به «پدر بازار» شهرت دارد. پدری که دلسوزانه و عاشقانه بار مشکلات ریزودرشت را بهدوش میکشد و خم به ابرو نمیآورد! برایش فرقی نمیکند نیاز مراجعهکننده چه باشد؛ او همه داشتههایش را برای رفع آن حاجت پای کار میآورد! حالا برای احمد قدمگاهی از آن زمان که مصمم شد برای زندگی در همسایگی اماممهربانیها زادگاهش، باغشن قدمگاه، را به مقصد مشهد ترک کند، 35سال میگذرد!
سالهایی که به قول خودش در آنها چیزی نبوده است که از حضرت بخواهد و خیلی زود و به بهترین شکل برایش جور نشود.هیچ مناسبتی را از قلم نمیاندازد. عید تا عید با شربت و شیرینی کام همه را شیرینتر میکند؛ خیلی وقتها هم با چاینبات برنامه پذیرایی را میچیند.
همه عشق و ارادتش را بیدریغ خرج میکند و خوان کرمش همیشه حاجتروایی داشته است. کم نیستند آدمهایی که با همین چای و شربت او به مراد رسیدهاند و حالا نذرشان را به او میرسانند.
احمدآقا را در همین روزهای عید قربان تا غدیر درحال پخش شیرینی و شکلات بین زائران محله پایینخیابان پیدا کردیم.
کسی نیست احمد قدمگاهی متولد1345 را در محل کارش بهنیکی و خیرخواهی نشناسد. او در یکی از بازارهای بزرگ اطراف حرم مغازهدار است. هر درراهمانده و نیازمندی به بازار میآید و درخواست کمک میکند، بیبروبرگرد نشانی احمدآقا را به او میدهند!
اگر فرصت دستگیری از بنده خدایی را پیدا کرده باشم، شبها پیش از خواب شکرگزاری میکنم و هرگز گلهای از کسی ندارم
با همه این احوال، او این را لطف خداوند در حق خودش و خانوادهاش میداند و میگوید: «اگر فرصت دستگیری از بنده خدایی را پیدا کرده باشم، شبها پیش از خواب شکرگزاری میکنم و هرگز گلهای از کسی ندارم!»
در زمان کرونا که کسبوکارها خوابید و خیلیها ورشکسته شدند، احمدآقا به فکر افتاد فراخوانی بدهد تا اگر کاسبی به مشکل خورده است، در حد امکان یاریاش کند. خودرو زیر پایش را فروخت و مبلغی هم از حساب بانکیاش روی آن گذاشت و نزدیک به 500میلیون تومان را خرج پاسکردن چکهای بازاریها و رفع مشکلاتشان کرد. 180میلیون تومان از این مبلغ دیگر بازنگشت، اما او که همهچیز را به دستان پرقدرت خداوند میسپارد، بازهم به همان منش و رویه خود ادامه داده است.
بیش از سی سال است که در همه مناسبتها از تولد ائمه(ع) گرفته تا شهادتشان، برنامه پذیرایی از زائران و مجاوران حضرترضا(ع) را برای خودش به یک قانون نانوشته تبدیل کرده است؛ قانونی که در هر وضعی اجرا شده است.وقتی قرار میشود ما را در گوشهای از حسوحال معنویاش شریک کند، ذکر «یازهرا(س)» را بر لب جاری میکند و مادر سادات را شاهد میگیرد که قصدش هرگز ریا نبوده است.
روحیه و مرام احمدآقا بهگونهای است که تا حد امکان کسی را در جریان کارهای خیرخواهانهاش قرار نداده است؛ تنها برحسب ضرورت گاه همسرش و گاه برخی رفقای نزدیکش از نیتش باخبر شدهاند.
همین محرم و صفر سال گذشته تا شهادت امامحسنعسکری(ع)، هفتاد روز سازوکار پذیرایی از زائران و عزاداران حسینی را با اخلاص تمام مدیریت کرد. در این مدت، گاه صبحانه، گاه میانوعده و ایام تاسوعا و عاشورای اباعبدالله الحسین(ع)، پلوقیمه در بازار میان حاضران توزیع کرده و صبح تا شب هم چاینبات برای پذیرایی از زائران و رهگذران مهیا کرده است.
از همان سنین کودکی و نوجوانی آرزویش هیئتداری و پذیرایی از زائران و عزاداران اهلبیت(ع) بوده است. با حمایت پدرش که از تاجران فرش و خیران گمنام زادگاهش، باغشن نیشابور، بوده است، سه دهه است که در روز شهادت حضرترضا(ع) بیش از هزارو۲۰۰ نفر از همشهریهایش را که برای زیارت راهی مشهد میشوند، اسکان میدهد و یک وعده غذای گرم ویژه برایشان در نظر گرفته است.
همیشه سعی میکنم بهترین پذیرایی را از زائران انجام دهم و بیشتر اوقات، چلوگوشت برای هیئتیها تدارک میبینم
البته مهربانی در خانواده «قدمگاهی» موروثی است. میان گفتوگو هرجا یادی از مرحوم پدرش عبدالجلیل قدمگاهی میکند، بغض، لحظاتی متوقفش میکند. میگوید: «توصیه پدرم به ما فرزندانش همیشه این بود که برای امامرضا(ع) یا کاری نکنیم یا اگر کردیم، خاص و در شأن کرامت آن حضرت باشد. به همین دلیل همیشه سعی میکنم بهترین پذیرایی را از زائران انجام دهم و بیشتر اوقات، چلوگوشت برای هیئتیها تدارک میبینم.»
قصه راهاندازی صندوق قرضالحسنه که او یکی از سرمایهگذارها و اعضای هیئتامنایش بوده است، آدم را انگشتبهدهانت میکند؛ مردی که تنها دارایی و منبع درآمدش یک مغازه شانزدهمتری فروش سیسمونی در طبقه زیرین یکی از پاساژهای اطراف حرم مطهر است، برای کمک به افراد نیازمند و کاسبهای گرفتارشده چگونه دلش را به دریا میزند و فقط به گرهگشایی میاندیشد و خوب و بد را با همه اخلاصش به خدا میسپارد.
او میگوید: «در دوران کرونا موارد زیادی پیش آمد که درخواست وام دادند، اما اقساط را پرداخت نکردند. از آنجا که ضامن و معرفشان من بودم، دیگر هرکسی را که برای وام ارجاع میدهم، مدیر صندوق زیر بار نمیرود و جوابش این است که تا وام قبلیها تسویه نشود، با درخواست جدید موافقت نمیشود.»
از احمدآقا میپرسم، از اینهمه بدقولی و بدعهدی نگران نمیشوید!؟ با آرامش عجیبی میگوید: «چرا نگران! خدا بدهد، ما هم خرج کنیم.» او فرزند مردی بوده است که هرگز به عایدات باغش چشم نداشت و جیبی برای فروش محصولاتش ندوخته بود. تنها حرفی که میزد، این بود که هرچه میوه به بار نشسته است، میتوانند هم بخورند هم ببرند، فقط مراقب شاخههای درختها باشند که نشکنند.
احمدآقا دو فرزند پسر دارد که یکی مهندسی پزشکی خوانده و طلافروش است، دیگری دامپزشک است و کنار پدر مشغول هیئتداری و خدمت به خلق. میگوید: «شکر خدا در مسیر خدمت، همه اعضای خانواده همراهاند و گاهی حتی از من پیشی میگیرند. گاهی حس میکنم پسرم تا ریال آخر درآمدش را برای هیئت یا نیازمندی که به او مراجعه کرده، هزینه کرده است. چون متأهل است، به او تذکر میدهم که حواسش به دخلوخرجش باشد اما پاسخش یک کلام است: بابا، خدا بزرگه!»
همسر احمدآقا هم نهتنها از این همراهی بینصیب نمانده، بلکه خودش نیز در شناسایی و رسیدگی به اقوام و خویشاوندان نیازمند پیشرو بوده است. حالا سی سال از زمانیکه یک قولوقرار بین او و احمدآقا ردوبدل شده است، میگذرد.
از سال1370 بود که هرسال ماه مبارک رمضان، بستههای معیشتی حاوی انواع موادغذایی و خوراکی آماده میکنیم و برای خانوادههایی میبریم که شناسایی شدهاند
وقتی اصرار به بازگوکردن وعده دیرین میکنیم، لبخند مهربانی بر پهنای چهرهاش مینشیند، باز هم نام خدا را بر زبانش جاری میکند و میگوید: «همان اوایل زندگی بود که حاجخانم از من خواست از خریدهای غیرضروری و رخت و لباس اضافی که طبق شئونات هر سال تهیه میشود، چشمپوشی کنیم و هزینه آن را صرف یاریرسانی به مشکلات دوروبریها کنیم. من هم از خداخواسته قبول کردم و از سال1370 بود که هرسال ماه مبارک رمضان، بستههای معیشتی حاوی انواع موادغذایی و خوراکی آماده میکنیم و برای خانوادههایی میبریم که شناسایی شدهاند.»
در همین رمضانی که گذشت فقط چهارصد بسته کامل را حاجخانم و احمدآقا تهیه کردند و به افراد مدنظر در میان آشنایان و اقوام رساندند. در این میان تعدادی از بستهها باقی ماند و وقتی آنها پیگیری کردند، متوجه شدند بعضی از افراد زیرپوشش بر اثر کرونا فوت کردهاند، بعضی هم از خانه قبلی جابهجا شده بودند و شماره تماسی از آنها در دست نبود. جالب اینکه خانواده قدمگاهی همچنان درپی یافتن نشانی جدید از مددجویانشان هستند.
چهل ماه سابقه حضور در جبهههای جنگ و سهبار مجروحیت دارد. با وجود اینکه پدرش رضایت نمیداد، در پانزدهسالگی عازم خطوط مقدم شد. عشق به خدمت و سماجتش برای رفتن سرانجام راه را برایش باز کرد و قرعه به نامش افتاد. هر روز بعد از درس و مدرسه روانه نیشابور میشد، اما هربار بهدلیل سن کم و نداشتن رضایت پدر، او را به روستا بازمیگرداندند.
احمد هرگز امیدش برای اعزام را از دست نمیدهد و همچنان به مسیر هرروزه ادامه میدهد تا اینکه بعد از یکسالونیم در روز اعزام، درحالیکه سوار بر خودرو بسیج روی صندلی جلو نشسته و درحال سینهزنی بود، دوربین صداوسیما تصاویری از او را پخش میکند.احمدآقا حتی در جبهه هم تدارکاتچی بوده و لحظهای از خدمت به رزمندگان فارغ نشده است.
احمدآقا خاطرات شنیدنی زیادی از این قدمهای خیری که برداشته دارد. او با گریزی به مراسم محرم و صفر چندسال گذشته، میگوید: «صندوقچهای را برای مشارکت مردم در این مراسم و نذرهایشان پیشبینی کردیم که بهوقت حاجتروایی نذرشان را ادا میکنند. در هفتاد روزی که پذیرایی از زائران و عزاداران انجام میشد، ۴۲میلیون تومان نبات خریدیم که ۱۲میلیون تومان آن از محل نذرهای مردمی تأمین شد و ۳۰میلیون تومان را از جیب هزینه کردیم. این علاوه بر نذرهای نباتی بود که کسبه و سایر افراد برای چاینبات نذری میآوردند.»
روز آخر پذیراییها مصادف با شهادت امام حسنعسکری(ع)، اتفاقی جالب برای احمدآقا می افتد؛ اینکه ۱۰روز بعد از پایان مراسم، یکی از بانکها به آقای قدمگاهی خبر میدهد که مبلغ ۳۰میلیون تومان برنده شده است؛ دقیقا همان عددی که برای نبات هزینه کرده بود. خودش میگوید: «این اتفاق برایم نشانه ارزشمندی بود.»
از رفیقش، مهدی عابدینی، یاد میکند که در بخش تأسیسات بازار بوده و در جریان ابتلا به کرونا به رحمت خدا رفته است. میگوید: «او از فعالان برگزاری مراسم مذهبی و جشنها بود. بعد از او، مسئولیت من بیشتر شد. خدایش بیامرزد، جایش همیشه خالی است. هماهنگیها و صفرتاصد برنامه پذیرایی را خودش یکتنه پیش میبرد و فقط مسائل ریالی و تأمین هزینهها برعهده من بود.»