حسن قنبری صاحب خانهای است که طبقه دومش به نام روضهخانه حضرت رقیه (س) است؛ خانهای که حسنآقا به یاد روضههای مادرش و هیئتداری قدیمیها چندسال پیش آن را خریده است.
این پسر هنرمند که راه آینده شغلیاش را پیدا کردهاست، در فضای مجازی صفحه پرمخاطبی با موضوع کارش دارد که نمونههای سفارشی زیادی از آن طریق قبول میکند.
هنوز چندکیلومتری دور نشده بودند که طوفانی به پا شد. حسن اسماعیلی هرچه چشم میگرداند هیچیک از همراهانش را نمیدید. تعریف میکند: چفیه دور گردنم را باز کردم و روی سر و صورتم پیچیدم، اما فایده نداشت.
مادر زینب تعریف میکند: یک روز یک سهچرخه عراقی با دخترم برخورد کرد و ناخن پای دخترم کنده شد و راننده فرار کرد. وقتی بیمارستان رفتیم راننده را پیدا کردند.
حامد طاهریفر میگوید: در یکی از شبهایی که برای عزاداری به هیئت رفته بودم، یکی از دوستانم گفت «اگر کربلا میخواهی، در مجالس امامحسین (ع) دم در مجلس بایست و کفش عزاداران را تحویل بگیر.»
جمعی از اهالی شهرک شهید باهنر هر اربعین به کربلا میروند تا در موکب صاحبالزمان(عج) - عمود ۸۰۲ - میزبان زائران پیاده باشند. حاجعلی فدایی بزرگ خادمان موکب میگوید: مردم از هر قشر و طبقهای کمک میکنند.
حاجعباس بچهها را از کوچه و خیابان جمع میکرد و مینشاند دور هم. همه کارها و مسئولیتهای هیئت را هم به خود بچهها واگذار کرده بود. نقطه شروعش اینجا بود و بعد یکییکی آدمها اضافه شدند و هیئت پا گرفت.