اولین شنبههای هر ماه، بیبیفاطمه حسینی، میزبان جمع قرآنیای است که قرار گذاشتهاند ماه و هفته خود را با ذکر خدا و نام و یاد اهلبیت (ع) آغاز کنند؛ دورهمیای که هر هفته در خانه یکی از اعضای جلسه برگزار میشود.
در سالهای دفاع مقدس حجیه علیزاده، مادر شهیدان پوراکبر چشمانتظار مردهای خانه بود؛ زنی که به گفته خودش از امانتهای خدا دست شسته بود و در راه اسلام و امام (ره) فرستاده بودشان زیر آتش جنگ.
امیرحسین عطایی از دهسالگی وارد باشگاه تکواندو شد و از همان موقع چنان به ورزش علاقه پیدا کرد که تا الان همچنان در این رشته ورزشی فعالیت میکند. او بسیاری از دوستانش را هم به ورزش علاقهمند و با خود همراه کرده است.
غلامرضا بلالی تعریف میکند: مردم لولههای آب را آوردند وسط خیابان و به عرض چیدند تا جلو حرکت تانکها را بگیرند. طلبهای رفت روی لوله تانک و رو به جمعیت انقلابیها گفت بروید که الان همه ما را همینجا میکشند.
در این سالها اسماعیل احمدی هیچوقت محصولاتش را در گلشهر نفروخته یا مثلا کسی از همسایهها برای سفارشی شخصی سراغش نیامده است. میگوید: مجبوریم به هر نوع شرایطی تن بدهیم تا تولیدات روی دستمان نماند.
کبری اکبری میگوید: دستمان تنگ بود. برای درستکردن جهاز به خیلیها رو انداختم، اما کمکی نکردند. همان موقع نذر کردم اگر بتوانم جهازی آبرومند به دخترانم بدهم، تا وقتی که در توانم باشد، به آنهایی که دختر شوهر میدهند، کمک کنم!
علی اسعدی، ورزشکار پرتلاش مشهدی اگرچه به آرزویش رسیده بود و موقعیت خوبی داشت اما یک تصمیم بزرگ گرفته بود و آن هم اعلام آمادگی و پذیرفتن اهدای اعضای بدن خود پساز مرگ بود.
طلعتخانم مادر شهید حسن قائمی است؛ پاسداری که از نخستین روزهای تأسیس سپاه پاسداران به این نهاد مردمی پیوست و در سال۵۹ با شروع جنگ به جبهههای غرب کشور رفت.