
میزبانی هیئت جاننثاران موسیبنجعفر (ع) از ۲۰ هزار عزادار
صبح اربعین هر سال، حدود ساعت ۱۰، در محله پایینخیابان، از وحدت ۱۳ دستهدسته هیئتها علمبهدوش راه میافتند به سمت حرم و عزاداری میکنند.
ظهر که میشود، هر هیئتی به سمت مسجد محله خودش میرود و ناهار را مهمان هیئت جاننثاران موسیبنجعفر (ع) میشود که پیش از رسیدن هیئتها، دیگ پلوقیمه را فرستادهاند و ظرفهای غذا را مهیا کردهاند.
رسم امروز و دیروز نیست؛ نقل ۳۵ سال پیش است که سفرهداری در مسجد را از پدرانشان یاد گرفتهاند و به پسرانشان هم یاد میدهند. میزبانی از ۲۰ هزار عزادار در روز اربعین، روزها تلاش و تدارکات قوی و برنامهریزیشده میخواهد که اهالی محله پایینخیابان طی سالها سفرهداری در مسجد، آن را یاد گرفتهاند.
میمانیم تا وقتی که عکسمان برود کنج دیوار مسجد
برنج و لپه و پیاز و رب و روغن از ۱۰ روز پیش خریده شده و هشتصد کیلو گوشت گوساله هم سفارش داده شده است. از یک هفته پیش، اهالی محله بدون دعوت و اعلام قبلی میدانند که همه باید به مسجد بروند و یک گوشه از کار را بگیرند. هر روز که به مسجد بروید، عدهای نشستهاند و مشغولاند.
وقتی قرار است چهارصد کیلو پیاز پوست کنده و خرد شود، از بچه چهارساله تا پیرمرد نودساله دورتادور مسجد مینشینند و پیاز پوست میکنند و اشک میریزند.
حاجحسین صباغ، یکی از بزرگان مسجد، نوهها و برادرزادههایش را آورده است برای کمک. پسرش هم مسئول تدارکات مسجد است و هرچه کم باشد، به او میگویند.
با خنده میگوید: هرکس پایش به این مسجد باز شود، نمیتواند کمک نکند و برود. همین شوهرخواهر ما، حاجمحمود اوشایی، بازنشسته آستان قدس است و آمده بود به ما سری بزند که آوردیمش مسجد تا پیاز پوست بکند.
حاجآقای اوشایی با کارد بزرگی که در دست دارد، پوست پیاز را قلفتی میکند و میگوید: این ایام که میشود، همه میآیند کمک، ولی نمیدانستم امروز روز پوستکردن پیاز است! به قصد پاککردن برنج و لپه آمدم.
همه میخندند و بعد صدای صلوات فضا را پر میکند. حاجمهدی صارم که یکی از سرآشپزهای اصلی هیئت است، میگوید: کار سنگین است و دستکم صد نفر از اهالی محل برای آمادهکردن مواد اولیه کمک میکنند. در سه آشپزخانه، دیگها را بار میگذاریم و مسئولیت یکی از آشپزخانهها با من است. حدود بیست آشپز هم کمکدستمان هستند.
صارم، جوانی را که دارد برای ناهار ظهر، عدسپلو درست میکند، با دست نشان میدهد و میگوید: آشپزها هم از بچههای هیئت هستند؛ مانند همین مهدیآقا ربانی که از بچگی کناردست خودمان در هیئت آشپز شد.
او به عکسهایی که روی دیوار جا خوش کردهاند، اشاره میکند و حرفش را اینطور ادامه میدهد: هرکس پایش به اینجا باز شد، تا آخر عمر نمیرود؛ تا وقتی که عکسش بنشیند کنج دیوار مسجد، کنار آنهایی که رفتهاند؛ پدرها و پدربزرگهایمان که سنت سفرهداری را در مسجد راه انداختهاند.
آخر این مسجد سند ششدانگ دارد به نام خودمان. اوقافی نیست که کسی بیاید و برایمان تعیینتکلیف کند. همه هزینههای ناهار اربعین هم با اهالی محل و اعضای هیئت است.
بچههیئتیهای سفره امامحسین (ع)
امیرحسین شهری، نوجوان یازدهسالهای که پیاز بزرگی را در دست گرفته است، اشکهای گوشه چشمش را با پشت دست پاک میکند و میگوید: بزرگترها نذر میکنند که پول بگذارند و کمک کنند، ولی نذر اصلی برای کمککردن است. هرکس حاجت دارد، میآید اینجا پیاز پوست میکند و لپه پاک میکند و گوشت تکه میکند و حاجت میگیرد. شما هم بیایید کمک!
امیرمهدی، برادر امیرحسین، با کیسه بزرگ پیاز از زیرزمین بالا میآید و میگوید: ما هم بخش پشتیبانی هستیم. همه کار که پیاز پوستکندن نیست. آقایحیی که یکی از آشپزهای هیئت است، با گوشه چشم اشارهای به پسرانش میکند که شیرینزبانی نکنند و کارشان را انجام دهند.
بزرگترها نذر میکنند که پول بگذارند و کمک کنند، ولی نذر اصلی برای کمککردن است. هرکس حاجت دارد، اینجا پیاز پوست میکند
حاجآقا صارم میگوید: اینجا بچهها کنار پیرمردها مینشینند و کار میکنند. چرا؟ چون به آنها بها میدهیم، مسئولیت میدهیم، میگذاریم همینجا در هیئت رشد کنند و هیئتی بار بیایند. این آقاامیرحسین شهری هم از مداحان هیئت ماست که دارد خوب راه میافتد.
تمرین مسئولیتپذیری
بچهها یکییکی سر صحبت و شوخیشان باز میشود. امیرحسین به یکی از دوستانش اشاره میکند و میگوید: محمدرضا جعفری را از مدرسه آوردیم اینجا. رفته بود برای ثبتنام. هر یکساعت یک پیاز پوست میکند.
جعفری پیاز و کارد را بالا میگیرد و میگوید: من چوبدار علم هستم. از من کارهای سخت بخواهید. اینطور کارها از دستم نمیآید.
حاجسیداحمد حسینی، از بزرگان هیئتدار محله، با مهربانی میگوید: کار برای سفره امامحسین (ع)، کمش هم ثواب دارد باباجان.
محمدمهدی نوه حاجآقا صباغ است و همه دوستانش را به هیئت دعوت میکند تا بیایند و در برکات این سفره سهیم شوند. او میگوید: چندتا از بچهها سال اولی است که میآیند کمک. امیرحسین چهکندی اهل رضائیه است و تازه با هیئت ما آشنا شده. قرار است از این به بعد شبهای پنجشنبه برای جلسات هفتگی بیاید هیئت.
حاجت یکسال را میگیریم و میرویم
دو روز بعد نوبت تکهکردن گوشتهاست که هم تخصص بیشتری میخواهد و هم باید در زمان کمتری انجام شود. به همین دلیل مسجد حسابی شلوغ شده است و آشپزهای بیشتری برای نظارت حضور دارند. محسن صباغ، پسر حاجآقای صباغ، مسئول تدارکات است و هر چنددقیقه یکبار میآید و سری میزند تا کموکسری نباشد.
میگوید: این یک هفتهای که کار زیاد است، همینجا توی مسجد چای و ناهار و شام آماده میکنیم تا همسایهها مجبور نباشند به خانه بروند و بمانند همینجا و کارها را زودتر تمام کنند. بعضی هممحلهایها که از اینجا رفتهاند، این روزها میآیند کمک و گاهی که کارها طولانی میشود، شب در مسجد میمانند. اینها همه کار دلی است.
بعضیها کارشان مشخص است، مانند عبدالله قصاب که شب اربعین میآید و با یک آبگردون شب تا صبح برنج آبکش میکند
وقتی صحبت از کار دلی و حاجتگرفتن از این سفره میشود، مهدی ربانی میگوید: اینجا هیچکس حساب نمیکند که چهکسی بیشتر کار کرد و چهکسی کمتر. بعضیها هم کارشان مشخص است، مانند عبدالله قصاب که شب اربعین میآید و با یک آبگردون شب تا صبح برنج آبکش میکند و صبح میرود تا سال بعد. ما حاجت یک سالمان را از این سفره میگیریم.
صبح تا عصر روز اربعین، یکی شربت میریزد و دیگری سینیبهدست عطش عزاداران حسینی را برطرف میکند. جوانی ظرفهای غذا را بستهبندی میکند و مرد میانسالی ظرفها را توزیع میکند.
اینجا همه خالصانه کار میکنند و مزد چندین روز زحمتشان را فقط از صاحب این روزها میخواهند. اعضای هیئت متحده موسیبنجعفر (ع) فقط عاقبت بهخیری میخواهند و با همین نیت بعد از توزیع غذا به سوی حرم مطهر امام رضا (ع) رهسپار میشوند.
* این گزارش پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۲ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.