سیداحمدحسینی کارراهانداز هیئتهای پایینخیابان است
هربار که برای انجام کار یا تهیه گزارشی، یا سرزدن به مسجد موسیبنجعفر (ع) به خیابان وحدت میرفتیم، پیرمرد را میدیدیم که شال سیدیاش را به کمر بسته و گوشهای از مسجد برای خودش مشغول کار است. بعدا در جاها و موقعیتهای دیگر هم دیدیم که هرجا به هر هیئت و مسجدی میرسد، تا میبیند کاری از دستش برمیآید، منتظر بقیه نمیماند؛ آستینها را بالا میزند و شروع میکند به کمک.
وقتی پرسوجو کردیم، متوجه شدیم که خودش سالها هیئتدار بوده است و حالا اینطور فروتنانه بیهیچ کبر و منیّتی، سربه زیر میاندازد و دستبهکمکِ هیئتیهاست. سیداحمدحسینی که قدیمیها به «احمد چخچخ» او را میشناسند، متولد۱۳۳۸، موسپیدکرده مجالس امامحسین (ع) و کارراهانداز هیئتهای پایینخیابان است. این روایتی است کوتاه از گپوگفت ما پای علم قدیمی مسجد موسیبنجعفر (ع).
«چخچخ» از پدرم به ارث رسید
«پدرم سیدحسین حسینی پینهدوز بود. مغازهاش دقیقا سر کوچه ساربانها قرار داشت. خیلی هم خوشاخلاق و اهل بگوبخند بود. برای سربندی خودش چند تا کفتر هم داشت. همین بود که لوطیهای پنجراه پایینخیابان پاتوقشان، مغازه پدرم بود. مینشستند به گپ و گعده و خنده. همین شد که کمکم پدرم معروف شد به حسین چخچخ و بعد هم دیگر فقط صدایش میکردند آقای چخچخ. این اسم ارث او بود که به من رسید و حالا به من هم میگویند احمد چخچخ.»
اینها را با خنده میگوید و برق چشمهایش از یادآوری خاطرات کودکیاش است در کوچهپسکوچههای پایینخیابان. پنجششساله بوده که پدرش او را میفرستد پیش کربلاییاصغر جگرکی که دکانش دقیقا روبهروی دکان پینهدوزی خودش بود؛ «کربلایی اصغر چشمهاش نمیدید؛ نابینا بود. من را فرستادند کناردست او کار کنم. من جگرها را میشستم و او با همان چشم نابینا آنها را تکهتکه میکرد و سیخ میزد. اینطوری شد که افتادم در کار جگرکی و تمیزکردن کله پاچه و تا سالها شغلم همین بود.»
پدرم تعریف میکرد دسته عزایی که حاجحسن اردکانی روز عاشورا به بازار میبرد، خیلی بزرگ و پرطرفدار بود
هیئتداری با نیت خالص
اینها، اما همه کودکی حاجاحمد نیست؛ از همان زمان، هیئتهای پایینخیابان زیر پای او و پدرش بودند. مسجد آلحیدر در کوچه «شیخ برپا» پاتوقش بود و از همان وقت، کسی به اسم حاجکاظم رئیسی، او را با کاروبار هیئت آشنا کرد.
پدرش سیدحسین هم از جوانی در هیئت حاجحسن اردکانی حضور داشت و هروقت مجلس و روضهای بود، پسرش را نیز همراه میبرد؛ «حاجحسن اردکانی یکی از معروفترین هیئتداران محله پایینخیابان بود. اسم و رسمی داشت برای خودش. پدرم تعریف میکرد دسته عزایی که حاجحسن روز عاشورا به بازار میبرد، خیلی بزرگ و پرطرفدار بود.»
بچههیئتی محله پایینخیابان، جوانی را که رد کرد، در اوایل میانسالی دلش خواست خودش هیئتدار باشد. البته که تأکید داشت خواستِدلِ آدم مهم نیست؛ خواست خدا بود و لطف الهی که او هم توانست هیئتی راه بیندازد. این شد که هیئت «جوانان بنیهاشم متوسلین به حضرت زهرا (س)» راه افتاد و مکانش هم شد همان خانه سیداحمد در کوچه حوض خرابه.
از او میپرسم هیئتداری چه سازوکاری باید داشته باشد؟ آدم چه کار باید بکند تا به او بگویند هیئتدار خوب؟ بایدهایی که حاجاحمد در جوابم ردیف میکند همه مهماند؛ «اول از همه نیت باید خالص باشد. باید به مسائل دینی وارد بود، به مسائل شرعی هیئت باید خیلی توجه کرد، باید ویژگیهای امامحسین (ع) در انسان باشد که بشود هیئتداری کرد و به نام او پرچم عزا بلند کرد. نه اینکه به خاطر هوای نفس و منممنم و بزرگی نام خودمان، بخواهیم هیئت بزنیم و هیئتداری کنیم. اینطوری باطل است، پسند امام هم نیست و بیخود نباید خودمان را خسته کنیم.»

یک چراغ خاموش و صد چراغ روشن
وقتی میپرسم هیئت شما چه تفاوتی با هیئتهای دیگر داشت، با تعجب نگاهی میکند و میگوید: تفاوت فقط در همان اخلاصی هست که گفتم. ما سعی کردیم همه جوانهای مخلص را دور هم جمع کنیم، آدمهایی که پا روی خواستههای نفسشان گذاشتند و مسلط به آن بودند.
باید ویژگیهای امامحسین(ع) در انسان باشد که بشود هیئتداری کرد نه اینکه با منممنم کردن بخواهیم هیئت هیئتداری کنیم
هیئت بیشتر از ۱۰ سال در خانه حاجاحمد، برپا بود و در محرم و صفر و ماه رمضان و همه جشنهای شادی، مجالس پرشوری برگزار میشد.
حالا، اما حاجاحمد به قول خودش چندسالی است که تابلو هیئت را خوابانده و مراسم هیئت منحصر شده است به چند مناسبت خاص؛ ظهر عاشورا، ظهر شهادت حضرت زهرا (س) و شب بیستویکم ماه رمضان؛ «همه مراسم هیئت در خانه خودم برگزار میشد. اما ازآنجاکه خانه خیلی قدیمی است و در این سالها نشده به آن رسیدگی کنم، دیگر مناسب نیست و امکانات حضور یک هیئت بزرگ را ندارد. بودجهای برای پیداکردن یک جای دیگر هم نداشتیم. این شد که برنامههای مستمر هیئت را تعطیل کردیم.»
البته که حاجاحمد اگرچه هیئت خانگی خودش را کنار گذاشته است، تا هرجا که بشود و از دستش برآید، چراغ هیئتهای دیگر را روشن نگه میدارد. حاجحسین صباغ، یکی از قدیمیهای پایینخیابان، میگوید: سیداحمد تجربه هیئتداری دارد و بدون تکبر آن را دراختیار دیگران میگذارد. خیلی وقتها جوانها را راهنمایی میکند که چطور کارها را انجام دهند.

با اخلاق خوب، جوانها را جذب هیئت کنیم
پیرمرد که حتی گردگیری لالههای عَلَم را با نیت انجام میدهد و ارادتش را به بندبند قسمتهای علم هیئت نشان میدهد، گلایههایی دارد از آدمهای این دور و زمانه؛ وقتی میپرسم هیئتها و مجالس عزای امروز با آن سالهای کودکی او چه فرقی کردهاند، ناراحتی میدود توی چهرهاش و میگوید: آن زمان اعتقادها خیلی سفت و محکمتر از حالا بود. چه جوانها چه پیرها همه اعتقاد خاصی داشتند به این مسائل. اما حالا متأسفانه خیلی کمرنگ شده. به فرض که از منِ هیئتدار یا روضهخوان یا هرکس که به مجلس عزاداری ربطی داشته باشد، یک خطایی سر بزند؛ این خطا را که خدایناکرده نباید به پای امامحسین (ع) و مجالس او بگذاریم.
در گذشته مردم آنقدر اعتقاد داشتند که به هیئت و علم و پرچم هیئتشان هم اگر نذر میکردند، جواب میگرفتند. حاجتدادن و شفا و اینجور چیزها پیش خدا و امامحسین (ع) و دیگر ائمهاطهار کاری ندارد؛ یک «یا حسین (ع)» یک قبرستان را زنده میکند. اما من اعتقادم این است که عزادار امامحسین (ع)، یک هیئتی واقعی، اگر همه عمر راست و حسینی پیش برود، اگر با نیت پاک، یک عمر عزاداری خالصانه کرده باشد، آن آدم هیئتی خودش باید مرده را زنده کند به اذن خدا و امامحسین (ع). وگرنه این همه سال عزاداری و نوکری به چه کارش میآمده است؟»
اخلاق خوب سیداحمد باعث میشود نوجوانها با جان و دل به حرفهایش گوش بدهند. دعای همیشگی حاجاحمد برای فرزندان خودش و همه جوانها این است: «همیشه از خدا میخواهم به همه جوانها عقل بدهد! برایشان نه پول میخواهم، نه مقام نه مال و منال دنیا. البته که هیچ کدام اینها بد نیست. اما عقل که باشد، همهچیز سر فرصت فراهم میشود. زیرا عقل نور است، آن پیامبر درونی که گفتهاند ما را هدایت میکند، همین عقل است. نور عقل راه درست را نشان میدهد و عاقبت بهخیرشان میکند.»
* این گزارش پنجشنبه ۸ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۱ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.
