، نگاه دیگران به برخی مناطق و مردمان آن است؛ ساکنان مراکز و کلان‌شهر‌ها که با زدن برچسب «محروم» و صرفا درراستای تسلای خاطر خودشان، خواهان کمک‌رسانی به مردمان آن مناطق هستند.

آقای پژوهشگر برای شکستن کلیشه‌های معمول، دست به ابتکار جالبی زد؛ «در سال‌های اولیه شروع کار، من دست‌بند‌های سوزن‌دوزی‌شده کار دختران سیستان‌وبلوچستان را به تهران بردم و در خیابان‌های تهران صرفا با نشان‌دادن آنها به مردم خواستم که نظرشان را درباره این اثر هنری بگویند. 

واکنش‌ها واقعا جالب بود؛ خیلی‌ها محو زیبایی آنها می‌شدند، خیلی‌ها دلشان می‌خواست آن را به دستشان ببندند و همراه داشته باشند. وقتی به آنها می‌گفتم که این دست‌بند‌ها از کجا آمده است و نظرشان را درباره مردم آنجا می‌پرسیدم، متأسفانه همه با کلماتی مانند محروم و ضعیف و بیچاره از آنها نام می‌بردند. بعد من از آنها می‌پرسیدم آیا به نظر شما یک انسان بیچاره و ضعیف توانایی خلق چنین اثر هنری دارد؟»

همه این مثال‌ها نشان می‌دهد آن چیزی که شیخ‌الاسلامی در همه این سال‌ها به‌دنبال آن بوده، تغییر زبان و به‌دنبال آن تغییر نگاه و در‌نهایت رشد فرهنگ بوده است. حالا شاید پس‌از قریب به ده‌سال، با استفاده از الگوی «من محروم نیستم» جمعیت‌ها و افراد دغدغه‌مند بسیاری، دست به کار‌های عظیمی زده‌اند و برای مثال یکی از نتایج این تغییر، ایجاد شبکه منظمی از تولید و فروش صنایع‌دستی دختران سیستان‌وبلوچستان است؛ محصولاتی که به دست علاقه‌مندان این هنر در تهران می‌رسد و درآمد حاصل از این کار، مستقیم به جیب دانش‌آموزان دختر این مناطق می‌رسد تا به‌خاطر مسائل مالی، از تحصیل باز‌نمانند.

 

اتاق فکر محله

محمدرضا شیخ‌الاسلامی، پدر الگوی «من محروم نیستم»، امروز نه‌تنها در ایران، بلکه در محافل و مجامع بین‌المللی هم این مدل از توسعه هویت‌محور را ارائه کرده است و بر بسط و گسترش آن همت می‌گمارد. با این‌حال، جوان محله راه آهن از فعالیت در شهر و محله خود غافل نشده و با کارآفرینی در حوزه‌های مختلف، واسطه ایجاد مشاغل متعدد برای بانوان و جوانان شده است.

 در الگوی من محروم نیستم،به‌جای گداپروری، به‌سراغ مطالبه‌گری می‌رویم

منزل مسکونی او در خیابان شهیدهاشمی‌نژاد اتاقی دارد که او و همسرش نام آن را «اتاق فکر محله» گذاشته‌اند، جایی‌که هرکسی بتواند مهارتی آموزش دهد یا ایده‌ای برای رشد محلی داشته باشد، می‌تواند وارد آن شود. همان‌جا بوده است که بسیاری از کسب‌وکار‌های محلی و کوچک متولد شده‌اند؛ از تولید کیف‌های زنانه حصیری با برند «کاش» توسط سیده‌زهرا قلندری، همسر شیخ‌الاسلامی که ۲۶‌اسفند سال گذشته با او گفت‌و‌گو کردیم و در شهرآرا‌محله منتشر شد، تا راه‌اندازی گروه نمایش عروسکی «پخش‌و‌پلا» و کارگاه شیرینی‌پزی سلامت‌محور با استفاده از خرمای جنوب.

حالا بیش‌از پنجاه نفر به‌صورت مستقیم از دل این شبکه توانمندسازی، نان‌آور خانواده خود شده‌اند. در همه سال‌های تحقیق و پژوهش، شیخ‌الاسلامی بار‌ها با مخالفت و کارشکنی‌های متعدد روبه‌رو شده است، هم از سمت و سوی کسانی که همچنان معتقد به کمک‌رسانی با شکل و شیوه گذشته بودند و هم از جانب محلی‌هایی که کار و هدف این جوان برایشان مبهم و عجیب بود.

آنهایی که سال‌های سال به این اتفاق عادت کرده بودند که هرکسی غیر از خودشان به منطقه وارد می‌شود، باید دستش پر و ماشینش مملو از اقلام کمک‌رسانی باشد. اما طراح الگوی «من محروم نیستم»، برخلاف تصور همه، نه در‌پی انکار فقر بود و نه به‌دنبال چشم‌بستن بر کمبودها. بلکه در کار دعوت به «دیدن» بود؛ دیدن هم‌زمانِ درد و دارایی؛ «وقتی کسی بفهمد چه چیز‌هایی دارد، وقتی متوجه قدر و قیمت دارایی‌های خود باشد، وقتی به این نکته پی ببرد به اندازه همان شهروند مرکز‌نشین حق و حقوقی در این مملکت دارد، مطالبه‌گری بیشتر و والاتری خواهد داشت.

نه آنکه صرفا با گرفتن یک بسته حمایتی یا سطحی‌ترین نوع کمک، راضی شود و کنار بکشد، بلکه برای ارتقای امکانات محل زندگی‌اش از مسئول مربوطه مطالبه‌گری می‌کند. حرف من این است که در الگوی من محروم نیستم، مطالبه‌گری بیشتر اتفاق می‌افتد، زیرا به‌جای گداپروری، مظلوم‌نمایی و ترحم‌انگیزی به‌سراغ انتقاد‌های جدی می‌رویم.

انتقاد از توجه‌نکردن به دارایی‌ها و سرمایه‌های فوق‌العاده این مناطق که هیچ‌گاه دیده نشده‌اند. اتفاقا گلایه و یقه‌گیری از متولیان امر در اینجا بیشتر است. خلاصه اینکه در الگوی من محروم نیستم، مطالبه‌گری باید حرف اول را بزند، نه مظلوم‌نمایی.»

محمدرضا شیخ‌الاسلامی نماینده نسل جوان امروزی است که با برهم‌زدن کلیشه‌ها و به‌کارگیری خلاقیت و ابداع راهبری‌های متنوع، عرصه اندیشه و عمل را به هم نزدیک می‌کنند. دکتر شیخ‌الاسلامی حالا الگوی موفق نسل تازه کنشگران اجتماعی شده است که مرز میان تجربه و نظریه را از میان برداشته‌اند و برای رسیدن به آینده‌ای تلاش می‌کنند که در آن، هیچ‌کس برای دیده‌شدن مجبور به نمایش نداشته‌هایش نباشد.

 

محمدرضا شیخ‌الاسلامی در پی تغییر فرهنگ کمک‌رسانی

 

داریم جاده جدیدی را آسفالت می‌کنیم

مهم‌ترین ویژگی‌های شخصیتی همسرم، اهل گفت‌و‌گو بودن است و اینکه در هر شرایطی اهل تعامل و سازش است

زهرا قلندری، کارآفرین، همسر محمدرضا شیخ الاسلامی

سال‌هاست که با آقامحمدرضا در مسیر توانمندسازی و اشتغال‌زایی فعالیت می‌کنیم. همیشه برایم مهم بوده است که نقش مؤثری در این حرکت داشته باشم، نه‌فقط به‌عنوان همراه زندگی، بلکه به عنوان یک همفکر و همدل در مسیر کاری‌اش.

ایده «کاش‌گالری» از همین دغدغه‌ها شکل گرفت؛ از این فکر که چطور می‌شود هنر بومی حصیربافی را با ذائقه امروز جامعه پیوند زد. حاصلش شد مجموعه‌ای از کیف‌های حصیری مدرن که در آن حصیر، چرم و جواهر کنار هم قرار گرفته‌اند و ترکیبی تازه و چشم‌نواز را ساخته‌اند. در‌کنار آن، با همراهی جمعی از بانوان توانمند به تولید شیرینی‌های خانگی سلامت‌محور با استفاده از خرما‌های جنوب کشور می‌پردازیم.

مهم‌ترین ویژگی‌های شخصیتی همسرم، یکی اهل گفت‌و‌گو بودن است؛ او در هر شرایطی اهل شنیدن، تعامل و سازش است. ویژگی دیگرش این است که همیشه چندقدم جلوتر از زمان خودش حرکت می‌کند. نگاهش به جامعه و مسئولیتی که برای خودش قائل است، ریشه در همین آینده‌نگری دارد.

زندگی با چنین آدمی هم پر از شیرینی است و هم پر از چالش. گاهی احساس می‌کنم ما دو نفر داریم برخلاف جریان معمول حرکت می‌کنیم؛ انگار داریم جاده‌ای تازه را آسفالت می‌کنیم تا بعد از ما، دیگران بتوانند راحت‌تر از آن عبور کنند. در کنار سختی‌ها، لحظه‌های شیرینی هم دارد که خستگی را از تن آدم درمی‌آورد.

 

* این گزارش یکشنبه ۱۱ آبان‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۷ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44